✍ متن ارسالی/
در ادامه:
https://t.me/aslahane_96/6245
و
https://t.me/aslahane_96/6244
تلاقی یک ضرب المثل قدیمی، با ادعای استادی در یک مکتب شعوری-معرفتی:
اگر چه در بیان مثل، جای هیچگونه مناقشه ای نیست؛ ولی همیشه برای گوینده و مخاطبین جای تامل و تفکر بر روی مفاد مهم مطرح شده در ضرب المثل ها باز بوده و هست.
بعنوان نمونه، ضرب المثل قدیمی رایج:
"یک بز گر، گله ای را گر می کند!"
در این مثل به ظاهر منطقی، بدون شک عده ی زیادی انسان، بز تصور شده اند؛ و بزچرانی نیز به هر دلیلی مسئولیت حفظ و نگهداری و تکثیر و پرورش آنان را بعهده گرفته است.
یعنی بزچران به صاحبان و مالکان بزها، قول داده و در نزد خدایشان قسم یاد کرده که بزها را مانند جان خود حفظ و تقویت کند و پس از مدتی چراندن امانتدارانه آنها را با کلی بزغاله چاق و چله صحیح و سالم، به صاحبانشان بازگرداند.
بدیهی است، صاحبان و مالکان نیازمند و البته طمعکار بزها نیز قول و قرار و سوگند و تعهد مدعی بزچرانی را پذیرفته و در عوض مزد و پاداشی بزهای بی عیب و نقص خود را در اختیار مدعی بزچرانی قرار داده اند؛
چون،
ضرب المثل قدیمی دیگری نیز میگوید:
"هیچ بزچرانی، مجانی بز نمی چراند!"
با توجه به این دو ضرب المثل،
فرض کنیم مدتی(سالها) از این قرارداد داد و ستد به ظاهر سودمند بین طرف های معامله سپری میشود؛
تا بلاخره بزچران از چراگاه فرضی به نزد صاحبان و مالکان بزها بازگردانده میشود؛
در حالی که در گله ی به ظاهر بزرگ بازگشته، اثر از هیچ بزی نیست! بجز اقلیتی بزغاله ی نارس و مریض و تعداد بسیار زیادی از حیوانات گوناگون ناشناس و کم مصرف و غیرمفید، که فقط و فقط بزچران دوست، بنظر میرسند!
بزچران متخلف، در مقابل تعجب و سوال صاحبان و مالکان بزها، با آه و ناله و اقدام به تعریف قصه های بلند مظلومانه و حسرت برانگیز، می کند و برای تبرئه خود می گوید:
《ای داد و بیداد چه بگویم از ظلم و بیداد زمانه و نامردمی بزهای قدرناشناس نفوذی و معاند و...؛
اینک بدانید؛ پس از مدتی که بز های شما را به چراگاه های سبز و خرم بردم یکی از بزها گر یا پوستش کچل شد!
من از روی عطوفت، مهربانی و رحمت بزچرانی که در من سراغ دارید، (بجز سرزنش و تهدید او به علت اصلی بروز مشکل و بیماری اش هیچ توجهی نکردم!)رفتار کردم؛ تا اینکه رفته رفته تمامی گله ی بز گر شدند! بجز اقلیتی از بزغاله های ضعیفی که شاهد هستید! بناچار اقلیت را در حفاظت رحمت عام خود نگاهداشتم و بقیه را از گله اخراج و لعن و نفرین شان کردم!
چرا که ضرب المثلی قدیمی می گوید؛
"یک بز گر گله ای را گر می کند!"
و کرد!
سپس، در بیابان های خیال خود آنقدر گشتم تا حیواناتی را یافتم که قدر بزچرانی مرا می فهمیدند و با تجربه و ادراک خود به شدت تحسین و تشویقم می کنند! ببینید چقدر زیاد هستند!
از اینرو همه آنها را به اتفاق اقلیت بزغاله ی بجا مانده از بقایای همان بزهای گر،برای شما هدیه و باز پس آورده ام!》
با عکس العمل و برخورد شاهدان متفرق این قصه مجازی، کاری نداریم؛
چون، بیان این نوع مثل های احساسی هیجانی، تنها توجیه و عذر بدتر از گناه و کلاه شرعی و نوعی فرافکنی برای یک مدعی بزچرانی و شبانی و... در دنیای معاملات مالکانه ی زمینی، مرسوم و رایج بوده و هست؛
و یک ضرب المثل قدیمی دیگر هم میگوید:
"طمعکار همواره فریب دروغگو را خورده و می خورد!"
اما تلاقی مثل با یک مکتب شعوری_معرفتی:
ولی آیا بیان این مثال ها از نگاه، مدعیان هوشمند تصاحب و مالکیت بزها(ملائک قدرت)، و از منظر هستی هوشمند بعنوان پروردگار عالمیان نیز، همینگونه قابل توجیه، فرافکنی، بی بازتاب و فرار بجلو، است؟!
صریحا، خیر
اگر چه این مثال و قیاس کاملا بیربط است؛ ولی فرض محال کنیم، افراد پیوسته به مکتب شعوری-معرفتی عرفان کیهانی(حلقه)، همگی بز بوده و هستند؛
پس، استاد عزیز و گرانقدرش هم نزد پروردگار هستی هوشمند سوگند یاد کرده مدعی بزچرانی امانتدارانه و...آنان باشد؛
(مکتبی که مدعی معرفی شعور و هوشمندی الهی و تفویض رحمت عام و ایجاد تحول بینشی و تحقق کمال و صلح فراکل برای عموم بشریت بوده و هست.)
خب، بزچرانی آغاز و تصور کنیم ناگهان تعدادی از بزهای ناآگاه و بی خبر از همه جای پشت پرده ها، گر شدند!
آیا در چنین مکتبی نیز، ابتلا به بیماری گری، ناشی از خطای بزهای تحت مدیریت مطلق بزچران است؟!
و مدعی بزچرانی بجز اتهام زدن و تهدید و اخراج و لعن و نفرین نمودن بزهای به ظاهر بیمار، هیچ نقشی نداشته و ندارد؟!
(تکرار خطای انبیاء)
#مدعیان_تصاحب_و_مالکیت
#ملائک_قدرت
#بز
#بزچران
#چوپان_شبان
#یک_بز_گر_گله_ای_را_گر_میکند
#دنیای_داد_و_ستد
#هیج_بزچرانی_مجانی_بز_نمی_چراند
#محمدعلی_طاهری_صالح
#بنیانگذار_مکتب_شعوری_معرفتی
#عرفان_کیهانی_حلقه
#درمان_تمامی_بیماریهای_مادی_معنوی
#ایجاد_تحول_بینشی_منشی
#هستی_هوشمند
#خطای_انبیاء
#بیماری_شعوری_معرفتی
@AD1_review
@aslahane_96
در ادامه:
https://t.me/aslahane_96/6245
و
https://t.me/aslahane_96/6244
تلاقی یک ضرب المثل قدیمی، با ادعای استادی در یک مکتب شعوری-معرفتی:
اگر چه در بیان مثل، جای هیچگونه مناقشه ای نیست؛ ولی همیشه برای گوینده و مخاطبین جای تامل و تفکر بر روی مفاد مهم مطرح شده در ضرب المثل ها باز بوده و هست.
بعنوان نمونه، ضرب المثل قدیمی رایج:
"یک بز گر، گله ای را گر می کند!"
در این مثل به ظاهر منطقی، بدون شک عده ی زیادی انسان، بز تصور شده اند؛ و بزچرانی نیز به هر دلیلی مسئولیت حفظ و نگهداری و تکثیر و پرورش آنان را بعهده گرفته است.
یعنی بزچران به صاحبان و مالکان بزها، قول داده و در نزد خدایشان قسم یاد کرده که بزها را مانند جان خود حفظ و تقویت کند و پس از مدتی چراندن امانتدارانه آنها را با کلی بزغاله چاق و چله صحیح و سالم، به صاحبانشان بازگرداند.
بدیهی است، صاحبان و مالکان نیازمند و البته طمعکار بزها نیز قول و قرار و سوگند و تعهد مدعی بزچرانی را پذیرفته و در عوض مزد و پاداشی بزهای بی عیب و نقص خود را در اختیار مدعی بزچرانی قرار داده اند؛
چون،
ضرب المثل قدیمی دیگری نیز میگوید:
"هیچ بزچرانی، مجانی بز نمی چراند!"
با توجه به این دو ضرب المثل،
فرض کنیم مدتی(سالها) از این قرارداد داد و ستد به ظاهر سودمند بین طرف های معامله سپری میشود؛
تا بلاخره بزچران از چراگاه فرضی به نزد صاحبان و مالکان بزها بازگردانده میشود؛
در حالی که در گله ی به ظاهر بزرگ بازگشته، اثر از هیچ بزی نیست! بجز اقلیتی بزغاله ی نارس و مریض و تعداد بسیار زیادی از حیوانات گوناگون ناشناس و کم مصرف و غیرمفید، که فقط و فقط بزچران دوست، بنظر میرسند!
بزچران متخلف، در مقابل تعجب و سوال صاحبان و مالکان بزها، با آه و ناله و اقدام به تعریف قصه های بلند مظلومانه و حسرت برانگیز، می کند و برای تبرئه خود می گوید:
《ای داد و بیداد چه بگویم از ظلم و بیداد زمانه و نامردمی بزهای قدرناشناس نفوذی و معاند و...؛
اینک بدانید؛ پس از مدتی که بز های شما را به چراگاه های سبز و خرم بردم یکی از بزها گر یا پوستش کچل شد!
من از روی عطوفت، مهربانی و رحمت بزچرانی که در من سراغ دارید، (بجز سرزنش و تهدید او به علت اصلی بروز مشکل و بیماری اش هیچ توجهی نکردم!)رفتار کردم؛ تا اینکه رفته رفته تمامی گله ی بز گر شدند! بجز اقلیتی از بزغاله های ضعیفی که شاهد هستید! بناچار اقلیت را در حفاظت رحمت عام خود نگاهداشتم و بقیه را از گله اخراج و لعن و نفرین شان کردم!
چرا که ضرب المثلی قدیمی می گوید؛
"یک بز گر گله ای را گر می کند!"
و کرد!
سپس، در بیابان های خیال خود آنقدر گشتم تا حیواناتی را یافتم که قدر بزچرانی مرا می فهمیدند و با تجربه و ادراک خود به شدت تحسین و تشویقم می کنند! ببینید چقدر زیاد هستند!
از اینرو همه آنها را به اتفاق اقلیت بزغاله ی بجا مانده از بقایای همان بزهای گر،برای شما هدیه و باز پس آورده ام!》
با عکس العمل و برخورد شاهدان متفرق این قصه مجازی، کاری نداریم؛
چون، بیان این نوع مثل های احساسی هیجانی، تنها توجیه و عذر بدتر از گناه و کلاه شرعی و نوعی فرافکنی برای یک مدعی بزچرانی و شبانی و... در دنیای معاملات مالکانه ی زمینی، مرسوم و رایج بوده و هست؛
و یک ضرب المثل قدیمی دیگر هم میگوید:
"طمعکار همواره فریب دروغگو را خورده و می خورد!"
اما تلاقی مثل با یک مکتب شعوری_معرفتی:
ولی آیا بیان این مثال ها از نگاه، مدعیان هوشمند تصاحب و مالکیت بزها(ملائک قدرت)، و از منظر هستی هوشمند بعنوان پروردگار عالمیان نیز، همینگونه قابل توجیه، فرافکنی، بی بازتاب و فرار بجلو، است؟!
صریحا، خیر
اگر چه این مثال و قیاس کاملا بیربط است؛ ولی فرض محال کنیم، افراد پیوسته به مکتب شعوری-معرفتی عرفان کیهانی(حلقه)، همگی بز بوده و هستند؛
پس، استاد عزیز و گرانقدرش هم نزد پروردگار هستی هوشمند سوگند یاد کرده مدعی بزچرانی امانتدارانه و...آنان باشد؛
(مکتبی که مدعی معرفی شعور و هوشمندی الهی و تفویض رحمت عام و ایجاد تحول بینشی و تحقق کمال و صلح فراکل برای عموم بشریت بوده و هست.)
خب، بزچرانی آغاز و تصور کنیم ناگهان تعدادی از بزهای ناآگاه و بی خبر از همه جای پشت پرده ها، گر شدند!
آیا در چنین مکتبی نیز، ابتلا به بیماری گری، ناشی از خطای بزهای تحت مدیریت مطلق بزچران است؟!
و مدعی بزچرانی بجز اتهام زدن و تهدید و اخراج و لعن و نفرین نمودن بزهای به ظاهر بیمار، هیچ نقشی نداشته و ندارد؟!
(تکرار خطای انبیاء)
#مدعیان_تصاحب_و_مالکیت
#ملائک_قدرت
#بز
#بزچران
#چوپان_شبان
#یک_بز_گر_گله_ای_را_گر_میکند
#دنیای_داد_و_ستد
#هیج_بزچرانی_مجانی_بز_نمی_چراند
#محمدعلی_طاهری_صالح
#بنیانگذار_مکتب_شعوری_معرفتی
#عرفان_کیهانی_حلقه
#درمان_تمامی_بیماریهای_مادی_معنوی
#ایجاد_تحول_بینشی_منشی
#هستی_هوشمند
#خطای_انبیاء
#بیماری_شعوری_معرفتی
@AD1_review
@aslahane_96