🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺
🌺
#پارت1
#پناهم_باش
با گریه سعی میکردم پسش بزنم اما با محکم گاز گرفتن لاله ی گوشم جیغی از ته دل کشیدم
دستشو گذاشت روی دهنم و همونطور که پیشونیشو چسبونده بود به پیشونیم و از هیجان و شور نفس نفس میزد زیر لب گفت:
_هیششش، صدات در بیاد من میدونم و تو!
آروم بگیر یکم ، قول میدم خوشت بیاد باشه؟!
با چشمای گرد و پر از اشک زل زدم بهش و با شنیدن این حرفش کُپ کردم ..
چی داشت واس خودش بلغور میکرد؟؟
باورم نمیشد این حامی باشه، همون برادری که سرش قسم میخوردم، همونی که هر کی دیدش گفت عجب شانسی داری دختر ، همه ی امید یه دختر به داشتن برادریه که مثل کوه پشتش باشه و کجا بودن ببینن همون برادر مثل یه کوه رو سرم آوار شده؟؟؟
حالا خودش مثل کفتاری منو به احاطه ی خودش در اورده بود و داشت جونمو میگرفت.
با دستام به بازوهای بزرگش پنجه کشیدم که خنده ی ظریفی گوشه ی لبش جا گرفت و نوک دماغمو بوسید!
وحشی شدم و پنجه هامو این دفعه روی گردنش و صورتش زدم که "آخی" گفت و دستشو از روی دهنم برداشت.
مچ های دو دستمو گرفت و بالای سرم روی اون تخت دونفره ی بزرگش قفل کرد .
به محض آزاد دیدن دهنم جیغ کشیدم و
شروع کردم التماس کردن:
_تو روخدا حامی، چیکار میکنی منممم پناه ، توروخدا حامی ، توروخدا نکن ، نکنه مستی آره؟؟
داداشـ ...
نزاشت حرفمو بزنم و با حرص و خشم لبامو گرفت تو دهنش و مک محکمی زد که آهم در اومد .
اشکام صورت هر دومونو خیس میکرد و انگار که عزرائیل رو دیده باشم قلبم گومپ گومپ میزد!
حامی اما تو حال خودش بود و لبامو میمکید و میخورد ، فاصله اشو به اندازه ی میلی متری ازم جدا کرد و با خشمی بی حد غرید:
_هزار دفعه گفتم به من نگو داداش ، مگه نگفتم؟!
کی میخوای از اون مغز آکبند و خرت استفاده کنی آخه؟؟
با گریه و ناله زجه زدم:
_گوه خوردم، اصلا غلط کردم ، من داداش ندارم ، بزارم برم حامی ، بزار برم لعنتی!
با دیدن لبخند رضایتی که روی لبهای قلوه ای و مردونه اش نشست دلم یکم اروم گرفت و منتظر نگاهش کردم .
چشمای مشکی و پر از نفوذشو دوخته بود به چشمام و با حالت خاصی اجزای صورتمو نگاه میکرد .
یکم وزنشو از روم کم کرد، با یکی از دستاش مچ هر دو دستمو محکم گرفت و اون یکی دستشو برد پایین .
با فکر اینکه قصد داره رهام کنه لبخند ذوق زده ای زدم ولی
با و لمس بین پاهام نفسم حبس شد و با بهت به چشمای خمار و غرق لذتش چشم دوختم!
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺
🌺
#پارت1
#پناهم_باش
با گریه سعی میکردم پسش بزنم اما با محکم گاز گرفتن لاله ی گوشم جیغی از ته دل کشیدم
دستشو گذاشت روی دهنم و همونطور که پیشونیشو چسبونده بود به پیشونیم و از هیجان و شور نفس نفس میزد زیر لب گفت:
_هیششش، صدات در بیاد من میدونم و تو!
آروم بگیر یکم ، قول میدم خوشت بیاد باشه؟!
با چشمای گرد و پر از اشک زل زدم بهش و با شنیدن این حرفش کُپ کردم ..
چی داشت واس خودش بلغور میکرد؟؟
باورم نمیشد این حامی باشه، همون برادری که سرش قسم میخوردم، همونی که هر کی دیدش گفت عجب شانسی داری دختر ، همه ی امید یه دختر به داشتن برادریه که مثل کوه پشتش باشه و کجا بودن ببینن همون برادر مثل یه کوه رو سرم آوار شده؟؟؟
حالا خودش مثل کفتاری منو به احاطه ی خودش در اورده بود و داشت جونمو میگرفت.
با دستام به بازوهای بزرگش پنجه کشیدم که خنده ی ظریفی گوشه ی لبش جا گرفت و نوک دماغمو بوسید!
وحشی شدم و پنجه هامو این دفعه روی گردنش و صورتش زدم که "آخی" گفت و دستشو از روی دهنم برداشت.
مچ های دو دستمو گرفت و بالای سرم روی اون تخت دونفره ی بزرگش قفل کرد .
به محض آزاد دیدن دهنم جیغ کشیدم و
شروع کردم التماس کردن:
_تو روخدا حامی، چیکار میکنی منممم پناه ، توروخدا حامی ، توروخدا نکن ، نکنه مستی آره؟؟
داداشـ ...
نزاشت حرفمو بزنم و با حرص و خشم لبامو گرفت تو دهنش و مک محکمی زد که آهم در اومد .
اشکام صورت هر دومونو خیس میکرد و انگار که عزرائیل رو دیده باشم قلبم گومپ گومپ میزد!
حامی اما تو حال خودش بود و لبامو میمکید و میخورد ، فاصله اشو به اندازه ی میلی متری ازم جدا کرد و با خشمی بی حد غرید:
_هزار دفعه گفتم به من نگو داداش ، مگه نگفتم؟!
کی میخوای از اون مغز آکبند و خرت استفاده کنی آخه؟؟
با گریه و ناله زجه زدم:
_گوه خوردم، اصلا غلط کردم ، من داداش ندارم ، بزارم برم حامی ، بزار برم لعنتی!
با دیدن لبخند رضایتی که روی لبهای قلوه ای و مردونه اش نشست دلم یکم اروم گرفت و منتظر نگاهش کردم .
چشمای مشکی و پر از نفوذشو دوخته بود به چشمام و با حالت خاصی اجزای صورتمو نگاه میکرد .
یکم وزنشو از روم کم کرد، با یکی از دستاش مچ هر دو دستمو محکم گرفت و اون یکی دستشو برد پایین .
با فکر اینکه قصد داره رهام کنه لبخند ذوق زده ای زدم ولی
با و لمس بین پاهام نفسم حبس شد و با بهت به چشمای خمار و غرق لذتش چشم دوختم!