رویای محال dan repost
꧁꧂
چون حبابی دیده وا کردیم در دریای هیچ
عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ
در میان جنگلی از آهن و دود و غبار
شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ
جعبهٔ شهر فرنگ است و به هر سازی در آن
صورتکهایی که میخندند بر سیمای هیچ
بر سر آمال خود بیدست و پایان پایمال
وآنکه را دست است و پا بنهاده بر سودای هیچ
مهر بیمهری نهاده بر جبینها داغها
در فسون لفظها پنهان شده معنای هیچ
خسته از نیرنگ و افسون چشمها وگوشها
تا که میکوبد بر این طبل بلند آوای هیچ
آی باران گر همه دردانه داری زینهار
جز گل حسرت نخواهی چید ازین صحرای هیچ
شمع من مستانه میرقصی در آغوش نسیم
باش تا از روزنی سر بر کند فردای هیچ
خود گریزی خستهام آیا پناهی مانده است؟
ای کدامین کوچهٔ متروک و ای دنیای هیچ
شعر ما پرتو در این آشفته بازار ریا
همچو تشریفی است کاویزند بر بالای هیچ
#علی_اشرف_نوبتی
(#پرتو_کرمانشاهی)
࿐࿐꧁꧂࿐࿐
چون حبابی دیده وا کردیم در دریای هیچ
عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ
در میان جنگلی از آهن و دود و غبار
شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ
جعبهٔ شهر فرنگ است و به هر سازی در آن
صورتکهایی که میخندند بر سیمای هیچ
بر سر آمال خود بیدست و پایان پایمال
وآنکه را دست است و پا بنهاده بر سودای هیچ
مهر بیمهری نهاده بر جبینها داغها
در فسون لفظها پنهان شده معنای هیچ
خسته از نیرنگ و افسون چشمها وگوشها
تا که میکوبد بر این طبل بلند آوای هیچ
آی باران گر همه دردانه داری زینهار
جز گل حسرت نخواهی چید ازین صحرای هیچ
شمع من مستانه میرقصی در آغوش نسیم
باش تا از روزنی سر بر کند فردای هیچ
خود گریزی خستهام آیا پناهی مانده است؟
ای کدامین کوچهٔ متروک و ای دنیای هیچ
شعر ما پرتو در این آشفته بازار ریا
همچو تشریفی است کاویزند بر بالای هیچ
#علی_اشرف_نوبتی
(#پرتو_کرمانشاهی)
࿐࿐꧁꧂࿐࿐