بـداهه سـرایی گـروه ادیـبـــانه


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


گزارش بداهه های گروه شعر ادیبانه

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri




وصال ناممکن

منم‌مجنون،تو صحرایم منم ماهی‌تو دریایم
تویی‌احیای«عیسا»یم تویی‌تعمید«یحیا»یم

نمی‌ترسم‌من‌ازمردن نخواهم‌جان‌ به‌دربردن
که می‌دانم به هرصورت کندعشقتو احیایم

بدان‌علّت که جان‌وتن کنم قربان راهت من
وجودم بسته بر مهرت؛  مماتم عین محیایم

تو آن‌سروخرامانی که چه  پاییز و چه‌‌ بهمن
قد و بالای نازت را   لب هر جوی،  جویایم

نباشی‌پیش‌من‌این‌شهرهمچون‌خارزاری‌خشک
ندارد  جلوه ای در چشم، از سُفلا  وُ عُلیایم

اگر دیدار، دشوار و وصال ما ست ناممکن،
مکن دوریّ‌ومهجوری؛ بیا یکشب به رؤیایم

بهانه‌جویی‌ات حدّی نداردای بت‌سرکش
کنارت، دم به دم، درگیر صد امّا و آیایم

الف‌قامت‌مخوان«الهام»را ای‌نوجوان،دیگر
ببین خم‌گشته درپیری به‌سان حلقۀ«یا»یم

#دکتر_سیدمحمود_الهام‌بخش

۱۴۰۳/۹/۷




جهان،بی تو چه تاریک است ، امیدِ صبحِ فردایم!
تو هستی مهر و ماه ِ آسمانِ روز و شبهایم

دلم درخلوتِ بارانی اش حالِ خوشی دارد
کنارِ خاطراتم با خیالت گرمِ نجوایم

صبوری کردم و پنهان شدم در پشتِ این ابیات
سکوتِ واژه ها فریاد می زد غرقِ غوغایم

به آتش می کشد ققنوسِ عشقت،شعلهء دل را
تو تاریخی ترین اسطورهء پنهان و پیدایم

غبارِ غم نشسته روی قلبِ تنگِ آیینه
برای دیدنِ گلخنده ات محوِ تماشایم

شدی بال و پرم،پرواز را یاد دلم دادی
دوباره پر زدم سمت بهشت سبز رویایم

غزلخوانیِ چشمانت، چراغِ روشنِ شبهاست
چنین افتاده  در فالم: تویی خورشید یلدایم

تو باشی از تلاطم های طوفانی نمیترسم
شبیه قایقی آرام در آغوشِ دریایم

رباعی های چشم تو ، پر از تکرارِ ابهام است
میان لکنت گلواژه ها من شعرِ گویایم

خدا قسمت کند در کهکشانِ آرزو، روزی
مدارِ زندگی را ، رو به سمت تو  بپیمایم  

#بهار_راد
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


تورا با عشق می‌خوانم تورا ای ماه زیبایم
تو ای معشوق زیبا رو تو ای خورشید پیدایم
َ
چنان با جان من آمیخته احساس زیبایت
که بی روی تو طولانی ترين شب‌های یلدایم

ز چشمت عشوه‌ای شیرین و شیرین‌تر
غمی در من
تمام عمرِ خود،درگیرِ آن چشم فریبایم

هوای رفته را در من دوباره میکنی زنده
تو و این قوس و خم های نشسته در چلیپایم

به یعقوب این ندا را کی رساند پیک امیدم
که من آن یوسف رسته ز زندان زلیخایم

کنارم باش تا اعجاز موسایی به دست آرم
من از اهل تو ام نه اهل سحر دین ترسایم

به هر دینی که می‌خواهی بگو من اهل آن باشم
برایم عشق تو کافیست ای مقصود والایم

کنارم باش ای امید جانِ در صلیب امشب
که من پر بسته در دام چلیپا صبح فردایم

دلم در بند دیدار تو هر شب ماتمی دارد
چگونه با تو گویم تا چه حد من ناشکیبایم


#محمد_ممتاز
گروه ادیبانه
۶  آذر ۱۴۰۳


چگونه از تو بنویسم  که نزدت بی سروپایم
میانِ وادیِ حیرت نمی‌آید قدمهایم

میانِ پیله‌ی شب‌گریه‌ها زنده نمی‌مانم
بدونِ بال و پَر می‌میرم از تنگیِ دنیایم

مگر تو بشکنی این حصرِ تاریک و نمورم را
پس آنگه تارِ زلفِ تو کند یکباره احیایم

به چشمانِ خمارِ ساقی عادت کرده‌ این عاشق
ببین مستانه می‌خواند مدام  : ای چشم شهلایم

قدح لبریز کن امشب ، که جز تو می فروشی نیست
تویی ساقیِّ میخانه ، تویی روحِ مسیحایم

بیا تا گیسوانِ آرزو در باد می‌رقصد
بیا تا عرشِ چشمانت مسیرِ نور پیمایم


#بداهه_گروه_ادیبانه
#مرتضی_حسین_آبادی
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


ادیبانه بسان باغ و من محو تماشایم
بداهه کار یاران است و من در باغ تنهاییم
دقیقاً مثل این ماند که دریا هست و من کودک
نمی دانم چرا هر شب در این امواج می آیم!؟

#امیرحمزه_خلیلی
گروه ادیبانه
۶ آذر  ۱۴۰۳


..


...


صدف بر ساحلت آرم من آن دریای شیدایم
غمت برساحل قلبم  پر از  امواج و غوغایم

خبر ار حال من گوید تلاطم های بی پایان
به راهت میکشم تن را،  بدانی با تو دریایم


#شیوا_م...
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


"الا یا ایها الساقی" ، بده یک شیشه ودکایم
دمادم عرضه کن می را  که لبریز از تقاضایم

جنون بخش دل من باش ، معشوق ِ خیالاتم
بزن لبخند و با گلخنده هایت کن شکوفایم

نگاهم کردی و  با اختیار خویشتن بانو
به دست حضرت شیطان سپردم دین و تقوایم

به چشمانت قسم ، من شهریارِ شهر می گردم
فقط یک شب اگر  باشی از این شب ها ثریایم

شدی مبعوث در آغوش من امشب به عشاقی
که افتاده چنین لرزه به جان طاق کسرایم

دمی که بوسه می چینم  زلب هایت عسل بانو
تو گویی در میان باغ و نخلستان خرمایم

بگو مریم ترین عصیان قلبم می شوی تا من
ببندم چشمم و عصیان به عصیانم بیفزایم

#محمد_علی_شیردل
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


کدامین دام بگشایم که دل را از تو بربایم
ز تو کی چشم بردارم چو راه عشق پیمایم

تو ای زیبای شهرآشوب که دل را برده‌ای از من
که بیتاب تو می‌گردد دمادم جان شیدایم

#فرزانه_صیـاد
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


در این دنیا که عمری بی کس و بی یار و تنهایم
بیا جانان من شو چون که بی جانم نمی پایم

#ابوطالب_اسفندیاری_طالب
#فی_البداهه ۱۴۰۳/۹/۶

دلم هم چون گلی هرزه خیالش رو به رسوایست
نه بارانی  که بارد روی چتر خیس رویایم

#بیژن_جلالی_زاده


بیا پیش من امشب تا شوم مهمان تو جانا
که چندی سفره ی غم را کنارت باز بگشایم

#سعید_saعید

صدایم کن که بیتابم تو را خواهم که دریابم

چو بانگ تو به گوش آید از آن نغمه به رقص آیم

#سعیدـاحمدجامی

برو خوش باش اگر داری کنار خویشتن عشقی
مرا بنگر که دنبالش همه ابعاد میپایم

#علی_اکبر_خانی
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


بیا ای نازنین جانا،  ز عشقت نا شکیبایم
اگر یاری دهی جان را، جهان را گل بیارایم

مرا از گرمی مهرت، چراغ راه روشن کن
که من این هفت شهر عشق را با سر بپیمایم

#روژا
گروه ادیبانه

✺✺✺✺✺✺✺✺✺✺✺✺✺✺

تو آن فرهاد رسوایی  و من شیرین شیدایم

ندارم غیر تو عشقی تو ای محبوب زیبایم

#فریده_اطمینان
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


به یاد آن رخِ نیلی بساط غم بیارایم
دری که سوخته از کین بروی خلق بگشایم

نویسم با سرِ میخی که پهلوی ترا آزرد
که منهم با علی در ماتم آن داغ عظمایم

سرم را می گذارم روی دیواری که افشردت
بپای آن در و دیوار بنگر چشم دریایم

میان کوچه غوغائیست از آن مردم نامرد
و من محو تماشای طناب و دست مولایم

به سیلی می دهد آری یکی مزد رسالت را
یکی دیگر زند آتش سرای آل طاهایم

مسلمانند اگر اینهاکه مثل گرگ خونخوارند
از اینکه کافرم خوانند هرگز نیست پروایم

بیا خورشید در خاکم ببین  ماهِ پریشانت
بیا بابا تماشاکن! شوی محو تماشایم

به زیر چکمه ها یاس سفیدت ارغوانی شد
ببین بابای زهرا!  دست و پا و کل اعضایم

ببین غمخانه مولا ! ببین ویرانه زهرا
ببین بابا  تنِ  زخمم ببین این لرزه پایم

میانِ آتشم! این داغ آخر می کشد من را
توانم نیست تا مسجد روم دنبال مولایم

ندارم ناله از دردم!  دلم را سوخته مَردم
به خون محسنم! جانم فدای یارِ تنهایم

میان بسترم  اما به در باشد نگاه من
که آید یوسفم از در! که  بینم ماه والایم

#رضاسرو
#فاطمیه
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


بیا بوسه ز لب هایت بچینم یار شهلایم 
از آن بوسه به شب هایم هزاران توبه افزایم

منم آن عاشق رسوا همان سرگشته ی شیدا
نمی خواهم دمی را بی تو بودن یار زیبایم

«دمی با من مدارا کن که خود را با تو بشناسم »
بدانم من مسلمانم و یا یار کلیسایم

دل و جانم فدای تو فدای تار گیسویت
تو گر خواهی به دارم کش که خواهان چلیپایم 

منم آن مست چشمانت که دل بستم به زلفانت
رهایم کن از این اوهام که شیدایم که شیدایم

پریشانم به دادم رس در این دنیای وانفسا
به دادم رس که بی تو صبح و شب در گیر فردایم

#مهدی_شعیبی_پریشان
گروه ادیبانه
۶ آذر۱۴۰۳


چه کردی با خودت ای مایه ی فخر غزل هایم

که خورشید نگاهت گم شده در صبحِ زیبایم
#محمد_منصوری
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳

مسیر شانه شب را به یاد تو بپیمایم

به امید گل رویت دمادم مست و شیدایم.

#ک_قالینی_نژاد_افروز
گروه ادیبانه


به شوق دیدنت سرزنده و سرشار می آیم
چه بی اندازه لیلایم چه بی حد شاد و شیدایم

خودم را کرده ام گم جز تو را دیگر نمی بینم 
شده دیدار تو آرامش پنهان و پیدایم

غروبم را سپردم دست شب ، قبراق و رویایی
به امید طلوع باشکوه صبح فردایم

به جا خودرا نیاوردم درون آینه دیشب
یقین یوسف شدی حالا که من شکل زلیخایم

شده رنگ جنون باشکوه و ساده ام آبی
کنون که در دل دریایی و آرام دریایم


#معصومه_سعید
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


دلم می‌خواهد این دل را به نام تو بیارایم
تمام کوه و جنگل را به یاد تو بپیمایم

صدایت مثل پیچک چون بپیچد بر دل و جانم
به زیر سایه‌ی مهرت شب و روزم بیاسایم

غزل با طعم لبخندت چه شیرین و چه دلچسب است
نگاهم کن که عشقت را به جام جان بیفزایم

#بی‌بی‌طاهره‌موسوی‌نژاد
گروه ادیبانه
۶ آذر ۱۴۰۳


..

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.