نفهمیدی پریشانم از این چشمان پژمرده؟
ازاین شعری که حرفش را میان بغضها خورده
دلم میخواست تا یک شب بگویم «دوستت دا…» نه
امان از عقل مغروری که من را تا جنون برده
از این زیباییت یوسف چه خواهد ماند، میدانی؟
ترنجی غرقه در خون و زلیخایی که افسرده
تو دیگر در دلم مُردی… خدا باشد نگهدارت…
رقیبانم کمین کردند کرکس گونه بر مرده
خداحافظ که دستانت… خداحافظ که چشمانت...
که گیسویت… خداحافظ که دل خونم دل آزرده
#مجید_ترکابادی
@Poem7011
ازاین شعری که حرفش را میان بغضها خورده
دلم میخواست تا یک شب بگویم «دوستت دا…» نه
امان از عقل مغروری که من را تا جنون برده
از این زیباییت یوسف چه خواهد ماند، میدانی؟
ترنجی غرقه در خون و زلیخایی که افسرده
تو دیگر در دلم مُردی… خدا باشد نگهدارت…
رقیبانم کمین کردند کرکس گونه بر مرده
خداحافظ که دستانت… خداحافظ که چشمانت...
که گیسویت… خداحافظ که دل خونم دل آزرده
#مجید_ترکابادی
@Poem7011