#جنون_پاییزی
#پارت_80
شاهرخ با چشم های به خون نشسته به مایکل بی جون که وسط سالن پارتی افتاده بود و از درد به شکمش چنگ میزد نگاه کرد مایکل وضعیت بدی داشت ولی این باعث نشد شاهرخ ادامه نده.
شاهرخ دوباره به سمت مایکل هجوم برد که با کشیدن بازوش ایستاد به بازوش که در حصار دست های ظریفی قرار گرفته بود نگاهی انداخت، به صاحب اون دست ها نگاه کرد..انوشکا بود که صورتش به سفیدی گچ شده بود و با ترس به شاهرخ خیره شده بود.
انوشکا بلاخره به حرف اومد و با لکنت گفت:
-اس... استاد خواهش میکنم... بسه چ... چرا اینجوری میکنید آخه
شاهرخ که صورت و چشمهای اشکی انوشکا رو دید قلبش آتیش گرفت و دوباره یاد اون صحنه افتاد، اون نزدیکی...
-استاد
شاهرخ با صدای انوشکا به خودش اومد و دست انوشکا گرفت با خودش به سمت بیرون کشید
بلاخره از پارتی اومدن بیرون و ولی هنوز دست های انوشکا توی دست های شاهرخ قفل شده بود و به طرف جایی که معلوم نبود کجاست انوشکا رو با خودش میبرد،
همزمان به انوشکا خیره شده بود
دلش میخواست داد بزنه و بگه دوست دارم بفهم نمیخوام کسی بهش دست بزنه نمیخوام کسی به غیر من بغلت کنه، لمست کنه... دلش میخواست داد بزنه بگه عاشقتم
انوشکا که از رفتار شاهرخ تعجب کرده بود بلاخره به خودش اومد و دستش رو از دست شاهرخ کشید بیرون و گفت:
-استاد چرا با مایکل اینجوری کردین؟! جملهی بعدیش رو همراه با پوزخند گفت:
-شما که با دیشا خوش بودین چرا اومدین یقیه مایکل بیچاره رو گرفتین و اونجوری زدینش؟!!
-الان داری به من تیکه میندازی؟
دیشا اومد کلی خواهش تمنا کرد رفتم رقصیدم باهاش اون تو بودی که با یه تعارف کوچیک فوری پریدی وسط
-من پریدم وسط؟!!
شاهرخ سرشو به نشونهی تأیید تکون داد
انوشکا که از این حرکت شاهرخ اعصبانی شده بود گفت:
-آهان حتما میخواید بگید اون من بودم که با دیشا گرم صحبت بودم
-چی میگی دیشا مست بود و تنها حرفی هم که زدیم همون اصرار های مزخرفش واسه اون رقص بود
-آهان منم که گوشام دراز
شاهرخ لبخندی از حسودی انوشکا به دیشا زد و زیر لب گفت:
-حسود خانوم
-چیزی گفتی؟!
-نوچ
✨ @Romansrk2020 ✨
#پارت_80
شاهرخ با چشم های به خون نشسته به مایکل بی جون که وسط سالن پارتی افتاده بود و از درد به شکمش چنگ میزد نگاه کرد مایکل وضعیت بدی داشت ولی این باعث نشد شاهرخ ادامه نده.
شاهرخ دوباره به سمت مایکل هجوم برد که با کشیدن بازوش ایستاد به بازوش که در حصار دست های ظریفی قرار گرفته بود نگاهی انداخت، به صاحب اون دست ها نگاه کرد..انوشکا بود که صورتش به سفیدی گچ شده بود و با ترس به شاهرخ خیره شده بود.
انوشکا بلاخره به حرف اومد و با لکنت گفت:
-اس... استاد خواهش میکنم... بسه چ... چرا اینجوری میکنید آخه
شاهرخ که صورت و چشمهای اشکی انوشکا رو دید قلبش آتیش گرفت و دوباره یاد اون صحنه افتاد، اون نزدیکی...
-استاد
شاهرخ با صدای انوشکا به خودش اومد و دست انوشکا گرفت با خودش به سمت بیرون کشید
بلاخره از پارتی اومدن بیرون و ولی هنوز دست های انوشکا توی دست های شاهرخ قفل شده بود و به طرف جایی که معلوم نبود کجاست انوشکا رو با خودش میبرد،
همزمان به انوشکا خیره شده بود
دلش میخواست داد بزنه و بگه دوست دارم بفهم نمیخوام کسی بهش دست بزنه نمیخوام کسی به غیر من بغلت کنه، لمست کنه... دلش میخواست داد بزنه بگه عاشقتم
انوشکا که از رفتار شاهرخ تعجب کرده بود بلاخره به خودش اومد و دستش رو از دست شاهرخ کشید بیرون و گفت:
-استاد چرا با مایکل اینجوری کردین؟! جملهی بعدیش رو همراه با پوزخند گفت:
-شما که با دیشا خوش بودین چرا اومدین یقیه مایکل بیچاره رو گرفتین و اونجوری زدینش؟!!
-الان داری به من تیکه میندازی؟
دیشا اومد کلی خواهش تمنا کرد رفتم رقصیدم باهاش اون تو بودی که با یه تعارف کوچیک فوری پریدی وسط
-من پریدم وسط؟!!
شاهرخ سرشو به نشونهی تأیید تکون داد
انوشکا که از این حرکت شاهرخ اعصبانی شده بود گفت:
-آهان حتما میخواید بگید اون من بودم که با دیشا گرم صحبت بودم
-چی میگی دیشا مست بود و تنها حرفی هم که زدیم همون اصرار های مزخرفش واسه اون رقص بود
-آهان منم که گوشام دراز
شاهرخ لبخندی از حسودی انوشکا به دیشا زد و زیر لب گفت:
-حسود خانوم
-چیزی گفتی؟!
-نوچ
✨ @Romansrk2020 ✨