حالم خوبه، عادی و نرمالم
تا اینکه یهو اورثینک عین بختک میوفته روم
منو پرت میکنه گوشه ی رینگ و تا میتونه بهم مشت میزنه انقدر که دیگه وجود خودمو حس نمیکنم.
پرتم میکنه توی دریا و سرمو توی آب نگه میداره و نمیذاره بیام بالا تا نفس بکشم
اون موقع که دستمو کردم لای موهام و دارم دور انگشتام می پیچمشون، دارم توی ذهنم با هیولایی به اسم اورثینک مبارزه میکنم.
اون موقع که گوشی رو این ساعت برمیدارم و تا دو و نیم، الکی چنل های تلگرام رو بالا پایین میکنم، دارم با اورثینک می جنگم
تا وقتی که ولم نکنه، نمیتونم بخوابم.
تا اینکه یهو اورثینک عین بختک میوفته روم
منو پرت میکنه گوشه ی رینگ و تا میتونه بهم مشت میزنه انقدر که دیگه وجود خودمو حس نمیکنم.
پرتم میکنه توی دریا و سرمو توی آب نگه میداره و نمیذاره بیام بالا تا نفس بکشم
اون موقع که دستمو کردم لای موهام و دارم دور انگشتام می پیچمشون، دارم توی ذهنم با هیولایی به اسم اورثینک مبارزه میکنم.
اون موقع که گوشی رو این ساعت برمیدارم و تا دو و نیم، الکی چنل های تلگرام رو بالا پایین میکنم، دارم با اورثینک می جنگم
تا وقتی که ولم نکنه، نمیتونم بخوابم.