آنها برای سالها زندگی مستقلی نداشتند. کل وجودشان بهروی جهان گشوده بود و چیزی آنها را از مابقی خلقت جدا نمیکرد. [درواقع] مدتی میشد که آنها اینچنین نشو و نما کرده بودند و هیچ نمیدانستند. تا اینکه همهچیز شروع کرد به تغییر کردن. [و] این تغییر بهمرور در طول نسلهای متمادی ادامه یافت و بدون هشدار قبلی، زندگی آنها را مورد بازبینی قرار داد. همچنانکه نژادشان به پیش میرفت، آنها شروع کردند به شکستنِ مرزهایی که هرگز حتی وجودشان را [هم] تصور نمیکردند. پس از فرا رسیدنِ شب، آنها به آسمانِ مملو از ستارهی بالای سرشان نگاه کردند و به نظرشان رسید که در برابر چنین وسعتی چهقدر کوچک و زودآسیباند. بهزودی آنها شروع کردند به تجدید نظر در چیزها و کوشیدند که تا تصورات کهنشان را کنار بگذارند. وقتی یکی از خودشان را فروافتاده، خشک و بیروح بر روی زمین دیدند، به دور جسدش حلقه زدند و گمان بردند که [حالا] باید کاری بکنند که قبلاً تجربهاش نکردهاند. پس تصمیم گرفتند به بردنِ جسدها به جاهای دورتر و گم و گور کردنشان. اما حتی پس از انجام این کار هم برخی از اعضای گروه دوباره آن جسدها را، ایستاده در زیر نور مهتاب و یا در حین پرسهزدن حول آتش، دیدند و بازشناختند. اوضاع زمانی تغییر کرد که آنها بعد از یک مدت طولانی بالأخره فهمیدند که زندگی مستقلی دارند و مختارند. در این اثنا دیگر برای آنها سخت بود که باور کنند پیشترها اوضاع بهگونهای دیگر بوده. حالا آنها در کارشان خبره بودند و این هرگز سابقه نداشت. [درواقع] آنها دورانی را سپری کرده بودند و [هماکنون] کل وجودشان به روی جهان گشوده شده بود و چیزی آنها را از مابقی خلقت جدا نمیکرد. اتفاقی افتاده بود. آنها نمیدانستند که چیست، اما میفهمیدند [که دستکم در صورت کنونی] نباید باشد. [و خب] اگر قرار بر این بود که دوباره مثل قبل بشکفند و از صف بیرون نیفتند، باید کاری میکردند. آنها به درازای اعصار زندگی مستقلی نداشتند و حالا که صاحب چنین زندگیای بودند، دیگر راه برگشتی نبود. پس برای زندگیکردن با چیزی که نباید میبود، باید کاری میکردند. و با گذر زمان فهمیدند که باید چه کار کنند و چطور زندگیشان را «زندگی» کنند. [...] و این بهترین کاری بود که میتوانستند انجام بدهند.
◄ قطعات آغازین توطئه علیه نژاد بشر: طرحریزی وحشت، توماس لیگوتّی
@CineManiaa | سینمانیا
◄ قطعات آغازین توطئه علیه نژاد بشر: طرحریزی وحشت، توماس لیگوتّی
@CineManiaa | سینمانیا