#جنون_پاییزی
#پارت_73
انوشکا از کلاس اومد بیرون پاش خیلی درد میکرد.
همش سوالات دیشا با اون نگاهاش به شاهرخ توی ذهنش مرور میشد.
(استاد شما چندسالتونه؟ مجردین؟)
انوشکا برای اینکه به این چیز ها فکر نکنه سرش رو تکون دادم و زیر لب گفت:
-چرا من انقدر دارم حرص میخورم... اون فقط اسناد منه، منم فقط دانشجوی اونم.
انقدر با خودش حرف زده بود که متوجه نشد کی به خونه رسید.
لباسهاش رو عوض کرد و سعی کرد خودش رو مشغول کنه...
آهنگ گذاشت و موهاشو گوجهای بست میرقصید و توی عالم خودش با غرق شده بود و خونه رو تمیز میکرد که یهو
صدای زنگ در اومد و فهمید که عالیا اومده درو باز کرد.
عالیا با حرص گفت:
-چه خبره؟!!! میدونی چقدر در زدم! کجا بودی؟!
-همینجا بودم ولی داشتم خونه تمیز میکردم نفهمیدم دیگه ببخشید...
انوشکا با خنده گفت:
-حالا بگو خرید چطور بود با آقای وارون؟
-کمتر تیکه بنداز تورو خدا
انوشکا خندید گفت:
-باشه حالا بگو ببینم خرید چطور بود؟
عالیا با ذوق گفت:
-عالی بود خرید کردیم و رفتیم رستوران و همین، کلا خیلی خوش گذشت جات خالی بود
انوشکا لبخند زد گفت:
-خوشحالم که بهتخوش گذشت
-مرسی قشنگم، پرتغال من میرم حموم میام خیلی خستم
-باشه برو منم غذا رو آماده میکنم
عالیا همینجور که به سمت حموم میرفت چیزی یادش اومد و بلند داد زد: اهاااااان راستییی پرتغااااال...
انوشکا نگران پرسید:
-چیه؟ چیشده؟
-چیزی نشده فقط داشت یادم میرفت کم کم بهت بگم
-چیرو؟!
-اینکه فردا شب پارتی دعوتیم بچه ها همه هستن استاد شاهرخ و استاد ریتیک هم میان بقیه استادها رو نگفتیم آخه پایه نیستن
-اهان باشه، حالا برو حموم زود بیا من گشنمه
عالیا خندید و رفت.
✨ @Romansrk2020 ✨
#پارت_73
انوشکا از کلاس اومد بیرون پاش خیلی درد میکرد.
همش سوالات دیشا با اون نگاهاش به شاهرخ توی ذهنش مرور میشد.
(استاد شما چندسالتونه؟ مجردین؟)
انوشکا برای اینکه به این چیز ها فکر نکنه سرش رو تکون دادم و زیر لب گفت:
-چرا من انقدر دارم حرص میخورم... اون فقط اسناد منه، منم فقط دانشجوی اونم.
انقدر با خودش حرف زده بود که متوجه نشد کی به خونه رسید.
لباسهاش رو عوض کرد و سعی کرد خودش رو مشغول کنه...
آهنگ گذاشت و موهاشو گوجهای بست میرقصید و توی عالم خودش با غرق شده بود و خونه رو تمیز میکرد که یهو
صدای زنگ در اومد و فهمید که عالیا اومده درو باز کرد.
عالیا با حرص گفت:
-چه خبره؟!!! میدونی چقدر در زدم! کجا بودی؟!
-همینجا بودم ولی داشتم خونه تمیز میکردم نفهمیدم دیگه ببخشید...
انوشکا با خنده گفت:
-حالا بگو خرید چطور بود با آقای وارون؟
-کمتر تیکه بنداز تورو خدا
انوشکا خندید گفت:
-باشه حالا بگو ببینم خرید چطور بود؟
عالیا با ذوق گفت:
-عالی بود خرید کردیم و رفتیم رستوران و همین، کلا خیلی خوش گذشت جات خالی بود
انوشکا لبخند زد گفت:
-خوشحالم که بهتخوش گذشت
-مرسی قشنگم، پرتغال من میرم حموم میام خیلی خستم
-باشه برو منم غذا رو آماده میکنم
عالیا همینجور که به سمت حموم میرفت چیزی یادش اومد و بلند داد زد: اهاااااان راستییی پرتغااااال...
انوشکا نگران پرسید:
-چیه؟ چیشده؟
-چیزی نشده فقط داشت یادم میرفت کم کم بهت بگم
-چیرو؟!
-اینکه فردا شب پارتی دعوتیم بچه ها همه هستن استاد شاهرخ و استاد ریتیک هم میان بقیه استادها رو نگفتیم آخه پایه نیستن
-اهان باشه، حالا برو حموم زود بیا من گشنمه
عالیا خندید و رفت.
✨ @Romansrk2020 ✨