#توضیحات
-تبه شدن: کُشته شدن
-به پیکانِ: بهواسطهی پیکانِ، با تیرِ
-جنگی: جنگاور، تنومند
-ایوان: خانه
-پدیدار کردن: آشکار کردن؛ گفتن
-پوشیدن: پنهان کردن
-ایدر: اینجا
-اندرآمدن: درآمدن، آمدن؛ پیدا شدن
-به شهر آید آواز از آنجایگاه / بهنزدیکیِ کاخِ بهرامشاه: از آنجا صدا به شهر میرسد و نزدیکِ کاخِ شاهبهرام است.
-چو گردون بپوشد حریرِ سیاه / به جشن آید اینمردِ بادستگاه: وقتی آسمان لباسِ سیاه میپوشد (شب میشود) اینمردِ ثروتمند به جشن و بزم مینشیند.
-گرایدون که باشدت لختی درنگ / به گوش آیدت نوش و آوای چنگ: اگر کمی صبر کنی صدای نوشانوش و صدای چنگ به گوشَت خواهد رسید.
-پالای: اسبِ یدک، اسب
-جامهی خسروآرای: لباسی که تنِ شاه را بیاراید؛ لباسِ شاهانه
-دستور: وزیر
-آرزو: هوس
-مهتران: بزرگان
-شدن: رفتن
-خان: خانه
-همه: همگی یا کاملاً
-خواستن: خواستگاری کردن
-مشکوی: حرمسرا، اندرونی
-گر: یا
-شبستان: اندرونی
-گریز گرفتن: عاصی شدن و دوری جستن
-نیابدهمی سیری از خفتوخیز / شبِ تیره زو جفت گیرد گریز: از همآغوشی سیری ندارد (درحدی که) در شبِ تاریک همبسترش از او گریزان میشود!
-شبستان مر او را فزون از سد است / شهنشاه از اینباره باشد بد است: بیش از سد حرمسرا دارد. بد است که شاه اینگونه (زنباره) باشد.
-کنون نهسدوسی تن از دختران / همه بر سران افسرانِ گران // شمردهست خادم به مشکویِ شاه / کز ایشان کسی نیست بیدستگاه // همی باژ خواهد ز هرمرزوبوم / به سالی بر ایشان شود باژِ روم: اکنون خدمتکار (خواجه) نهسدوسی دختر به حرمسرای شاه شمرده که همه تاجهای گرانقیمت بر سر دارند و هیچکدام بیمالومنال نیستند. (شاه) از همهجا باجوخراج میستاند اما باجوخراجِ (کلّ) روم هزینهی یک سالِ این(زنان) میشود.
-بر: سینه
-کتف: شانه
-بالا: اندام
-گیتیآرا: مایهی آرایشِ دنیا؛ زیبا
-دیدار: رخسار یا اندام
-تبه گردد از خفتوخیزِ زنان: از همآغوشی با زنان نابود میشود.
-بیتن: بیمار
-کُنَد دیده تاریک و رخساره زرد / بهتن سست گردد بهلب لاژورد: چشمِ (خود) را تاریک و بیسو میکند و چهره را زرد. تنش ضعیف میشود و لبش کبود.
-سپیدی کند زینجهان ناامید: سفید شدنِ موها ناامیدی از اینجهان (احساسِ پیری) بههمراه دارد.
-جوان را شود کوژ بالای راست: اندامِ صافِ جوانان (از همآغوشیِ بسیار) خمیده میشود.
-ز کارِ زنان چندگونه بلاست: همبستری با زنان آسیبهای بسیار دارد.
-به یک ماه یک بار از آمیختن / گر افزون بوَد خون بود ریختن // همینمایه ازبهرِ فرزند را / بباید جوانِ خردمند را // چن افزون کنی، کاهش افزون کند / ز سستی تنِ مرد بیخون کند: هرماه فقط یک بار همبستری (خوب است). اگر بیشتر باشد ریختنِ خون (مردن) است. همین هم برای این است که جوانِ خردمند صاحبِ فرزند شود. اگر بیشتر (از یک بار در ماه) بشود ضعف بیشتر خواهد شد و تنِ مردان را دراثرِ ضعف بیخون خواهد کرد.
@ShahnamehBekhanim
-تبه شدن: کُشته شدن
-به پیکانِ: بهواسطهی پیکانِ، با تیرِ
-جنگی: جنگاور، تنومند
-ایوان: خانه
-پدیدار کردن: آشکار کردن؛ گفتن
-پوشیدن: پنهان کردن
-ایدر: اینجا
-اندرآمدن: درآمدن، آمدن؛ پیدا شدن
-به شهر آید آواز از آنجایگاه / بهنزدیکیِ کاخِ بهرامشاه: از آنجا صدا به شهر میرسد و نزدیکِ کاخِ شاهبهرام است.
-چو گردون بپوشد حریرِ سیاه / به جشن آید اینمردِ بادستگاه: وقتی آسمان لباسِ سیاه میپوشد (شب میشود) اینمردِ ثروتمند به جشن و بزم مینشیند.
-گرایدون که باشدت لختی درنگ / به گوش آیدت نوش و آوای چنگ: اگر کمی صبر کنی صدای نوشانوش و صدای چنگ به گوشَت خواهد رسید.
-پالای: اسبِ یدک، اسب
-جامهی خسروآرای: لباسی که تنِ شاه را بیاراید؛ لباسِ شاهانه
-دستور: وزیر
-آرزو: هوس
-مهتران: بزرگان
-شدن: رفتن
-خان: خانه
-همه: همگی یا کاملاً
-خواستن: خواستگاری کردن
-مشکوی: حرمسرا، اندرونی
-گر: یا
-شبستان: اندرونی
-گریز گرفتن: عاصی شدن و دوری جستن
-نیابدهمی سیری از خفتوخیز / شبِ تیره زو جفت گیرد گریز: از همآغوشی سیری ندارد (درحدی که) در شبِ تاریک همبسترش از او گریزان میشود!
-شبستان مر او را فزون از سد است / شهنشاه از اینباره باشد بد است: بیش از سد حرمسرا دارد. بد است که شاه اینگونه (زنباره) باشد.
-کنون نهسدوسی تن از دختران / همه بر سران افسرانِ گران // شمردهست خادم به مشکویِ شاه / کز ایشان کسی نیست بیدستگاه // همی باژ خواهد ز هرمرزوبوم / به سالی بر ایشان شود باژِ روم: اکنون خدمتکار (خواجه) نهسدوسی دختر به حرمسرای شاه شمرده که همه تاجهای گرانقیمت بر سر دارند و هیچکدام بیمالومنال نیستند. (شاه) از همهجا باجوخراج میستاند اما باجوخراجِ (کلّ) روم هزینهی یک سالِ این(زنان) میشود.
-بر: سینه
-کتف: شانه
-بالا: اندام
-گیتیآرا: مایهی آرایشِ دنیا؛ زیبا
-دیدار: رخسار یا اندام
-تبه گردد از خفتوخیزِ زنان: از همآغوشی با زنان نابود میشود.
-بیتن: بیمار
-کُنَد دیده تاریک و رخساره زرد / بهتن سست گردد بهلب لاژورد: چشمِ (خود) را تاریک و بیسو میکند و چهره را زرد. تنش ضعیف میشود و لبش کبود.
-سپیدی کند زینجهان ناامید: سفید شدنِ موها ناامیدی از اینجهان (احساسِ پیری) بههمراه دارد.
-جوان را شود کوژ بالای راست: اندامِ صافِ جوانان (از همآغوشیِ بسیار) خمیده میشود.
-ز کارِ زنان چندگونه بلاست: همبستری با زنان آسیبهای بسیار دارد.
-به یک ماه یک بار از آمیختن / گر افزون بوَد خون بود ریختن // همینمایه ازبهرِ فرزند را / بباید جوانِ خردمند را // چن افزون کنی، کاهش افزون کند / ز سستی تنِ مرد بیخون کند: هرماه فقط یک بار همبستری (خوب است). اگر بیشتر باشد ریختنِ خون (مردن) است. همین هم برای این است که جوانِ خردمند صاحبِ فرزند شود. اگر بیشتر (از یک بار در ماه) بشود ضعف بیشتر خواهد شد و تنِ مردان را دراثرِ ضعف بیخون خواهد کرد.
@ShahnamehBekhanim