بند بعدی ترانه توصیهای دقیق است: پیروی کردن از قواعدی که قبلا وضع شدهاند. ترانه با ورود تمام گروه ادامه مییابد، و با بافت موسیقیاییِ غنی، ما را دچار دو احساس متضاد میکند: “تسکین و غم”.
And after a while, you can work on points for style.
Like the club tie, and the firm handshake,
A certain look in the eye and an easy smile.
You have to be trusted by the people that you lie to,
So that when they turn their backs on you,
You’ll get the chance to put the knife in.
یه چند وقتی که گذشت، کمکم ریزهکاریهای خوشتیپی رو یاد میگیری
مثلاً کراوات بزنی و درست و حسابی و محکم دست بدی
نگاهی مطمئن و لبخند راحتی داشته باشی
باید بذاری مردمی که بهشون دروغ میگی بهت اعتماد کنن
تا وقتی که پشتشون رو به تو میکنن
بتونی چاقو رو تا ته فرو ببری
فیل رز توضیح میدهد: “سگ نشان میدهد که مهاجم سرانجام موفق میشود شخصیت فریبکار و کاسبکار –که مشخصهی آن نگاهی فریبنده در چشمهای طرف مقابل، و لبخندی تصنعی که در صورت لزوم میتوانند ظاهر شوند- را در خود جا بیاندازد. واترز اشاره میکند که این شیوهای دلسردکننده برای زیستن است. سگ، برای این که از قافلهی رقابت جا نماند، باید همیشه حیلههای جدیدی برای رو کردن داشته باشد، به هیچ کس اعتماد نکند، و هرگز مورد اعتماد قرار نگیرد. در نهایت، موجودی تنها و زیستی بیگانه از خویش.
رز اشاره میکند که راوی اول، – با به کارگیری ابزارهای موسیقیایی – تصمیم میگیرد که “سگ” جوانتر باید از این گونه زندگی دل سرد شود. نه از بابت این که از وحشت و توهمِ زندگی در امان نگه دارد، بلکه چون نباید برای سگ ارشد قیافه بگیرد، مقداری از حس رقابت و برتری جویی او را محدود کردهاند.
You gotta keep one eye looking over your shoulder.
You know it’s going to get harder,
And harder and harder as you get older.
And in the end you’ll pack up and fly down south,
Hide your head in the sand,
Just another sad old man,
All alone and dying of cancer.
همیشه باید نگاهی هم به پشت سرت داشته باشی
می دونی هرچی پیرتر میشی سختتر و سختتر میشه
و آخرش هم بار و بندیلت رو جمع میکنی و میری جنوب
و سرت رو میون شنها پنهون میکنی.
تو فقط یه پیرمرد درب و داغون دیگه هستی
که تو تنهایی خودش از سرطان میمیره.
در حین اینکه سگ ارشد این پیشنهادات دلسردکننده را میدهد، کمکم متوجه میشود که در حال توضیح واقعیتهای زندگی خودش است. رز شرح میدهد که چگونه در سطرِ بعدی درک کاملِ پیشگوییِ سگ در مورد خودش شروع میشود. “شخصیت همچنان تهدید کنندهی سگ اول نه تنها با ورود آواز اصلی دوتایی، بلکه ا بازگشتِ آوازِ پشتیبانِ پسزمینه تصدیق میشود. او موقعیت ترسناک ایجاد شده توسطِ سگِ دوم را توضیح میدهد: افزایش حس پارانویا، که نتیجه نهایی کنش گذشته اوست.” (Rose, 65) سگ ارشد سرانجام متوجه می شود که شیوههای گذشتهی او به شدت بر زندگی و آیندهاش تاثیر گذاشته است.
And when you loose control, you’ll reap the harvest you have sown.
And as the fear grows, the bad blood slows and turns to stone.
And it’s too late to loose the weight you used to need to throw around.
So have a good drown, as you go down, all alone.
Dragged down by the stone.
و وقتی که کنترلت رو از دست میدی، چیزی رو که کاشته بودی درو میکنی
و همین طور که ترست زیاد میشه ، خون گندیدت کم کم از جریان میافته و به سنگ بدل میشه
اونوقت دیگه واسه کم کردن وزنی که واسه زور گفتن به مردم لازمش داشتی خیلی دیر شده
غرق شدنت نوش جونت، تویی که باید تنهایی غرق شی
با سنگی که پایینت میکشه.
◼️@MAH_7ART
And after a while, you can work on points for style.
Like the club tie, and the firm handshake,
A certain look in the eye and an easy smile.
You have to be trusted by the people that you lie to,
So that when they turn their backs on you,
You’ll get the chance to put the knife in.
یه چند وقتی که گذشت، کمکم ریزهکاریهای خوشتیپی رو یاد میگیری
مثلاً کراوات بزنی و درست و حسابی و محکم دست بدی
نگاهی مطمئن و لبخند راحتی داشته باشی
باید بذاری مردمی که بهشون دروغ میگی بهت اعتماد کنن
تا وقتی که پشتشون رو به تو میکنن
بتونی چاقو رو تا ته فرو ببری
فیل رز توضیح میدهد: “سگ نشان میدهد که مهاجم سرانجام موفق میشود شخصیت فریبکار و کاسبکار –که مشخصهی آن نگاهی فریبنده در چشمهای طرف مقابل، و لبخندی تصنعی که در صورت لزوم میتوانند ظاهر شوند- را در خود جا بیاندازد. واترز اشاره میکند که این شیوهای دلسردکننده برای زیستن است. سگ، برای این که از قافلهی رقابت جا نماند، باید همیشه حیلههای جدیدی برای رو کردن داشته باشد، به هیچ کس اعتماد نکند، و هرگز مورد اعتماد قرار نگیرد. در نهایت، موجودی تنها و زیستی بیگانه از خویش.
رز اشاره میکند که راوی اول، – با به کارگیری ابزارهای موسیقیایی – تصمیم میگیرد که “سگ” جوانتر باید از این گونه زندگی دل سرد شود. نه از بابت این که از وحشت و توهمِ زندگی در امان نگه دارد، بلکه چون نباید برای سگ ارشد قیافه بگیرد، مقداری از حس رقابت و برتری جویی او را محدود کردهاند.
You gotta keep one eye looking over your shoulder.
You know it’s going to get harder,
And harder and harder as you get older.
And in the end you’ll pack up and fly down south,
Hide your head in the sand,
Just another sad old man,
All alone and dying of cancer.
همیشه باید نگاهی هم به پشت سرت داشته باشی
می دونی هرچی پیرتر میشی سختتر و سختتر میشه
و آخرش هم بار و بندیلت رو جمع میکنی و میری جنوب
و سرت رو میون شنها پنهون میکنی.
تو فقط یه پیرمرد درب و داغون دیگه هستی
که تو تنهایی خودش از سرطان میمیره.
در حین اینکه سگ ارشد این پیشنهادات دلسردکننده را میدهد، کمکم متوجه میشود که در حال توضیح واقعیتهای زندگی خودش است. رز شرح میدهد که چگونه در سطرِ بعدی درک کاملِ پیشگوییِ سگ در مورد خودش شروع میشود. “شخصیت همچنان تهدید کنندهی سگ اول نه تنها با ورود آواز اصلی دوتایی، بلکه ا بازگشتِ آوازِ پشتیبانِ پسزمینه تصدیق میشود. او موقعیت ترسناک ایجاد شده توسطِ سگِ دوم را توضیح میدهد: افزایش حس پارانویا، که نتیجه نهایی کنش گذشته اوست.” (Rose, 65) سگ ارشد سرانجام متوجه می شود که شیوههای گذشتهی او به شدت بر زندگی و آیندهاش تاثیر گذاشته است.
And when you loose control, you’ll reap the harvest you have sown.
And as the fear grows, the bad blood slows and turns to stone.
And it’s too late to loose the weight you used to need to throw around.
So have a good drown, as you go down, all alone.
Dragged down by the stone.
و وقتی که کنترلت رو از دست میدی، چیزی رو که کاشته بودی درو میکنی
و همین طور که ترست زیاد میشه ، خون گندیدت کم کم از جریان میافته و به سنگ بدل میشه
اونوقت دیگه واسه کم کردن وزنی که واسه زور گفتن به مردم لازمش داشتی خیلی دیر شده
غرق شدنت نوش جونت، تویی که باید تنهایی غرق شی
با سنگی که پایینت میکشه.
◼️@MAH_7ART