Part 163
برگشتم ک دفتر کتابای سوگلمو جمع کنم ک دیدم بغل تو بغل هم رو کاناپه نشستن ... بدون هیچ حرفی کتابارو جمع کردم و میخواستم برم سمت اتاق ک صدای رادین و شنیدم
رادین : آرین خوابیده؟
اره خوابیده ...
رادین : برو بیدارش کن بیار اینجا بچه رو ظهرم ندیدمش
ترانه : خب الان خوابه بچه چرا برم بیدارش کنم؟؟؟
رادین : نمیفهمی چی میگم؟؟ وقتی میگم برو بیدارش کن فقط بگو چشم و تمام این چرت و پرتا برا چیه ؟؟؟ نگفتم دلیل بیار و ن و نو برو بیدارش کن وردار بیار
ترانه : باشع الان... داشتم میرفتم سمت اتاق خواب و کتابا رو گزاشتم رو میز و سمت تخت رفتم .. و خم شدم و زل زدم ب صورت ارینم ک خواب بود ... دلمنمیومد بیدارش کنم آخ زورگو این وقت شب اومده من بچه مو باید بیدار کنم
1دستمو گزاشتم رو گونه ش و آروم لب زدم مامانم ارینم مامان جان. پاشو ... بچه م ی تکون ریز خورد و چشماشو آروم باز کرد ... بغلش کردم ...آخ برات بمیرم .. چشمای بچه م پر خواب بود ... بغلش کردم و بردمش سمت پذیرایی ک رادین و یاسی بودن ...
داشتم میبردمش دستای کوچولوش و انداخته بود دور گردنم و حلقه کرده بود و من گونه شد میبوسیدم و قربون صدقه ش میرفتم
...
سمت رادین رفتم یاسی ی جوری بعش چسبیده بود انگاری الان قراره رادین و بدزدنش ...
..بچه رو دادم ب رادین ... بچه خواب خواب بود تا رادین آرین و ازم گرفت ..گل از گلش شگُفت
برگشتم ک دفتر کتابای سوگلمو جمع کنم ک دیدم بغل تو بغل هم رو کاناپه نشستن ... بدون هیچ حرفی کتابارو جمع کردم و میخواستم برم سمت اتاق ک صدای رادین و شنیدم
رادین : آرین خوابیده؟
اره خوابیده ...
رادین : برو بیدارش کن بیار اینجا بچه رو ظهرم ندیدمش
ترانه : خب الان خوابه بچه چرا برم بیدارش کنم؟؟؟
رادین : نمیفهمی چی میگم؟؟ وقتی میگم برو بیدارش کن فقط بگو چشم و تمام این چرت و پرتا برا چیه ؟؟؟ نگفتم دلیل بیار و ن و نو برو بیدارش کن وردار بیار
ترانه : باشع الان... داشتم میرفتم سمت اتاق خواب و کتابا رو گزاشتم رو میز و سمت تخت رفتم .. و خم شدم و زل زدم ب صورت ارینم ک خواب بود ... دلمنمیومد بیدارش کنم آخ زورگو این وقت شب اومده من بچه مو باید بیدار کنم
1دستمو گزاشتم رو گونه ش و آروم لب زدم مامانم ارینم مامان جان. پاشو ... بچه م ی تکون ریز خورد و چشماشو آروم باز کرد ... بغلش کردم ...آخ برات بمیرم .. چشمای بچه م پر خواب بود ... بغلش کردم و بردمش سمت پذیرایی ک رادین و یاسی بودن ...
داشتم میبردمش دستای کوچولوش و انداخته بود دور گردنم و حلقه کرده بود و من گونه شد میبوسیدم و قربون صدقه ش میرفتم
...
سمت رادین رفتم یاسی ی جوری بعش چسبیده بود انگاری الان قراره رادین و بدزدنش ...
..بچه رو دادم ب رادین ... بچه خواب خواب بود تا رادین آرین و ازم گرفت ..گل از گلش شگُفت