#داستانک
📚
پدر به میان آتش چشم دوخت . کمی دقت کردو گفت: باباگوریو . اورهان این باباگوریو نیست ؟
من دیدم کتاب تازه گر گرفته بود گفتم : چرا
گفت: مگر من قبلا این کتاب را پاره نکرده بودم؟
گفتم : دوباره خریده
گفت: من هم دوباره نابودش می کنم .
سمفونی مردگان/ #عباس_معروفی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories
📚
پدر به میان آتش چشم دوخت . کمی دقت کردو گفت: باباگوریو . اورهان این باباگوریو نیست ؟
من دیدم کتاب تازه گر گرفته بود گفتم : چرا
گفت: مگر من قبلا این کتاب را پاره نکرده بودم؟
گفتم : دوباره خریده
گفت: من هم دوباره نابودش می کنم .
سمفونی مردگان/ #عباس_معروفی
داستان های کوتاه🖋☕️
@best_stories
@best_stories