#پارت951
لبخند شیطونی زد.
دست دیگش رو بالا آورد و روی گردنم قرار داد.
فشار آرومی بهش آورد.
با دستش وادارم کرد که گردنم رو توی همون حالت نگه دارم.
بوسه ای روی لبم نشوند و گاز آرومی از لب پایینم گرفت.
بدون اینکه سرش رو عقب بکشه، لب زد:
_ من با لحنم تهدید نمیکنم عزیزم...
با عملم میکنم!
نبض گردنم رو زیر دستش حس میکردم.
وقتی صحبت میکرد هرم نفس های گرمش روی پوست صورتم بهم حس خوبی میدادن.
بوی عطر گردنش توی دماغم پیچیده بود و زیر دلم رو قلقلک میداد.
چشمای بازم ناخودآگاه خمار شده بودن.
منی که دائم از ترسم از همه چیز فراری بودم، حالا بی حیا تر از قبل شده بودم.
لبخند داریوش پررنگ تر شد.
_ چی شد؟
کلکل نمیکنی؟؟
نمیتونستم حرف بزنم.
نگاهم رو توی چشماش دوختم.
_ حقشه یه در حسابی بهت بدم تا یاد بگیری دیگه یه مرد رو اینطوری نگاه نکنی...
دستش از زیر سوتین ام داخل خزید.
ناله ی آرومی کردم.
بدنش رو از پشت به بدنم چسبوند.
آروم و زمزمه وار لب زد:
_ نکن اینطوری دختر...
لبخند شیطونی زد.
دست دیگش رو بالا آورد و روی گردنم قرار داد.
فشار آرومی بهش آورد.
با دستش وادارم کرد که گردنم رو توی همون حالت نگه دارم.
بوسه ای روی لبم نشوند و گاز آرومی از لب پایینم گرفت.
بدون اینکه سرش رو عقب بکشه، لب زد:
_ من با لحنم تهدید نمیکنم عزیزم...
با عملم میکنم!
نبض گردنم رو زیر دستش حس میکردم.
وقتی صحبت میکرد هرم نفس های گرمش روی پوست صورتم بهم حس خوبی میدادن.
بوی عطر گردنش توی دماغم پیچیده بود و زیر دلم رو قلقلک میداد.
چشمای بازم ناخودآگاه خمار شده بودن.
منی که دائم از ترسم از همه چیز فراری بودم، حالا بی حیا تر از قبل شده بودم.
لبخند داریوش پررنگ تر شد.
_ چی شد؟
کلکل نمیکنی؟؟
نمیتونستم حرف بزنم.
نگاهم رو توی چشماش دوختم.
_ حقشه یه در حسابی بهت بدم تا یاد بگیری دیگه یه مرد رو اینطوری نگاه نکنی...
دستش از زیر سوتین ام داخل خزید.
ناله ی آرومی کردم.
بدنش رو از پشت به بدنم چسبوند.
آروم و زمزمه وار لب زد:
_ نکن اینطوری دختر...