#روایت_عاشقی ❤️🌱
تقدیم به ساحت مقدس آقا ابوالفضل و تمام مادران از خود گذشته و باوفای اسلام
🌱مادرش موهایش را شانه میکشید و قربان صدقه ی دختر دردانه اش میرفت که در جمال و کمال و شعرو ادب و سوارکاری و تیراندازی بی همتا بود مادرش متوجه شد در فکر فرو رفته نگاهی به صورتش انداخت و گفت چه شده جان مادر که دختر نازنینم اینگونه به فکر فرو رفته؟
🌱نگاهی به مادرش کرد و نفس عمیقی کشید لبخندی زد و گفت خواب عجیبی دیدم مادر.
مادرش با لبخند گفت چه دیده ای جان مادر.
🌱نگاهی به چشمان منتظر مادرش کرد و دستهایش را گرفت و بوسید و گفت:
خواب دیدم از آسمان چهار ستاره به دامنم افتاده و یکی از ستاره ها پرنورتر و زیباتر از ماه بود چنان که چشمان بنی بشر را خیره میکرد
🌱مادر گفت خیر است دخترم پدرت را میفرستم پیش معبر تعبیر خوابت را بیاورد
🌱
گفت او عقیل برادر علی علیه السلام است به خواستگاری فاطمه ی ما آمده برای علی ، کسی که پیامبر اسدالله غالب خطابش میکرد و قبل از نشستن او نمی نشست ،کسی که پیامبر فرزند و برادر و همه کس خود خطابش میکرد او فتاح جنگ های پیامبر وفاتح خیبرست ،امیرالمومنین و قاضی شرع و وصی پیامبر و داماد و ابوریحانین است
🌱
🌱لیلا برقی به چشم هایش نشست با فاطمه مشورت کرد وسپس به پدر گفت فاطمه ی من راضی است
🌱روز عروسی به خانه ی علی(ع) رسید مولا گفت چرا نمیروی داخل فاطمه، مکثی کرد و گفت بخدا قسم وارد نخواهم شد مگر خانم این خانه زینب علیه السلام اذن ورود دهد زینب در را گشودبا لبخند و آراسته گفت:خوش آمدی بانو از این پس شما خانم و همدم این خانه اید
و فاطمه لبخندش را به مهر مادری جواب داد و خطاب به حضرت زینب گفت من کنیز فرزندان دختر پیامبرم و وارد خانه شد
🌱وارد خانه که شد متوجه بیماری امام حسن و حسین شد از امام علی اجازه گرفت و به بستر آنها رفت و مث مادر از آنها مراقبت کرد تا خوب شدند
🌱روزی امیرالمومنین وارد آشپزخانه شد و دید حال فاطمه متغییر است و اشک بر گونه هایش نشسته با مهربانی گفت چیزی شده فاطمه ی من کسی تو را ناراحت کرده که چشمان بانوی این خانه خیس شده؟
🌱اشک هایش را پاک کرد و گفت نمیخواستم خاطر مولایم را مکدر کنم اما خواهشی دارم؟
🌱امیرالمومنین گفت بگو و فاطمه با گریه گفت التماستان میکنم مرا دیگر فاطمه صدانکنید مولا گفت برای چه؟ گفت چون هربار که شما مرا صدا میکنید اندوه به چشمان فرزندان دختر پیامبر می آید و اندوه جای خالی مادرشان به قلب کوچکشان میریزدو چگونه میتوانم تحمل کنم در حالی که تلاش میکنم آنها خوشحال زندگی کنند امیرالمومنین لبخندی زد و در آغوشش گرفت گفت از این پس تورا ام البنین صداخواهم کرد یعنی مادر فرزندان و پسرهای من
🌱
🏴شهادت حضرت ام البنین مادر مهربان و وفادار پسران امیرالمومنین علی علیه السلام تسلیت🖤🥀🌱
تقدیم به ساحت مقدس آقا ابوالفضل و تمام مادران از خود گذشته و باوفای اسلام
🌱مادرش موهایش را شانه میکشید و قربان صدقه ی دختر دردانه اش میرفت که در جمال و کمال و شعرو ادب و سوارکاری و تیراندازی بی همتا بود مادرش متوجه شد در فکر فرو رفته نگاهی به صورتش انداخت و گفت چه شده جان مادر که دختر نازنینم اینگونه به فکر فرو رفته؟
🌱نگاهی به مادرش کرد و نفس عمیقی کشید لبخندی زد و گفت خواب عجیبی دیدم مادر.
مادرش با لبخند گفت چه دیده ای جان مادر.
🌱نگاهی به چشمان منتظر مادرش کرد و دستهایش را گرفت و بوسید و گفت:
خواب دیدم از آسمان چهار ستاره به دامنم افتاده و یکی از ستاره ها پرنورتر و زیباتر از ماه بود چنان که چشمان بنی بشر را خیره میکرد
🌱مادر گفت خیر است دخترم پدرت را میفرستم پیش معبر تعبیر خوابت را بیاورد
🌱
پدر که از پس پرده حرفها را شنیده بود با مادر چشم به چشم شد یادش رفت که آمده بود بگوید مهمان خانه از او تقاضایی کرده پیش معبر رفت و تعبیر خواست: معبر تعجب کرد و گفت بزودی دخترت با بزرگی از سران عرب و عجم ازدواج خواهد کرد که خدا به اون ۴ پسر خواهد داد و یکی از آنها آوازه و زیبایی اش چون ماه زیبارو عالم گیر خواهد شد🌱گفت فقط میدانم بزرگی از سران بنی هاشم است
🌱حزام حیرت زده شده بود پولی پرداخت و از خانه خارج شد یادش آمد معبر گفت جایی این خواب را بازگو نکند تا خطری دخترش را تهدید نکند حداقل قبل از ازدواجش سراسیمه به خانه برگشت و تعبیر را به همسرش گفت:بعد گفت لیلا میدانی مهمان خانه کیست؟
گفت او عقیل برادر علی علیه السلام است به خواستگاری فاطمه ی ما آمده برای علی ، کسی که پیامبر اسدالله غالب خطابش میکرد و قبل از نشستن او نمی نشست ،کسی که پیامبر فرزند و برادر و همه کس خود خطابش میکرد او فتاح جنگ های پیامبر وفاتح خیبرست ،امیرالمومنین و قاضی شرع و وصی پیامبر و داماد و ابوریحانین است
🌱
بخدا قسم تا ساعتی پیش تعجب کرده بودم چنین مردی به خواستگاری دختر من آمده در جواب خواستگاری برادرش گفتم دختر من فقط لایق کنیزی علی را دارد نه همسری و برادرش گفت علی از تمام خصلت شما باخبر است و از من خواست واسطه ی ازدواج شوم
تا اینکه تعبیر خواب را شنیدم چه بگویم به او.
🌱لیلا برقی به چشم هایش نشست با فاطمه مشورت کرد وسپس به پدر گفت فاطمه ی من راضی است
🌱روز عروسی به خانه ی علی(ع) رسید مولا گفت چرا نمیروی داخل فاطمه، مکثی کرد و گفت بخدا قسم وارد نخواهم شد مگر خانم این خانه زینب علیه السلام اذن ورود دهد زینب در را گشودبا لبخند و آراسته گفت:خوش آمدی بانو از این پس شما خانم و همدم این خانه اید
و فاطمه لبخندش را به مهر مادری جواب داد و خطاب به حضرت زینب گفت من کنیز فرزندان دختر پیامبرم و وارد خانه شد
🌱وارد خانه که شد متوجه بیماری امام حسن و حسین شد از امام علی اجازه گرفت و به بستر آنها رفت و مث مادر از آنها مراقبت کرد تا خوب شدند
🌱روزی امیرالمومنین وارد آشپزخانه شد و دید حال فاطمه متغییر است و اشک بر گونه هایش نشسته با مهربانی گفت چیزی شده فاطمه ی من کسی تو را ناراحت کرده که چشمان بانوی این خانه خیس شده؟
🌱اشک هایش را پاک کرد و گفت نمیخواستم خاطر مولایم را مکدر کنم اما خواهشی دارم؟
🌱امیرالمومنین گفت بگو و فاطمه با گریه گفت التماستان میکنم مرا دیگر فاطمه صدانکنید مولا گفت برای چه؟ گفت چون هربار که شما مرا صدا میکنید اندوه به چشمان فرزندان دختر پیامبر می آید و اندوه جای خالی مادرشان به قلب کوچکشان میریزدو چگونه میتوانم تحمل کنم در حالی که تلاش میکنم آنها خوشحال زندگی کنند امیرالمومنین لبخندی زد و در آغوشش گرفت گفت از این پس تورا ام البنین صداخواهم کرد یعنی مادر فرزندان و پسرهای من
🌱
فاطمه گفت اما من که پسری ندارم امیرالمومنین گفت اما بزودی پسر دار خواهی شد و این مژده ی بود برای تولد ماه بنی هاشم عباس بن علی که تاریخ گواهی میدهد وقتی به دنیا آمد چون ماه میدرخشید و رشادتش در عاشورا عالم گیر شد
🏴شهادت حضرت ام البنین مادر مهربان و وفادار پسران امیرالمومنین علی علیه السلام تسلیت🖤🥀🌱