بر این دشت خاموش، در یاد دارم
که مرغان سرود سفر ساز کردند
هوا سخت تاریک و نامهربان شد
(تو گفتی که
فریادی از دشت بر آسمان شد)
پس آنگاه، در یاد دارم،
خزان شد.
چه گلها که بر خاک عریان فروریخت!
چه گلها که غمناک،
بر خاک!
نه از سرو دیگر نشان ماند،
نه از تاکدیگر.
نه از آسمان شکوهندهی پاک...
دیگر من
از آسمان سخت نومید
نومید نومیدم
- ای دوست!
«م آزاد»
@Honare_Eterazi
که مرغان سرود سفر ساز کردند
هوا سخت تاریک و نامهربان شد
(تو گفتی که
فریادی از دشت بر آسمان شد)
پس آنگاه، در یاد دارم،
خزان شد.
چه گلها که بر خاک عریان فروریخت!
چه گلها که غمناک،
بر خاک!
نه از سرو دیگر نشان ماند،
نه از تاکدیگر.
نه از آسمان شکوهندهی پاک...
دیگر من
از آسمان سخت نومید
نومید نومیدم
- ای دوست!
«م آزاد»
@Honare_Eterazi