🔱~~♥[ نگاه لرزونش رو به نوری که مدام کمتر میشد داد
مثل اینکه توی چاهی که در حال بسته شدنه گیر افتاده باشه⛓
شاید این اتفاقی بود که باید میوفتاد!
_ #متاسفم تهیونگ...اگه میتونستم زمان رو به عقب برگردونم هرگز اجازه نمیدادم اون شب نحس که تو رو ازم گرفت اتفاق بیوفته
دست تو و سوهیون رو میگرفتم میرفتیم به همون مزرعه که همیشه ازش حرف میزدی🔥
شاید جین هیونگم میومد پیشمون و درحالی که تو با غر زدن سر جین داری میزو حاضر میکنی، منم مثل یه مرد کاری تو مزرعه مشغولم و سوهیونم کنار پرچین ها با جوجه ها بازی میکنه
نمیدونم چرا و چطور تونستم لذت داشتن همه اینا رو با تو از #دست_بدم ...]♥~~🔱
مثل اینکه توی چاهی که در حال بسته شدنه گیر افتاده باشه⛓
شاید این اتفاقی بود که باید میوفتاد!
_ #متاسفم تهیونگ...اگه میتونستم زمان رو به عقب برگردونم هرگز اجازه نمیدادم اون شب نحس که تو رو ازم گرفت اتفاق بیوفته
دست تو و سوهیون رو میگرفتم میرفتیم به همون مزرعه که همیشه ازش حرف میزدی🔥
شاید جین هیونگم میومد پیشمون و درحالی که تو با غر زدن سر جین داری میزو حاضر میکنی، منم مثل یه مرد کاری تو مزرعه مشغولم و سوهیونم کنار پرچین ها با جوجه ها بازی میکنه
نمیدونم چرا و چطور تونستم لذت داشتن همه اینا رو با تو از #دست_بدم ...]♥~~🔱