`زندگیش کردیم بیانکو..
ما درد رو زندگی کردیم
زمانی رو به خاطر دارم که برای نوشتن نگاره هات
ساعت ها خیره به نقوشی که میکشیدی میشدم ..
اما الان تنها چیزی که ندارم نگارگَرَمه
_این چندمین نامه است نمیدانم اما ستاره ی من دارم
به پایان عمرم نزدیک میشم.
تنها خواسته ام دیدن توئه؛
نامرئی شدم اما هنوز هم در قلبت جایی دارم..؟
ما
باهم زیر همان سقف نمور و نمناک عاشقی کردیم محاله یادت بره نگارگر اینطور نیست؟
حالا مینویسم برایت؛
برای توئی که حتی نمیدانی این کاغذ های کاهی کجای این زندان است...
دیگر توانی برای زندگی ندارم و امیدی کم جان دارم برای دیدنت و همین ذره ای مرا دلگرم میکند؛
این روز ها برای کسی اهمیتِ چندانی ندارم و رسیدگی به درد قلب فرسوده ام به عهده ی خودم است و اگر آن رگه ی نخ باریک نباشد قطعا قلبم می ایستد..چرا که فقط آن است که طعم تورا میدهد؛
در پایانِ
این نامه به رسم همیشه تکرار میکنم روزهای آخر از عمرم را هم طوری سپری میکنم
تا زمان مرگم از من استخوان های باشند که در خاک منتظر به آغوش گرفتند است
-کیم تهیونگ٫زندان بِریتیک٫فرانسه۱۹۵۵
#Scenario﹙⏳﹚ @TKFernweh
ما درد رو زندگی کردیم
زمانی رو به خاطر دارم که برای نوشتن نگاره هات
ساعت ها خیره به نقوشی که میکشیدی میشدم ..
اما الان تنها چیزی که ندارم نگارگَرَمه
_این چندمین نامه است نمیدانم اما ستاره ی من دارم
به پایان عمرم نزدیک میشم.
تنها خواسته ام دیدن توئه؛
نامرئی شدم اما هنوز هم در قلبت جایی دارم..؟
ما
باهم زیر همان سقف نمور و نمناک عاشقی کردیم محاله یادت بره نگارگر اینطور نیست؟
حالا مینویسم برایت؛
برای توئی که حتی نمیدانی این کاغذ های کاهی کجای این زندان است...
دیگر توانی برای زندگی ندارم و امیدی کم جان دارم برای دیدنت و همین ذره ای مرا دلگرم میکند؛
این روز ها برای کسی اهمیتِ چندانی ندارم و رسیدگی به درد قلب فرسوده ام به عهده ی خودم است و اگر آن رگه ی نخ باریک نباشد قطعا قلبم می ایستد..چرا که فقط آن است که طعم تورا میدهد؛
در پایانِ
این نامه به رسم همیشه تکرار میکنم روزهای آخر از عمرم را هم طوری سپری میکنم
تا زمان مرگم از من استخوان های باشند که در خاک منتظر به آغوش گرفتند است
-کیم تهیونگ٫زندان بِریتیک٫فرانسه۱۹۵۵
#Scenario﹙⏳﹚ @TKFernweh