#جنون_پاییزی
#پارت_67
وارون نگاهی به الکسی و جان انداخت و رو به پسره گفت:
-نظرت چیه؟!
پسره چند قدم رفت عقب که وارون خندید.
صدای آژیر ماشین های پلیس باعث شد خندهی وارون قطع بشه، وارون سریع به سمتم اومد و دستم رو گرفت و با خودش کشید، توی شوک بودم و همینطور که دست تو دست وارون میدویدم به الکسی و جان که هنوز روی زمین بودن نگاه میکردم که وارون فشاری به دستم وارد کرد و همینطور که به خیابون نگاه میکرد گفت:
-نگران اونها نباش یه شب بازداشتگاه بمونن چیزی نمیشه، کدوم طرف؟!
-راست
رفتیم توی کوچه، رسیدیم به خونه کلید رو از کیفم درآوردم دستهام میلرزید در رو باز کردم و با وارون رفتیم داخل، در رو بستم و به وارون نگاه کردم صورتش خونی بود صدای جیغ انوشکا باعث شد نگاهم رو از وارون بگیرم، به انوشکا نگاه کردم نگران به سمتم اومد گفت:
-عالیا چیشده؟! تو چرا انقدر پریشونی؟! اینجا چه خبره؟! چرا انقدر دیر اومدی؟!
-چیزی نیست پرتغال آروم باش، من خوبم
به وارون نگاه کردم گفتم:
-تو برو بشین، پرتغال بعداً توضیح میدم.
وارون روی کاناپه نشست، کمک های اولیه رو آوردم و کنارش نشستم و بدون هیچ حرفی شروع کردم به پاک کردن خون های روی لبش سنگینی نگاهش رو روی خودم حس میکردم اما به چشمهاش نگاه نمیکردم.
✨ @Romansrk2020 ✨
#پارت_67
وارون نگاهی به الکسی و جان انداخت و رو به پسره گفت:
-نظرت چیه؟!
پسره چند قدم رفت عقب که وارون خندید.
صدای آژیر ماشین های پلیس باعث شد خندهی وارون قطع بشه، وارون سریع به سمتم اومد و دستم رو گرفت و با خودش کشید، توی شوک بودم و همینطور که دست تو دست وارون میدویدم به الکسی و جان که هنوز روی زمین بودن نگاه میکردم که وارون فشاری به دستم وارد کرد و همینطور که به خیابون نگاه میکرد گفت:
-نگران اونها نباش یه شب بازداشتگاه بمونن چیزی نمیشه، کدوم طرف؟!
-راست
رفتیم توی کوچه، رسیدیم به خونه کلید رو از کیفم درآوردم دستهام میلرزید در رو باز کردم و با وارون رفتیم داخل، در رو بستم و به وارون نگاه کردم صورتش خونی بود صدای جیغ انوشکا باعث شد نگاهم رو از وارون بگیرم، به انوشکا نگاه کردم نگران به سمتم اومد گفت:
-عالیا چیشده؟! تو چرا انقدر پریشونی؟! اینجا چه خبره؟! چرا انقدر دیر اومدی؟!
-چیزی نیست پرتغال آروم باش، من خوبم
به وارون نگاه کردم گفتم:
-تو برو بشین، پرتغال بعداً توضیح میدم.
وارون روی کاناپه نشست، کمک های اولیه رو آوردم و کنارش نشستم و بدون هیچ حرفی شروع کردم به پاک کردن خون های روی لبش سنگینی نگاهش رو روی خودم حس میکردم اما به چشمهاش نگاه نمیکردم.
✨ @Romansrk2020 ✨