␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞
شلوار تیرهرنگ و رهانیده گوشهی تخت را میان دستهایش کشید و همزمان با دست بردن در جیب شلوار، تنگنفسی از گلو به بیرون فرستاد.
گردنآویز ظریف و پرمعنای پروانه را میان انگشتهایش کشید و در صورتی که زنجیر را با آرامش دور گردن محبوب مینشاند، بوسهی طولانی و پرآرامشی روی همان نقطه بهجا گذاشت.
حال که دلدادهی شیرین و برفینقویش به آغوش او پناه برده بود، باید تا ابد و هزار و یک روز، از گلبرگش مراقب میکرد.
و چه چیزی زیبا و دلانگیزتر از عهدی که چون زنجیری پرمعنا، بر گلوی معشوق بسته بود؟!
«این چیه هیونگ؟»
«یه نشونه برای عمرم؛ که میگه مال منی!»
「 #Saudade ⁞ #TwT 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧
شلوار تیرهرنگ و رهانیده گوشهی تخت را میان دستهایش کشید و همزمان با دست بردن در جیب شلوار، تنگنفسی از گلو به بیرون فرستاد.
گردنآویز ظریف و پرمعنای پروانه را میان انگشتهایش کشید و در صورتی که زنجیر را با آرامش دور گردن محبوب مینشاند، بوسهی طولانی و پرآرامشی روی همان نقطه بهجا گذاشت.
حال که دلدادهی شیرین و برفینقویش به آغوش او پناه برده بود، باید تا ابد و هزار و یک روز، از گلبرگش مراقب میکرد.
و چه چیزی زیبا و دلانگیزتر از عهدی که چون زنجیری پرمعنا، بر گلوی معشوق بسته بود؟!
«این چیه هیونگ؟»
«یه نشونه برای عمرم؛ که میگه مال منی!»
「 #Saudade ⁞ #TwT 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧