#جنون_پاییزی
#پارت_70
#شاهرخ:
-زهرمار
ریتیک رفت، به انوشکا نگاه کردم سرش پایین بود و لب پایینش رو گاز میگرفت انگار سعی میکرد جلوی خندش رو بگیره، نگاهم روی لبش ثابت موند گفتم:
-کندیش...
انوشکا با تعجب بهم نگاه کرد، اوه شت گند زدم، تک سرفهای کردم و صدام رو صاف کردم و گفتم:
-منظورم این بود که بهتره وقت رو هدر ندیدم، الان کلاس شروع میشه...
منتظر جوابش نشدم و به طرف سالن رفتم، زیر چشمی بهش نگاه کردم گیج نگاهم میکرد و بعد از چند ثانیه به سمت سال قدم برداشت.
در رو باز کردم و رفتم داخل کلاس و بعد از چندثانیه انوشکا هم اومد و رفت روی یکی از صندلی ها نشست.
***
دو روز از اون شب و اتفاق هایی که برای عالیا افتاده بود گذشت، و حال عالیا بهتر شده بود.
روز ها میگذشت رابطهی عالیا و وارون بهتر میشد و هر لحظه بیشتر از قبل عاشق هم میشدن، عالیا بیشتر روز ها با وارون وقت میگذروند.
✨ @Romansrk2020 ✨
#پارت_70
#شاهرخ:
-زهرمار
ریتیک رفت، به انوشکا نگاه کردم سرش پایین بود و لب پایینش رو گاز میگرفت انگار سعی میکرد جلوی خندش رو بگیره، نگاهم روی لبش ثابت موند گفتم:
-کندیش...
انوشکا با تعجب بهم نگاه کرد، اوه شت گند زدم، تک سرفهای کردم و صدام رو صاف کردم و گفتم:
-منظورم این بود که بهتره وقت رو هدر ندیدم، الان کلاس شروع میشه...
منتظر جوابش نشدم و به طرف سالن رفتم، زیر چشمی بهش نگاه کردم گیج نگاهم میکرد و بعد از چند ثانیه به سمت سال قدم برداشت.
در رو باز کردم و رفتم داخل کلاس و بعد از چندثانیه انوشکا هم اومد و رفت روی یکی از صندلی ها نشست.
***
دو روز از اون شب و اتفاق هایی که برای عالیا افتاده بود گذشت، و حال عالیا بهتر شده بود.
روز ها میگذشت رابطهی عالیا و وارون بهتر میشد و هر لحظه بیشتر از قبل عاشق هم میشدن، عالیا بیشتر روز ها با وارون وقت میگذروند.
✨ @Romansrk2020 ✨