۲۷ سپتامبر ۱۸۸۹، ۱ صفر ۱۳۰۷ قمری
یک دستهی چند نفری سرباز که طرف راست ما ایستاده بودند نظر مرا جلب کرد. زیرا که ایشان را گرداگرد سربازی که به زمین افتاده بود، جمع دیدم. از کالسکه پیاده شدم و دیدم که آن سرباز بینوا در حال احتضار است. معلوم شد که چهار روز است که ناخوش شده و به همین حال بیدوا و طبیب به دنبال اردو آمده و به اینجا که رسیده است به حال مرگ افتاده و هیچکس هم به فکر او نبوده، تا جان سپرده است. این امر در چنین مملکتی که همهی پیشآمدها را نتیجهی قضا و قدر میدانند عجیب نیست.
در موقعی که من ناظر مرگ این بیچاره بودم، دیدم که یکی از کالسکههای سلطنتی با سه خانم از نزدیک ما گذشت. این سه خانم یکی همان کنیزک گرجی بود که در ایران لباس مردانهی فرنگستان خود را به لباس زنانه مبدل کرده بود، دو خانم دیگر دو دختر جوان بودند که خانوادههای آنها برای تقرب و جلب منفعت، ایشان را در تبریز به شاه بخشیده بودند.
... در آن نزدیکیها خرابهی قصری را دیدیم که عباسمیرزا جد ناصرالدینشاه، سرتیپ گاردان مأمور مخصوص ناپلئون را در آنجا پذیرفته بود.
منبع: سه سال در دربار ایران (خاطرات دکتر فووریه پزشک ویژه ناصرالدین شاه) ترجمه عباس اقبال آشتیانی ، صفحه ۱۴۲ـ۱۴۳
@ahestan_ir
یک دستهی چند نفری سرباز که طرف راست ما ایستاده بودند نظر مرا جلب کرد. زیرا که ایشان را گرداگرد سربازی که به زمین افتاده بود، جمع دیدم. از کالسکه پیاده شدم و دیدم که آن سرباز بینوا در حال احتضار است. معلوم شد که چهار روز است که ناخوش شده و به همین حال بیدوا و طبیب به دنبال اردو آمده و به اینجا که رسیده است به حال مرگ افتاده و هیچکس هم به فکر او نبوده، تا جان سپرده است. این امر در چنین مملکتی که همهی پیشآمدها را نتیجهی قضا و قدر میدانند عجیب نیست.
در موقعی که من ناظر مرگ این بیچاره بودم، دیدم که یکی از کالسکههای سلطنتی با سه خانم از نزدیک ما گذشت. این سه خانم یکی همان کنیزک گرجی بود که در ایران لباس مردانهی فرنگستان خود را به لباس زنانه مبدل کرده بود، دو خانم دیگر دو دختر جوان بودند که خانوادههای آنها برای تقرب و جلب منفعت، ایشان را در تبریز به شاه بخشیده بودند.
... در آن نزدیکیها خرابهی قصری را دیدیم که عباسمیرزا جد ناصرالدینشاه، سرتیپ گاردان مأمور مخصوص ناپلئون را در آنجا پذیرفته بود.
منبع: سه سال در دربار ایران (خاطرات دکتر فووریه پزشک ویژه ناصرالدین شاه) ترجمه عباس اقبال آشتیانی ، صفحه ۱۴۲ـ۱۴۳
@ahestan_ir