🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2505) هر پیمبر فرد آمد در جهان
فـــــرد بود و صد جهانش در نهان
هر پیامبری در زمان خود تک و تنها بود، البته در ظاهر، تنها بود. ولی در معنا، حامل صد جهان بود.
(2506) عالَمِ كُبرا به قدرت، سِخر کرد
کرد خـــــود را در کِهین نقشی نَوَرد
هر پیامبری گرچه به ظاهر خُرد و تنها بود، ولی جهان اکبر را تحت تصرف خود گرفت، ولی در عین حال، برحسب ظاهر، خود را کوچک نشان می داد.
(2507) ابلهانش فـــــرد دیدند و ضعیف
کی ضعیف است آنکه باشَه شد حریف؟
نابخردان و نادانان، پیامبر را تنها و ناتوان گمان می کردند. کسی که با شاه حقیقت، همراه و مصاحب باشد کی ناتوان است؟ یعنی هرگز ناتوان نیست.
(2508) ابلهان گفتند: مردی بیش نیست
وایِ آن، کـــــو عاقبت انـــــدیش نیست
نابخردان در حق پیامبر مدعی شدند که او شخصیتی فوق العاده نیست، وای به حال کسی که مآل اندیش نباشد و عاقبت را نبیند.
حقیر و بی خصم دیدنِ دیده هایِ حس، صالح و ناقه صالح را، چون
خواهد که حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید
خصمان را و اندک اگر چه غالب باشد آن خصم وَيُقللكُمْ
فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَأَ كَانَ مَفْعُولاً
(2509) ناقه صالح به صورت بُد شتر
پی بُریدندش ز جــهل، آن قــومِ مُر
ناقه صالح در صورت ظاهر، شتر بود، ولی آن قومِ ظاهربین از روی جهل، آن ناقه را پی کردند.
(2510) از برایِ آب، چون خصمش شدند
نـــــان کـــــور و آب کـــــور، ایشان بُدند
قوم ثمود، چون به خاطر تقسیم آب، دشمن او شدند، راه ناسپاسی پیشه کردند و از همه نعمت ها محروم شدند، یا سخت آزمندی و بخل نشان دادند.
(2511) ناقهُ الله آب خورد از جویِ و میخ
آبِ حـــــق را داشتند از حـــــق دریـــــغ
ناقه خدا از آن آبی میخورد که ابر فرو میریخت و از چشمه جاری میشد. ولی آن بدکاران، آب خدا را از آن ناقهٔ خدایی دریغ داشتند.
(2512) ناقه صالح چو جسمِ صالحان
شـــــد کمینی در هـــــلاکِ طـــــالحان
ناقه صالح مانند وجود اشخاص نیک سرشت، کمینگاهی است برای هلاکت تبهکاران.
(2513) تا بر آن اُمّت از حکمِ مرگ و درد
نـــــاقةُ اللهِ وَ سُـــــقياها چـــــه کـــــرد
ببین که ناقه خدایی و مسألۀ سیراب شدن او از آب چه درد و مرگی بر آن قوم وارد کرد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2505) هر پیمبر فرد آمد در جهان
فـــــرد بود و صد جهانش در نهان
هر پیامبری در زمان خود تک و تنها بود، البته در ظاهر، تنها بود. ولی در معنا، حامل صد جهان بود.
(2506) عالَمِ كُبرا به قدرت، سِخر کرد
کرد خـــــود را در کِهین نقشی نَوَرد
هر پیامبری گرچه به ظاهر خُرد و تنها بود، ولی جهان اکبر را تحت تصرف خود گرفت، ولی در عین حال، برحسب ظاهر، خود را کوچک نشان می داد.
(2507) ابلهانش فـــــرد دیدند و ضعیف
کی ضعیف است آنکه باشَه شد حریف؟
نابخردان و نادانان، پیامبر را تنها و ناتوان گمان می کردند. کسی که با شاه حقیقت، همراه و مصاحب باشد کی ناتوان است؟ یعنی هرگز ناتوان نیست.
(2508) ابلهان گفتند: مردی بیش نیست
وایِ آن، کـــــو عاقبت انـــــدیش نیست
نابخردان در حق پیامبر مدعی شدند که او شخصیتی فوق العاده نیست، وای به حال کسی که مآل اندیش نباشد و عاقبت را نبیند.
حقیر و بی خصم دیدنِ دیده هایِ حس، صالح و ناقه صالح را، چون
خواهد که حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید
خصمان را و اندک اگر چه غالب باشد آن خصم وَيُقللكُمْ
فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَأَ كَانَ مَفْعُولاً
(2509) ناقه صالح به صورت بُد شتر
پی بُریدندش ز جــهل، آن قــومِ مُر
ناقه صالح در صورت ظاهر، شتر بود، ولی آن قومِ ظاهربین از روی جهل، آن ناقه را پی کردند.
(2510) از برایِ آب، چون خصمش شدند
نـــــان کـــــور و آب کـــــور، ایشان بُدند
قوم ثمود، چون به خاطر تقسیم آب، دشمن او شدند، راه ناسپاسی پیشه کردند و از همه نعمت ها محروم شدند، یا سخت آزمندی و بخل نشان دادند.
(2511) ناقهُ الله آب خورد از جویِ و میخ
آبِ حـــــق را داشتند از حـــــق دریـــــغ
ناقه خدا از آن آبی میخورد که ابر فرو میریخت و از چشمه جاری میشد. ولی آن بدکاران، آب خدا را از آن ناقهٔ خدایی دریغ داشتند.
(2512) ناقه صالح چو جسمِ صالحان
شـــــد کمینی در هـــــلاکِ طـــــالحان
ناقه صالح مانند وجود اشخاص نیک سرشت، کمینگاهی است برای هلاکت تبهکاران.
(2513) تا بر آن اُمّت از حکمِ مرگ و درد
نـــــاقةُ اللهِ وَ سُـــــقياها چـــــه کـــــرد
ببین که ناقه خدایی و مسألۀ سیراب شدن او از آب چه درد و مرگی بر آن قوم وارد کرد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿