حاجی نوتلااا نهههه
نیما با حرص روی پیشانیش کوبید
حواسم نبود نوتلایی که شب قبل مالیده بودم به اونجای نیما و باش کلی #شیطنت کرده بودیم روی میز صبونه گذاشته بودم
نگاه همه برگشت سمت من که از خجالت سرخ شده بودم .
_چرا دخترم من نوتلا دوس دارم
با دستپاچگی گفتم
آخه با نوتلا خوردمش
نگاه همه گرد شد حاجی گفت
نوش جونت خوب چی با نوتلا خوردی بده منم بخورم
نگاه خندونم که سمت شلوار نیما رفت
یهو چشم همه گرد شد نیما با حرص سمتم خیز برداشت و گفت
من میکشتمت دختره سرتق
https://t.me/+l1Pan0ufNhcyMjBk
https://t.me/+l1Pan0ufNhcyMjBk
نیما با حرص روی پیشانیش کوبید
حواسم نبود نوتلایی که شب قبل مالیده بودم به اونجای نیما و باش کلی #شیطنت کرده بودیم روی میز صبونه گذاشته بودم
نگاه همه برگشت سمت من که از خجالت سرخ شده بودم .
_چرا دخترم من نوتلا دوس دارم
با دستپاچگی گفتم
آخه با نوتلا خوردمش
نگاه همه گرد شد حاجی گفت
نوش جونت خوب چی با نوتلا خوردی بده منم بخورم
نگاه خندونم که سمت شلوار نیما رفت
یهو چشم همه گرد شد نیما با حرص سمتم خیز برداشت و گفت
من میکشتمت دختره سرتق
https://t.me/+l1Pan0ufNhcyMjBk
https://t.me/+l1Pan0ufNhcyMjBk