#پارت_۴۹۲




🎭🌀 بی احساس🎭🌀



خودشو بهم  نزدیک کرد و اسممو کشدار به زبون آورد:


-مرواااااا



پشت چشمی نازک کردمو گفتم:


-نمیخوام باهات حرف بزنم


بهم چسبوند و با حلقه کردن دستهاش به دور کمر عریونم،لبهاشو روی لپم گذاشت و گفت:


-خانم لُپ لُپ بگیر...اصن هر چقدر خواستی فیلم بگیر...


اون اخم و تَخم و اون دلخوری ساختگی کم دوام شد.
لبخند عریضی زدم و بالاخره سرم رو به سمتش چرخوندم.
دستهامو با رضایت بالا آوردم و دوربین رو به صورت افقی پیش روش گرفتم و همزمان پرسیدم:


-ببخشید آقا ...مروا خانم چیکاره ی شما میشه!؟


صورتش رو درهم کرد و بجای اینکه جواب سوالم رو بده با عخ  عخ کردن گفت:


-بیخیال مروا‌...حالمونو با این سوالای قرتی بد نکن!


اخمالود تماشاش کردمو تهدید کنان گفتم:


-خب پس زنگ بزن آژانس که...


اجازه نداد حرفم رو کامل بزنه جون میدونست بای فاز ناز و ادام گل کرده و احتمالا میخوام دم از رفتن بزنم برای همین تسلیم وار گفت:


-خب خب خب!  لطفا دوباره سوالتون رو تکرار کنید!


نیشمو تا بناگوش وا کردمو دوباره پرسیدم:


-مروا خانم چه نسبتی با شما داره !؟


انگشت اشاره اش رو روی قلبش گذاشت و جواب داد:


-مروا خانم قلب بنده هستن!



نمیدونم چرا  وقتی همچین چیزی گفت شلیک خنده ام به هوا رفت و دیگه نتونستم به فیلم گرفتنم ادامه بدم...