🔴 سوسیالیسم یک مفهوم ضروری و یک اندیشهی آرمانشهری معتبر باقی میماند. اما برداشت چپ از سوسیالیسم کهنه و ناقص است، که از یک سنت فلسفی کاملاً خاص، ایدهآلیسم آلمانی، و در چارچوب یک بحران اجتماعی بسیار خاص، صنعتی شدن و پرولتریزه شدن تکوین یافته است. در نتیجه، نظریه و عمل سوسیالیستی هم بیش از حد هگلی و هم بیش از حد اقتصادی بوده است. این ممکن است تا حدی ناتوانی مطلق چپ را قبل از وضعیت اضطراری زیستمحیطی توضیح دهد – فقدان یک موضع منسجم. مبرمترین مسئلهی عصر ما، بحران انقراض جمعی است. بااینحال، چپ هرگز در مورد آن صحبت نمیکند. چرا اینطور است؟ من فکر میکنم چپ در مورد آن صحبت نمیکند، زیرا به یک معنا نمیتواند. به این معنا که بهدلیل اصولگرایی و سنت و شعارهای خود، قادر به ارائهی یک تحلیل منسجم و دیالکتیکی از نابودی موجودات دیگر نیست. چپها گاهی به اعتراضات در مورد تغییرات اقلیمی یا نژادپرستی محیطی میپیوندند؛ اما به نظر میرسد که واقعاً اهمیتی نمیدهند که انسانها زندگی واجد احساس را از روی زمین حذف میکنند. آنها همچنین حاضر نیستند رابطهی نزدیک بین فروپاشی سیاره و اقتصاد حیوانی را تصدیق کنند. مانند جنبش زیستمحیطیِ گستردهتر، چپ حقیقتاً فاقد یک مقولهی تحلیلی برای «گونهپرستی»، برای سلطهی انسانی بهمعنای واقعی است. سوسیالیسم بدون ضدگونهپرستی حقیقتاً قادر به درک ماهیتِ کلیت و نقش برتریطلبی انسانی در تشکیل آن کلیت نیست. از قضا، چنین سوسیالیسمی در درون قالبها و ضوابط خود سرمایهداری به دام میافتد، که در نهایت میتواند خود را تنها بر اساس تصاحب «آزاد» بدنها و فضاهای زندگی سایر گونهها بازتولید کند.
تا زمانی که حیواناتِ کمتری در مرکز تئوریها و عمل ما قرار داشته باشند، سرانجام، تصور ما از «سوسیالیسم» نهتنها ناقص، بلکه از نظر اخلاقی و معنوی ورشکسته خواهد ماند. گفتمان سوسیالیستی موجود در برخورد ابزاری با حیوانات، بهعنوان وسیلهای برای اهداف اجتماعی انسان، پافشاری میکند. اما این امر سوسیالیسم را نامنسجم و متناقض و خودناسازگار میکند. پذیرش ردای آزادی جهانی، دموکراسی و برابری اجتماعی و در عین حال دفاع از حبس و کشتار جمعی میلیاردها موجود کنارمان – استفاده از شلاق و زنجیر، چاقو و اتاق گاز، تجاوز جنسی و غیره – حقیقتاً غیرمنطقی است. چنین «سوسیالیسم»ی در واقع نمایانگر دیدگاهی شوم از ماهیت و اهداف زندگی بشری است. به این ترتیب، ما باید آن را رد کنیم.
پس ما به یک سوسیالیسم جدید نیاز داریم، سوسیالیسمی که از دفاع از تمام زندگیِ آگاه و ایستادگی در برابر هر شکلی از خشونت و بهرهکشی هراس نداشته باشد. تا زمانی که چپ نتواند این اساسیترین تضاد در جامعه – تضاد انسان/حیوان – را زیر سؤال ببرد، هیچ شانسی برای حفظ آنچه از نظم اکولوژیکی باقی مانده است نداریم. چپها نیز مانند سایرین در جامعه از این درک نادرست رنج میبرند که اهمیت دادن به اتفاقاتی که برای حیوانات دیگر میافتد یک «بازی با حاصل جمع صفر» است و اینکه حمایت از منافع حیوانات بهنوعی برای منافع انسان مضر است. اما هیچچیز نمیتواند این اندازه با حقیقت فاصله داشته باشد. برای هزاران سال، سلطهی انسان بر غیرانسانها بهعنوان ویژگی اصلی تمام اشکال دیگر ظلم عمل کرده است.
به قول کِیت توماس، «اهلیسازی… نمونهی کهنالگویی برای انواع دیگرِ تبعیت اجتماعی شد». بنابراین، در برچیدن گونهپرستی، در واقع یکی از لوازم ایدئولوژیک سلطه را حذف میکنیم. بااینحال، آنچه مطرح است، فقط بقای مادی خودمان نیست، بلکه شکوفایی معنوی و اخلاقی ماست. با واگذاری سلطهی خود، شادی و آسایش را در دوستی، ارتباط و عشق بیناگونهای کشف خواهیم کرد. در نهایت باید خودمان را با خودمان آشتی دهیم – با طبیعت حیوانی خودمان. خلاصه اینکه ما چیزی برای از دست دادن نداریم و دنیایی برای بردن.
جان سانبونماتسو
t.me/weanimals