Part 169
ترانه : گزشته ها رو نمیگم .. اره گزشته من گناهکار بودم دیگ چقد بگم الان و میگم....
تا اینو گفتم یکم نزدیکم شد و فاصله مون خیلی کم شده بود لب زد
رادین : الان چی ؟؟
ترانه : منظورم الانه بعد اینکه رفتی زن دیگ گرفتی و باهاش تو رابطه ای با من اتمام حجت کردی دیگ آخه چیکار کردم من .. دیگ من تقصیری ندارم که ...
رادین : خیلی رو داری تو
ترانه: نگاهم بهش بود نمیخواستم بحث کنم باهاش لب زدم قهوه تو بخور ... دیدم فنجون قهوه رو برنداشت خودم از داخل سینی برداشتم و دادم دستش ازم گرفت نگاهش بهم بود و فنجون قهوه رو نزدیک دهنش آورد...
ترانه : چند قلپ ک خورد لب زدم ... مثل قبل نیستی قدرت زیاد طول بکشه ...
چون الان قهر نیستم ک طول بکشه....
ترانه : آهان.. قهوه شو ک خورد لب زدم ..بازم میخای ؟؟
رادین : ن بیخوابم میکنه ..
ترانه : باشه ...
رادین : چند شبه زیاد نمیتونم بخوابم خیلی ک در حد چند ساعت ...
ترانه : چرا چون جات عوض شده یا ...؟؟
رادین: یا چی ؟؟؟
ترانه: هیچی مهم نیست ..
ن مهم نیست نداریم بگو چی ...
ترانه : گفتم جاتو عوض کردی خوابت نمیبره یا چون زنتو عوض کردی ...
رادین : هیچکدوم ....
ترانه : باشه پس ... از سر جام بلند شدم ... چیز دیگ لازم نداری ...
رادین : نه ...
ترانه: باشه منمی م میخوابم شب بخیر ...
...
فردا میخواستم برم خونه ی مادر جون ..ولی نمیخواستم رادین بفهمه یعنی ناهید جون گفت ب هیچ عنوان نفهمه....
....
کنار بچه هوم خوابیدم و ارینمو بغل گرفتم و پتو رو کشیدم کامل رو ۳ نفریمون ...
...
نگران فردا بودم نکنه ناهید جان فهمیده بود ک رادین با یکی دیگ س فقط ب روی خودش نمیاره ...
ترانه : گزشته ها رو نمیگم .. اره گزشته من گناهکار بودم دیگ چقد بگم الان و میگم....
تا اینو گفتم یکم نزدیکم شد و فاصله مون خیلی کم شده بود لب زد
رادین : الان چی ؟؟
ترانه : منظورم الانه بعد اینکه رفتی زن دیگ گرفتی و باهاش تو رابطه ای با من اتمام حجت کردی دیگ آخه چیکار کردم من .. دیگ من تقصیری ندارم که ...
رادین : خیلی رو داری تو
ترانه: نگاهم بهش بود نمیخواستم بحث کنم باهاش لب زدم قهوه تو بخور ... دیدم فنجون قهوه رو برنداشت خودم از داخل سینی برداشتم و دادم دستش ازم گرفت نگاهش بهم بود و فنجون قهوه رو نزدیک دهنش آورد...
ترانه : چند قلپ ک خورد لب زدم ... مثل قبل نیستی قدرت زیاد طول بکشه ...
چون الان قهر نیستم ک طول بکشه....
ترانه : آهان.. قهوه شو ک خورد لب زدم ..بازم میخای ؟؟
رادین : ن بیخوابم میکنه ..
ترانه : باشه ...
رادین : چند شبه زیاد نمیتونم بخوابم خیلی ک در حد چند ساعت ...
ترانه : چرا چون جات عوض شده یا ...؟؟
رادین: یا چی ؟؟؟
ترانه: هیچی مهم نیست ..
ن مهم نیست نداریم بگو چی ...
ترانه : گفتم جاتو عوض کردی خوابت نمیبره یا چون زنتو عوض کردی ...
رادین : هیچکدوم ....
ترانه : باشه پس ... از سر جام بلند شدم ... چیز دیگ لازم نداری ...
رادین : نه ...
ترانه: باشه منمی م میخوابم شب بخیر ...
...
فردا میخواستم برم خونه ی مادر جون ..ولی نمیخواستم رادین بفهمه یعنی ناهید جون گفت ب هیچ عنوان نفهمه....
....
کنار بچه هوم خوابیدم و ارینمو بغل گرفتم و پتو رو کشیدم کامل رو ۳ نفریمون ...
...
نگران فردا بودم نکنه ناهید جان فهمیده بود ک رادین با یکی دیگ س فقط ب روی خودش نمیاره ...