.
#بیوه
#پارت139
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1331640683/47153چون من تورو واسه خاطر خودت می خوام نه رفع
نیازهام!
که اگر بنابراین باشه و فقط اولویت نیاز باشه هر
ماده ای میتونه نیاز هر نری رو برطرف کنه و برای
طرف مهم نیست که اون کی باشه...
اما من اولویتم روحمه نه غریزه م...
نمیگم نیاز ندارم که دروغ میگم نیاز دارم خیلی هم
بهت نیاز دارم..
اما اونقد عشقم بهت قویه که حاضر نیستم حتی
برای یک بار قبل از رسیدن به اون حس باهات رابطه
برقرار کنم!
بهار خجالتزده نگاه از چشمانش دزدید.
سهیل بلند شد و روی پا ایستاد.
دستی نوازش وار روی موهایش کشید و گفت:
_شبت بخیر عشقم!
قدم اول را که به طرف در برداشت باالخره صدای
بهار درآمد.
_ سهیل؟!
این آهنگ تا کی قرار بود دست و دل این مرد را
بلرزاند!
روی پاشنه پا چرخید.
_جانم؟!
بهار از روی صندلی بلند شد و روبرویش ایستاد.
نگاه خیره ی سهیل معذبش میکرد.
بازی با انگشتان دستش را از سر گرفت و زیر لب
زمزمه کرد.
_میشه امشب.. اینجا بخوابی؟!
صدایی از سهیل در نیامد همین که نگاهش را باال
آورد تا عکس العمل او را دریابد بی هوا در آغوش
گرمی فرو رفت.
به آرامی دستانش باال آمد و دور گردن او حلقه شد.
گوشهایش دوباره از لحن و صدای او داغ شد.
_تا حاال شده دلت برای بغل کردن یکی تنگ بشه که
تا حاال بغلش نکردی خیلی حس عجیبیه نه؟!
قفل دستان دخترک دور گردن او محکم تر از قبل
شد.
_اما من بارها تجربه ش کردم!
هنوز هم زبانش به اعترافات قلبش نمی چرخید.
شاید هنوز هم احتیاج به زمان داشت!
تازه یک روز بود که از عالقهاش باخبر شده بود و
اینکه باید می فهمید که چه نوع عالقه ای نسبت به
او دارد.
ازدواج مجدد مهربانو
تنها دوست داشتن معمولی است یا عشق سوزان و
شعله ور..!
سهیل بدون آنکه قفل دستش را از دور کمر او باز
کند برق را خاموش کرد و به طرف تخت هدایتش
کرد.
در آغوش مردش دراز کشید و سر چسباند به سینه
او صدای قلبش درست زیر گوش دخترک بود و با هر
ضربانش آرام می گرفت.
گفته بود دلیل هر ضربان قلبش است!
امشب آرزوی خوشبختی کرد وچه خوشبختی فراتر
از اینکه در آغوش مردت آرام بگیری و دلیل ضربان
قلب او باشی!
سهیل بینی به موهایش چسباند وچندین وچند بار
روی موهایش را بوسید.
پر حرارت و گرم زمزمه می کرد.
_خیلی دوست دارم!
❌ رمان جذاب و ممنوعه #بیوه را هر روز سر ساعت ۱۰ صبح از کانال دنبال کنید.
《☘️
@herbal_magic ☘️》