یادداشت‌های یک روانپزشک


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن منشی برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
https://t.me/Hafezbajoghli/9569

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri



یک خانم ۴۳ ساله از سه ماه گذشته به دلیل بی‌خوابی و اضطراب تحت نظر روانپزشک است.
شوهرش به روانپزشک زنگ می‌زند و تلفنی با او صحبت می‌کند:
- دکتر امروز با هم یه مشاجره داشتیم، الان حالش بد شده.
- یعنی چه طوری شده؟
- تنگی نفس داره.
- احتمالن دچار یه حمله‌ی عصبی شده. یه کلردی‌ازپوکساید بهش بدید.
به همسرش کلردی‌ازپوکساید می‌دهد. تنگی نفس او دقیقه به دقیه بیشتر می‌شود و بدنش عرق کرده‌است.
شوهرش به اورژانس زنگ می‌زند.
به بیمارستان منتقل می‌شود. متخصص طب اورژانس او را می‌بیند. خود بیمار از شدت تنگی نفس توانایی صحبت ندارد. پزشک متوجه می‌شود که موقع تنفس عضلات بین دنده‌ای و بالای ترقوه‌ی او به داخل کشیده می‌شوند که نشانه‌ی وخامت تنگی نفس است. از شوهرش شرح حال می‌گیرد.
- همسرم چیزیش نبود. فقط ۳ ماهه اضطراب و بی‌خوابی داره و تحت نظر روانپزشکه. الان هم یه کلردی‌ازپوکساید بهش دادم ولی بدتر شد.
متخصص اورژانس قلب و ریه‌ی او را گوش می‌دهد. ریه‌ی دو طرف صدای "رال" دارد. در سمع قلب یک صدای اضافی (صدای سوم) می‌شنود....با خودش می‌گه عجیبه! علایم نارسایی قلب داره. بلافاصله پاچه‌ی شلوار بیمارش را بالا می‌زند و متوجه می‌شود پایش ادم (ورم) خفیف دارد.
-متوجه این ورم در پای همسرتون شده بودید؟
- نه، متوجه نشده بودم.
-همسرتون بیماری قلبی داره؟
- نه اصلن. من ۳ ساله باهاش ازدواج کردم بیماری قلبی نداشته، مگر این که قبلن داشته به من نگفته‌.
بیمار با وجود تنگی نفس زیاد با دستش اشاره می‌کند که سابقه‌ی بیماری قلبی نداشته.
- در هر صورت باید مشاوره‌ی اورژانس قلب بشه. تا دکتر قلب بیاد یه نوار قلب و یه عکس قفسه سینه باید بگیره. آنزیم‌های قلب را هم درخواست می‌ده‌.
متخصص قلب بالای سر بیمار می‌آید.
در سمع قلب و ریه متوجه می‌شود که ریه‌ی دو طرف صدای "رال" دارد.‌[توضیح: واژه‌ی رال با واژه‌ی قُل به معنای قل قل هم‌ریشه است] در سمع قلب هم صدای سوم می‌شنود. یک سوفل هم می‌شنود. نوار قلب بیمار را می‌بیند و متوجه می‌شود تعداد ضربان قلب ۱۲۰ است. هیچ مشکل دیگری در نوار قلب به جز افزایش ضربان قلب نمی‌بیند.
- عکس سینه بیمار را بدید. پرستار عکس را به دکتر نشان می‌دهد.
- قلب مختصری بزرگه. هر دو ریه احتقان داره. علایم نارسایی قلب داره.
دکتر الان نتیجه‌ی آزمایش‌ها رو تلفنی از آزمایشگاه پیگیری کردم، همه چیز نرماله. آنزیم‌های قلب نرمال بودن.
- باید بیمار اکو بشه ببینیم چه خبره.
به صورت اورژانسی بیمار را اکو می‌کند. در اکو متوجه می‌شه که فشار شریان ریوی بالاست. اما هیچ علایمی از نقص حرکت دیواره‌ی قلب و دریچه‌ها نمی‌بیند و از همه عجیب تر Ejection fraction قلب ۷۵ درصد است.
دکتر قلب با خودش می‌گه این شواهد نارسایی قلب با این EF بالای قلب نمی‌خونه‌. من واقعن عقلم نمی‌رسه مشکل بیمار چیه. تب و علایم عفونی هم نداره. بالا بودن فشار شریان ریوی منو مشکوک به بیماری‌های اتوایمیون می‌کنه. باید یه دکتر داخلی حاذق بیمارم را ببینه.
دکتر قلب برای متخصص داخلی درخواست مشاوره‌ی اورژانسی می‌ده.
دکتر داخلی بالای سر بیمار حاضر می‌شه. از همسر بیمار شرح حال می‌گیره و پرونده‌ی بیمار و یادداشت متخصص قلب را با دقت می‌خونه.
متخصص داخلی به دکتر قلب می‌گه این خانم نارسایی قلبی با وجود EF بالا داره. ضربانش هم که بالاست. حتمن باید تیرویید بررسی بشه.
-دکتر قلب: راست می‌گی‌ نمی‌دونم چرا ذهن من به سمت تیرویید نرفت‌. بالا بودن فشار شریان ریوی حواسم رو برد به سمت بیماری‌های اتوایمیون. ولی EF بالای بیمار را توجیه نمی‌کنه. درست می‌گی. در پر کاری شدید تیرویید به علت گشاد شدن عروق محیطی نارسایی قلب با EF بالا اتفاق میفته‌. از بیمار TSH و T4 می‌گیرند و متوجه می‌شوند پرکاری شدید تیرویید دارد.
پ.ن:این اتفاق برای من نیفتاده. ولی من هم اگر به جای آن روانپزشک بودم پرکاری تیرویید بیمارم را میس می‌کردم. من به صورت روتین برای همه‌ی مراجعانم آزمایش تیرویید درخواست نمی‌دهم. سواد این‌که در این کیس خاص علایم بالینی او من را مشکوک به پرکاری تیرویید بکند را هم نداشتم و به خاطر بی‌سوادی‌ام شرمنده‌ی بیمارم، همسرش و همکاران دیگر می‌شدم و به نوبه‌ی خودم در میس شدن تشخیص اصلی بیمارم نقش داشتم.
@hafezbajoghli


آیا تست‌های تشخیصی ADHD (اختلال بیش‌فعالی)
می‌توانند مضر باشند؟
حافظ باجغلی، روانپزشک
تشخیص ADHD با شرح حال بالینی و در نهایت قضاوت بالینی پزشک است. از آن‌جا که دنیای مدرن علاقه‌ی خاصی به اعداد دارد، همه چیز را پرسشنامه‌ای و قابل اندازه‌گیری کرده‌است. در مورد ADHD تست‌های معتبر و ساختارمندی طراحی شده‌اند که جنبه‌های مختلف بیش‌فعالی، نقص توجه و تکانش‌گری یا impulsivity را می‌سنجند.
اگر به طراحان این پرسشنامه‌ها انتقاد کنیم که تشخیص قطعی ADHD با شرح حال بالینی است، در پاسخ می‌گویند خب شما این تست‌ها را به عنوان غربالگری استفاده کنید. اگر نتیجه مثبت شد، بعد شرح حال بالینی خودتان را بگیرید.
این پاسخ به نظر منطقی می‌آید. اما به صورت پنهانی مشمول یک خطای مهم پزشکی می‌شود و آن "خطای تایید" یا verification bias است. وقتی پزشک بداند نتیجه‌ی یک تست غربالگری مثبت شده است، ناخودآگاه روی قضاوت بالینی او اثر می‌گذارد و به احتمال بیشتری نتیجه‌ی قضاوت بالینی او هم مثبت می‌شود. این خطا منحصر به شرح حال پزشکی نیست. حتا در موارد دقیق‌تر مانند بیوپسی هم چنین خطایی اتفاق می‌افتد. مثلن اگر متخصص زنان از خانمی پاپ اسمیر بگیرد و مورد مشکوک ببیند و از او برای تایید تشخیص بیوپسی بگیرد، متخصص پاتولوژیست را دچار چنین خطایی می‌کند. کلن این خطا تمام تست‌های طلایی تشخیصی پزشکی را شامل می‌شود. البته داستان این خطا محدود به قضاوت‌های پزشکی نیست. خیلی ساده اگر شما پشت سر کسی که من ندیده‌ام با من حرف بزنید، وقتی من او را برای بار اول می‌بینم دچار verification bias می‌شوم و ناخودآگاه دنبال نشانه‌هایی برای تایید صحبت‌های شما در آن شخص می‌گردم، هرچند ادعای انصاف بکنم. کلن ما انسان‌ها موجودات منصفی نیستیم. همه‌ی ما دهن بین هستیم. البته درجه‌اش تا حدی فرق می‌کند، ولی همه این ویژگی را به درجاتی داریم.
@hafezbajoghli



درمان ناشناخته اعتیاد
حافظ باجغلی، روانپزشک
این یادداشت در هفته‌نامه سلامت در تاریخ اول دی‌ماه ۱۴۰۳ منتشر شده‌است.‌
معتادها به مواد معتاد نمی‌شوند، آن‌ها به دوپامین معتاد می‌شوند.‌ انتظار بر این است که آدم‌ها با سطح معمولی دوپامین روزگارشان را سرکنند، معمولی‌بودن و ملال ذاتی زندگی را بپذیرند، نان و ماست‌شان را بخورند و شکر خدا کنند. اما معتادان هیجان بیشتری می‌خواهند و زندگی معمولی برای‌شان کافی نیست. برای همین در طلب دوپامین بیشتر رو به مصرف مواد می‌آورند. این ساز و کار نشان می‌دهد که اگر به طریقی بتوانیم از ترشح مضاعف دوپامین  به دنبال مصرف مواد جلوگیری کنیم، داروی موثر اعتیاد را کشف کرده‌ایم. اما این‌جا دو مشکل خیلی اساسی وجود دارد:
مشکل اول: ترشح و اثربخشی دوپامین به سیستم پاداش مغزی (مسیر مزولیمبیک) محدود نمی‌شود. دوپامین در چهار مسیر مهم مغزی نقش کلیدی دارد. این مسیرها عبارتند از: نیگرواستریاتال(کنترل حرکت)، مزوکورتیکال (کنترل برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری)، توبرواینفاندیبولار(کنترل هورمونی) و در نهایت مسیر مزولیمبیک که مربوط به کنترل پاداش است. حال اگر دارویی که اثر بلوک کننده دوپامین داشته باشد مصرف کنیم (مانند آنتی سایکوتیک‌ها) باعث می‌شود که به صورت کور و غیر انتخابی اثر دوپامین در هر چهار مسیر مغزی ذکر شده بلوک شود. در نتیجه دچار عوارض حرکتی و هورمونی می‌شویم. پس به این راحتی نیست که تصمیم بگیریم برای درمان اعتیاد اثر دوپامین را به کلی کاهش دهیم.
مشکل دوم: حتی اگر دارویی پیدا شود که به صورت اختصاصی ترشح دوپامین را در مسیر مزولیمبیک بلوک کند، باز هم داروی خوبی نیست. چون ما به ترشح پایه‌ای دوپامین برای داشتن انگیزه و انرژی روانی نیاز داریم. سیستم پاداش مغزی چیز بدی نیست که ما بخواهیم به کلی آن‌را ازبین ببریم. مشکل جایی است که این سیستم پاداش بیش از اندازه فعال شده و روی سایر مدارهای مغزی سایه انداخته است.
با توصیفی که گفته شد اگر بتوانیم دارویی ابداع کنیم که در درجه اول دوپامین را فقط در مسیر مزولیمبیک کنترل کند و در درجه دوم روی ترشح دوپامین پایه اثر بدی نداشته باشد، داروی موثر اعتیاد را کشف کرده‌ایم. این دو ویژگی به احتمال زیاد در داروهایی که تقویت کننده یا اگونیست گیرنده "پپتید شبیه گلوکاگون" یا glucagone like peptid 1 یا GLP1 هستند، دیده می‌شود. هرچند این مطالعات بیشتر در جمعیت حیوانی نتیجه داده‌اند و هنوز شواهد کافی در مورد اثربخشی آن‌ها در انسان با مطالعاتی که اعتبار بالایی داشته‌باشند ثابت نشده است. ولی نکته‌ی مهم این است که داروهای این خانواده مانند liraglutide و semaglutide برای درمان دیابت نوع دو و چاقی مورد تایید سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) قرار گرفته‌اند. همین مساله راه را برای مصرف off-label آن‌ها باز می‌کند. یعنی اگر دارویی برای یک بیماری خاص مورد تایید سازمان‌های معتبر بین‌المللی دارویی قرار بگیرد و از طرفی شواهد نسبتا معتبری برای استفاده از آن برای بیماری‌های دیگر موجود باشد، از نظر قوانین پزشکی با رعایت ملاحظاتی این امکان وجود دارد که پزشک آن دارو را برای بیماری‌های دیگر به صورت "تجویز بدون مجوز" یا off-label تجویز کند. البته به شرطی که به بیمار توضیح دهد تجویز این دارو
به صورت off-label است و مفهوم آن‌را به صورت دقیق برای بیمار شرح دهد. انتخاب با خود بیمار است که آن‌را بپذیرد یا نپذیرد. از طرف دیگر شرکت‌های دارویی اجازه تبلیغ داروهای‌شان را برای
مصارف off-label ندارند. آن‌ها فقط می‌توانند در مورد اثربخشی داروهای‌شان در مورد بیماری‌هایی که مستقیم از FDA یا دیگر سازمان‌های معتبر بین‌المللی دارویی تاییدیه دریافت کرده‌اند تبلیغ کنند. در حال حاضر داروهای این خانواده برای دیابت و چاقی مورد تایید هستند و مصرف بدون مجوز یا off-label آن‌ها برای درمان اعتیاد و همچنین تخمدان پلی کیستیک در بعضی کشورها با رعایت ملاحظاتی وجود دارد.
در پایان لازم می‌دانم تاکید کنم صحبت‌های این یادداشت بیشتر از نظر تئوری قابل تامل هستند. بهتر است تا داشتن شواهد معتبرتر منتظر بمانیم. در حال حاضر هیچ درمان شفابخش و معجزه‌آسایی برای اعتیاد وجود ندارد. اصل اول درمان اعتیاد به هر ماده‌ای داشتن اراده و انگیزه قوی برای ترک است. از طرفی ترک دادن معتادی که اراده و انگیزه قوی ندارد غیر علمی و نامفید است، از طرف دیگر اولویت درمان دارویی با داروهای مجوز دار و تایید شده در مجامع معتبر بین‌المللی است.
@hafezbajoghli


باگ می‌گفت که آمریکا عاقبت "پوچی" و "اضطراب هستی" را کشف کرده.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: پولدارهای آمریکا به تمام منابع و مادیاتی که آرزوی بیشتر مردم دنیاس رسیده‌اند. اون‌ها با ته دنیا مواجه شدن‌. برای همینه که پوچی رو خیلی خوب درک می‌کنن. آرزو و تمنای دستیابی به منابع مادی جلوی درک پوچی رو از آدم‌ها می‌گیره.‌ برای آمریکایی‌های متمول این آرزوها محقق شده و به همین دلیل به درک اگزیستانسیال نزدیک‌ترند.
@hafezbajoghli



آدم فقط باید مواظب خودش باشد و با دشمن [منظور از دشمن، مردم است] بسیار دست به عصا و مؤدبانه رفتار کند تا آزادی از قید تعلقش داغان نشود. چون آن‌ها از این جور آزادی شما خوش‌شان نمی‌آید. این جور آزادی آن‌ها را می‌رنجاند. دوست دارند که همه در یک منجلاب غوطه بخورند. دوست دارند که همه با آن‌ها در جمعیت دست و پا بزنند و اسم این را می‌گذارند برادری.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: آدم‌ها تحمل این‌که کسی تو منجلاب خودشون غوطه نخوره رو ندارن. همه باید با هم لجن‌مال بشن. برای همینه که مثلن اگه شما آدم حسودی نباشید یا بخشنده باشید یا دنبال حاشیه نباشید، نسبت به همین ویژگی‌های شما هم حسودی می‌کنن و تا جایی که در توان‌شون باشه به شما زهر می‌پاشن. خیلی ادم باید مراقب خودش باشه. غافل بشی پات رو می‌کشن به  همون منجلابی که خودشون توش غوطه‌ورن.
@hafezbajoghli


باگ مورن می‌گفت همه‌ی نسل‌ها نسل برباد رفته‌اند. اصلن علامت یک نسل همین است که برباد رفته است. وقتی آدم این را احساس نکند، پیداست که کارش پاک خراب است. نسل‌هایی که برباد رفتگی خود را حس نمی‌کنند درگه خفه شده‌اند.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli


آمریکا کشوری است که آدم ندیده می‌شناسد چون از بای بسم‌اله تا تای تمتش صادر شدنی است. در تمام فروشگاه‌ها می‌شود پیدایش کرد.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli


این حال اصطلاحی داشت که باگ مورن پیدا کرده بود: آزادی از قید تعلق. چیز فوق‌العاده‌ای بود. وقتی از قید تعلق آزادی یعنی تنهایی. نه طرفدار کسی هستی، نه ضد کسی. همین باگ می‌گفت که بزرگ‌ترین مسأله‌ی جوانان این‌است که چطور این اکسیر را پیدا کنند. البته خیلی مشکل است ولی وقتی به آن رسیدی از هر چیزی که فکر کنی بهتر است. یادتان نرود آزادی از قید تعلق. وقتی به آن رسیدید خبرش را به من بدهید.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli


تیلی سعی کن بفهمی چی می‌گم. این کاری به شخص تو ندارد. تو یک شعله‌ی آتشی. لنگه نداری. دختر مثل تو در تمام عمر یک‌دفعه بیشتر به تور آدم نمی‌خوره، وقتی هم که خورد آدم باید مواظب باشه که گرفتارش نشه. منظورم اینه که اگه آدم مواظب نباشه حالیش نمی‌شه و دیوونه می‌شه، دیوونه‌ی عشق. ترس منم از همینه.
-آخر چرا لنی؟ من دوستت دارم. عشق جدی! مال توام.
سر تا پا مال تو. برای همیشه.
لنی چندشش شد. تمام تنش دون دون شد. با خود گفت: حالا دیگه چرا تهدیدم می‌کنه؟!
گفت: «تیلی من نمی‌تونم این چیزها را حالیت کنم. خیلی کودنم. به علاوه حرف زدن بلد نیستم. با خودم هم هیچ وقت حرف نمی‌زنم. چیزی ندارم بگم.
- خدایا آخر من چه کار کرده‌ام؟
-لنی من هیچ وقت هیچ کس را به اندازه‌ی تو دوست نداشته‌ام. هیچ وقت...
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: جریان اصلی روانشناسی به لنی حق نمی‌ده که از ترس وابستگی یا از ترس گیرافتادن در رابطه نسبت به ورود یا عمیق‌کردن رابطه مقاومت نشون بده. ولی من روز به روز تعصبم به این جریان اصلی داره کم می‌شه. خب این یک انتخابه. این رابطه‌ای که ما تلاش می‌کنیم مراجعانمان را به سمتش سوق بدیم و هر گاردی از آن‌ها را تعبیر به مقاومت‌های پاتولوژیک می‌کنیم که باید شکسته بشن، خیلی آش دهن‌سوزیه؟! آیا ما مطمئنیم هزینه‌ی این رابطه، یعنی سوگ ارزش تجربه‌ش رو داره؟ این اطمینان ما از کجا میاد؟
@hafezbajoghli


تیلی جز آلمانی سوییسی و فرانسه زبانی بلد نبود و لنی هم هیچ یک از این زبان‌ها را نمی‌دانست. به علت این حجاب بی‌زبانی که میان‌شان کشیده شده بود منظور هم را خوب می‌فهمیدند. در زمینه‌ی روابط انسانی از این بهتر نمی‌شد تصور کرد، اما دخترک به او حقه‌ی کثیفی زده بود. صفحه چ‌های لینگافون را خریده بود و پنهانی زبان یاد می‌گرفت تا این‌که یک روز بی آن‌که لنی آمادگی داشته باشد ناغافل زرتی شروع کرده بود انگلیسی حرف زدن. این کار او مثل مشتی بود که توی صورت لنی زده باشند. کلک روابط‌شان کنده شده بود. مردم ملاحظه‌ی هیچ چیز را نمی‌کنند. حتا فکر این نیستند که روابط انسانی را حفظ کنند. به زودی کار به اینجا کشید که: «آره تیلی جان منم تو رو دوست دارم. معلومه تیلی تا آخر عمر. قول می‌دم. تو دختر نازی هستی. می‌دونم تیلی، می‌دونم که حاضری هر کاری برام بکنی. فوندویی که تو درست می‌کنی جدن لنگه نداره. حالا دیگه بگذار برم. این‌جا خیلی گرمه. آدم خفه می‌شه. آخه می‌دونی یک نفر جلوی هتل دورف منتظرمه. باید برم اسکی یادش بدهم. حتما باید برم. خداحافظ. باز می‌بینمت. خاطر جمع. خیلی زود. خاطرت جمع باشه. مال توام تیلی. خوب دیگر خداحافظ و همین، تمام شد. دیگر هیچ جور نمی‌شد دو نفر همدیگر را دوست داشته باشند. مخترع روش لینگافون دشمن بشر بوده. حجاب بی زبانی را دریده. توی روابط شیرین عاطفی خرابی کرده و زیباترین ماجراهای عاشقانه را به هم زده.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli


به قول آلدو سوسیالیسم واقعی را آدم وقت انزال حس می‌کند و بعد از آن چندان جالب نیست.
(خدا حافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: در زمان رخوت ناشی از ارگاسم سلسه‌مراتب اجتماعی رنگ می‌بازه. بعد از نیم ساعت دوباره میاد سر جاش. همه‌ی آدم‌ها در زمان ارگاسم سوسیالیست می‌شن.
@hafezbajoghli



آدم‌هایی که به خدا اعتقاد دارند در اعماق دل‌شان همه بی‌خدا هستند..
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli


آقای دانشجوی بیست و یک ساله توسط هم‌اتاقی‌اش به مطب روانپزشک می‌آید و به علت اورژانسی بودن شرایط از منشی خارج از نوبت وقت می‌گیرد.‌ روانپزشک زودتر از سایر مراجعانش او را می‌بیند. سر و وضعش نامرتب است. سوال‌ها را درست متوجه نمی‌شود و بی‌هدف به اطراف نگاه می‌کند. دوستش می‌گوید چندجا در کف اتاق و حتا سقف را سوراخ کرده است. دنبال دوربین می‌گشته. مرتب با خودش حرف می‌زند.
- چقدر وقته این طور شده؟
- حدود یک ماهه حالت همیشگیش رو نداره. سر کلاس‌ها یکی در میون میومد. حمام نمی‌رفت. ولی یک هفته است که خیلی شدید شده. 
- سیگار می‌کشه؟
- نه اصلن اهل هیچی نیست. خیلی بچه مثبته.
- هیچ نشانه‌ای ازش ندیدی که مشکوک به مصرف مواد بشی؟
- نه دکتر. اصلن. ما همشهری و هم محله‌ای هستیم. هیچ وقت اهل این چیزا نبوده و نیست.
دکتر علایم حیاتی او را می‌گیرد. نبض و تنفس و فشار خون همگی نرمال هستند.
- نگران نباش. دوستت دچار علایم سایکوز (روان‌پریشی) حاد شده. حتمن با دارو بهتر می‌شه. برایش دارو می‌نویسد و می‌گوید هفته‌ی آینده دوباره مراجعه کند.
در چند روز آینده علایم بدتر می‌شود. با نگهبان خوابگاه برای این‌که با جاسوس‌ها همکاری کرده که وقتی او نیست اتاقش را تفتیش کنند زد و خورد داشته. جوان مستاصل می‌شود و نمی‌داند برای دوستش چه کاری می‌تواند بکند. یکی از همکلاسی‌های‌شان می‌گوید خاله‌ی من یک روانپزشک خیلی خوب می‌شناسه. بذار بهش بگم که ازش برامون وقت بگیره.
خاله‌ی همکلاسی‌اش کتی جون است.
پیش روانپزشک مورد اعتماد کتی‌جون می‌روند. دکتر شرح حال دقیق می‌گیرد و چیز بیشتری از روانپزشک اولی به دست نمی‌آورد.
- لازمه یه آزمایش خون و ادرار برای دوست‌تون بنویسم.
- دکتر ۲ ماه پیش با هم رفتیم کلینیک دانشگاه آزمایش دادیم. همه چیز نرمال بود.
- خب، پس اگه دو ماه پیش آزمایش دادید آزمایش خون نیاز نیست ولی یه آزمایش ادرار می‌نویسم.
- آزمایش ادرار هم دادیم. مال هر دوتامون نرمال بود.
- این آزمایشش فرق داره. آزمایش سم‌شناسی ادراره. برای مصرف مواد دارم می‌گیرم.
- دکتر مصرف مواد چیه؟! من رفیقمو از بچگی می‌شناسم. یه سیگار هم تو زندگیش نکشیده.
- متاسفم. من تا آزمایش ادرار رو نبینم کمکی نمی‌تونم بکنم.
به آزمایشگاه می‌روند. آزمایش ادرار انجام می‌شود و در ادرار آمفتامین دیده می‌شود.
از آزمایشگاه به مطب روانپزشک می‌آیند.
- دکتر با وجود این‌که من تاکید کردم رفیقم اهل مواد نیست، چطوری شما شک کردید که شاید دوستم شیشه مصرف کرده باشه؟!
- دوستت علامت خاصی نداشت که من به مصرف شیشه مشکوک بشم. این علایم می‌تونه در سایکوز حاد بدون مصرف مواد هم اتفاق بیفته. ولی من همیشه در هر کسی که برای بار اول با علایم سایکوز میاد حتمن آزمایش سم‌شناسی ادرار درخواست می‌دم. در این مورد به شرح حال خود بیمار و خانواده و اطرافیان هیچ اعتمادی ندارم.
پ.ن: روانپزشک مورد اعتماد کتی جون کار درست و علمی انجام داده. این اتفاق برای من نیفتاده. اما اگر من هم به جای روانپزشک اولی بودم به شرح حال مبنی بر عدم مصرف مواد اعتماد می‌کردم و آزمایش توکسیکولوژی ادرار درخواست نمی‌دادم و مصرف مواد مراجعم با علایم سایکوز را میس می‌کردم و به خاطر بی‌سوادی‌ام شرمنده‌ی بیمار و دوستش می‌شدم. 
@hafezbajoghli



مادر سگ برای اثبات حرف خود نشان سرخ برهمایی را هم از میان ابروهای پرمویش پاک کرده بود. ظاهرن معنای این علامت این‌است که "من زایری هستم در جست‌وجوی حقیقت".
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: عه، من نمی‌دونستم این علامت چنین معنایی می‌ده.
@hafezbajoghli


از همه عجیب‌تر این بود که آل کاپون قسم می‌خورد که به یک کلمه از حرف‌هایی که زده اعتقاد نداشته و فقط می‌خواسته دیگران را انگولک کند و با خود به مخالفت بیندازد تا بحث گرم و آموزنده بر پا شود.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: من کاملن آل کاپون رو می‌فهمم. روش خودم همینه. 😅 آدم باید خیلی حماقت داشته باشه که به حرف‌هایی که میزنه اعتقاد داشته باشه.
@hafezbajoghli



تراژدی آمریکا این‌است که ما زیادی جوانیم. سرعت گندیدن‌مان کافی نیست. برای همین است که آدم‌های بزرگ نداریم. برای به وجود آمدن مردان تاریخی قرن‌ها سابقه‌ی گندیدگی لازم است. برای بارور شدن مردان بزرگ کود تاریخ لازم است. گل‌های عجیب و غریبی که به وجود می‌آورد مثل گاندی، ناپلئون. این‌ها همه از اعماق کثافت بیرون می‌آن. از ته بیست قرن چرک و خون و کود تاریخ سر بلند می‌کنن. آمریکا باید همین طور سرپا بگنده و همه باید کمک کنن.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: آخه یه آدم چطوری می‌تونه این قدر باهوش باشه؟ تعبیر "کود تاریخ" و بیرون اومدن گل‌های تاریخ از اعماق کثافت! عجب جونوریه رومن گاری! نمی‌دونم چرا تا حالا کشفش نکرده‌بودم!
@hafezbajoghli


من نذر کردم این پست را که چند سال پیش نوشتم، هر سال شب یلدا بازنشرش کنم:


من فکر می‌کنم اگه حافظ و سعدی زنده بودن از این‌که ما این‌قدر یلدا را خیال‌انگیز و رویایی می‌بینیم، و این شب که در ادبیات پارسی نماد شر و ظلمت است را مبارک می‌دونیم تعجب می‌کردن. حافظ و سعدی احتمالا میگفتن برای ما قابل فهمه اگه در این شب سرد زمستانی که ظلمتش یادآور "صحبت حکام" و فراق و مرگ است دور هم جمع بشید که شرارت این شب را دسته جمعی رد کنید بره، اما تعجب می‌کنیم که شما این مناسک "شر‌‌ستیزی" را این‌قدر جدی گرفتید که انگار خود این شب در نظر شما یک شب فرخنده و مبارک شده است! یلدا که مبارک نیست!
اگه حافظ و سعدی میشنیدن کسی به یارش می‌گه "آخ تو شب یلدای منی...." دیگه اون آدم سابق نمیشدن
حافظ اعتقادی به شب یلدا نداشته است. او فقط یک بار از یلدا حرف زده و آن هم با معنای منفی بوده:

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که بر آید

البته سعدی هم فقط ۶ بار از یلدا صحبت کرده است. ۵ بار آن با معنای منفی بوده و فقط در یک بیت با تشبیه به زلف یار، از آن معنای خیال‌انگیز اراده شده‌است.
در مجموع ظاهرا شب یلدا برای حافظ و سعدی، شبی مبارک و خیال‌انگیز نبوده‌است.

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را

شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا همه اسیران را

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

بیت زیر تنها بیت یلدایی خیال‌انگیز سعدی است:

روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف

گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

با این حال، شب یلداتون مبارک! دلتون یلدایی😊
@hafezbajoghli


می‌گفت شما همه بی‌غیرتید چون دنبال خوشبختی خودتون هستید. اسکی، فرار به کوه‌های بلند، هوایی که هنوز با سینه‌ی هیچ دیار البشری آلوده نشده، از همه‌ی این‌ها گند لذت جویی از زندگی توی دماغ میزنه. من مطلقن زیر بار خوشبختی نمی‌روم. خوشبختی برای کله پوک‌ها و دهاتی‌ها و سگ‌ها برای پرولتاریا و بورژواها خوبه... من یک آدم آزادم. من نمی‌خواهم بنده‌ی خوشبختی باشم.‌ خوشبختی‌ها همه از یک قماشند. کامت که شیرین شد لذت زندگی را که چشیدی، دیگر فاتحه‌ی عصیان خوانده شده. جایی که شیرین‌کامی باشه عصیان نیست. کیست که بتونه بگه دروغ می‌گم؟ خوشبختی افیون ملت‌هاست، رکوده بدبختی اسباب پیشرفته. اگر شلاق و مهمیز نباشه اسب از جاش تکون نمی‌خوره. اگر می‌تونید ثابت کنید که این جور نیست.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: خیلی قشنگ احساس خوشبختی رو نقد کرده. هر وقت احساس خوشبختی کردید بدونید گیر افتادید و از حرکت باز ایستادید و منتظر اومدن ملال باشید.
@hafezbajoghli


شما را به‌خدا فکرش را بکنید در ارتفاع دو هزار و سیصد متری یعنی آن‌جایی که واقعن حق دارید چیز پاک تنفس کنید مجبور باشید شعر گوش کنید! ....بعضی چیزها هست که کسی حق ندارد نزدیک‌شان بشود. بله یکی از آن‌ها شعر است.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: من شیفته‌ی این نویسنده شدم. تصور کنید آدم تو ارتفاع ۳۰۰۰ متری در فضای بکر و برفی کوهستان بیاد با صدای بلند شعر بخونه! ببخشیدا با این کارش می‌شاشه به بکارت طبیعت کوهستان. ادم باید خیلی احمق باشه که به جای جذب شدن در طبیعت بکر ذهنش رو به روی دریافت‌های طبیعت ببنده و چهار تا شعری که حفظ کرده رو بخونه. آدم باهوش و بادرک اصلن هیچ وقت شعر حفظ نمی‌کنه که ناچار بشه یه جاهایی طبیعت رو آلوده کنه. برای طبیعت کوهستان آلودگی شعری از آلودگی پلاستیکی بدتره.
@hafezbajoghli


باگ نسبت به همه چیز حساسیت داشت. پزشکان می‌گفتند که هرگز چنین چیزی ندیده‌اند. مثلن نسبت به گُه حساسیت داشت و این در تمام تاریخ پزشکی بی‌سابقه بود. همه‌ی آدم‌هایی که به این دنیا آمده‌اند از صدر تا ذیل از قدیسان تا مردم عادی با گه خوب کنار آمده‌اند. اصلن با آن میانه‌ی خوبی داشته‌اند. فقط باگ از این حیث با همه فرق داشت. فورا نفسش بند می‌آمد.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: گُه واقعن چیز عجیبیه. همه‌ی آدم‌ها از بوی گه خودشون کیف می‌کنن‌. اون چیزی که حال آدمو بد می‌کنه بوی گه بقیه‌س. وگرنه ما نه تنها مشکلی با بوی گه خودمون نداریم باش حال می‌کنیم. البته با گه بقیه هم مشکل چندانی نداریم. مثلن وقتی یه نفر اصرار داشته باشه جایی بره، بهش می‌گن چیه؟ فکر می‌کنی اون‌جا برات ریدن؟! من خیلی به این جمله‌ی عامیانه فکر کردم. چرا چنین جمله‌ای باید وارد زبان شده باشه و مردم اون رو قبول کرده باشن؟ حتمن ریشه در واقعیت‌های درونی ما داره. حتمن ریشه در شیفتگی ما به گه داره.
@hafezbajoghli

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.