در دل شبهای سرد، جایی که سکوت به مانند یک قاتل پنهان، سایهاش را بر زندگیها میافکند، یک سرباز جوان به تنهایی در برابر سرما ایستاده جان داد ..
او نه به خاطر عشق به وطن، نه بخاطر شهادتطلبی، تقدسگرایی و یا خدمت بلکه به خاطر قانونی بیرحم و اجباری که او را از آغوش خانوادهاش جدا کرده بود، به این نقطه فرستاده شده بود.
در آن سرمای سوزان، بدون هیچ تجهیزاتی که بتواند او را از مرگ نجات دهد، یخ زد و جانش را از دست داد.
آیا کسی میدانست که او در آن لحظات، چگونه برای زنده ماندن میجنگید؟ یا اینکه چگونه تصویر خانوادهاش در ذهنش نقش میبست و هر بار که به آنها فکر میکرد، درد بیشتری در دلش احساس میکرد؟
در نهایت، این داستان نه از روی شجاعت و فداکاری، بلکه از بیعدالتی و بیتوجهی به انسانیت است. او تنها یک کشته در میدان سرد زندگی است، نه شهید جنگهای استشهادی!
و این واقعیت تلخ، شاید بزرگترین ظلمی باشد که بر او و مردان این سرزمین روا داشته شده است. در این دنیای تاریک و بیرحم، یاد آنان همچنان در سایهها زنده است؛ یاد مردانی که در سکوت شب جان دادند، بیآنکه کسی صدایشان را بشنود.
#سربازی_اجباری
او نه به خاطر عشق به وطن، نه بخاطر شهادتطلبی، تقدسگرایی و یا خدمت بلکه به خاطر قانونی بیرحم و اجباری که او را از آغوش خانوادهاش جدا کرده بود، به این نقطه فرستاده شده بود.
در آن سرمای سوزان، بدون هیچ تجهیزاتی که بتواند او را از مرگ نجات دهد، یخ زد و جانش را از دست داد.
آیا کسی میدانست که او در آن لحظات، چگونه برای زنده ماندن میجنگید؟ یا اینکه چگونه تصویر خانوادهاش در ذهنش نقش میبست و هر بار که به آنها فکر میکرد، درد بیشتری در دلش احساس میکرد؟
در نهایت، این داستان نه از روی شجاعت و فداکاری، بلکه از بیعدالتی و بیتوجهی به انسانیت است. او تنها یک کشته در میدان سرد زندگی است، نه شهید جنگهای استشهادی!
و این واقعیت تلخ، شاید بزرگترین ظلمی باشد که بر او و مردان این سرزمین روا داشته شده است. در این دنیای تاریک و بیرحم، یاد آنان همچنان در سایهها زنده است؛ یاد مردانی که در سکوت شب جان دادند، بیآنکه کسی صدایشان را بشنود.
#سربازی_اجباری