‌‌‌ 𝗆︎‌𝗈𝗉𝖾


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌" 𝖺 𝖻︎𝗋𝗈𝗄︎𝖾𝗇︎ 𝗌𝗍𝖺𝗋 𝗂𝗇︎ 𝗁︎𝖾𝗋 𝖽𝖺𝗋𝗄︎ 𝗌𝗄︎𝗒 . "

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


اگه هست خوشحال میشم تو پیوی ببینمتون.
@rxrch


میخوام ادامه‌ی سقوط رو بنویسم، ادمینی هست که پست مشترک بزاریم ؟!


یه برنامه‌ای دارم.




ادیت و تم خیلی فیو و زیبا ،آهنگ ادیت فیوه و خاصه خسته نباشی.


‌ ‌ 𝀚 𝖨 𝗐𝖺𝗌 𝗈𝗎𝗍 𝖻𝖺𝖼𝗄 𝗐𝗁𝖾𝗋𝖾 𝗍𝗁𝖾 𝗌𝗍𝖺𝗌𝗁 𝖺𝗍 𝖼𝗋𝗎𝗂𝗌𝖾 𝃇 𝗍𝗁𝖾 𝖼𝗂𝗍𝗒 𝗂𝗇 𝖺 𝖻𝗎𝗅𝗅𝖾𝗍𝗉𝗋𝗈𝗈𝖿 ‌𝖼𝖺𝖽𝗂𝗅𝗅𝖺𝖼 𝂞


Репост из: vacío
‌ ‌  ‌ ‌  ‌ ‌𝂍  あなた , 𝗒𝗈𝗎 𝗁𝖺𝗏𝖾 𝗍𝗈 𝗍𝗋𝗒 𝗆𝗎𝖼𝗁 𝗁𝖺𝗋𝖽𝖾𝗋 𝁓 まだ 𝗒𝗈𝗎 𝖺𝗋𝖾𝗇𝗍 𝗈𝗇 𝗆𝗒 𝗅𝖾𝗏𝖾𝗅.




Репост из: کرآنه
اگه من مرهم دل‌ بریده‌ی تو از زندگی نیستم، اگه عشق قلب من اونقدری بزرگ و پناهنده نیست که بتونه شکسته‌های قلبت رو کنار هم بچسبونه، پس نور امیدِ قلب سیاهت کیه؟ بهم بگو، اگر کائنات من رو برای آرامش تو خلق نکردن، پس مکمل قلب شکستت کیه؟ کی پناه قلب ظلم دیده‌ و ترسیده‌ی توعه؟ یعنی چشمام محکومن به دیدن آروم گرفتن قلبت برای نگاه و نجوای نوازش‌واری که از سمت من نیست؟
بیا سفیدکم. کنار من بمون و برای اخرین بار دستم رو برای قدم زدن زیر اولین برف سال بگیر و تک تک خیابونا و کوچه‌های این شهر رو شاهد همراهی دم و بازدم‌هامون کن و زیر سقوط همون برفکا من رو ببوس. ببوس و بزار آخرین تصویری که لحظه‌ی مرگم از این دنیا میبینم پلکای روی هم افتاده‌ی تو برای بوسیدن لبای مجسمه‌ی یخ زده‌ی من باشه، میخوام آخرین چیزی که قبل بی صدا شدن قلب عاشقم حس میکنم، حلقه‌ی دستای تو دور گردنم باشه. من رو ببوس و بزار توی همون نقطه از این شهر دقیقا وقتی که سرمای یخبندون زمستون‌هم توان خاموش کردن قلب سوزان من که بیشتر از هر وقتی توی آتیش شعله‌ور عشق تو فریاد میزنه و برای ادامه‌ی زندگی تقلا میکنه رو نداره، تنی که با دستات به اسارت گرفتی طعم سرمای رهایی رو به آرومی بچشه و سردیِ مرگ رو جایگزین قلب سردت کنه؛ چرا که میدونه این بوسه مثل بقیه‌ی بوسه‌ها نیست، دیگه قرار نیست مثل همیشه با به تپش انداختن قلبم تنم رو گرم کنه.


Репост из: کرآنه


زیبا


Репост из: آتـشـگــاهِ‌ خـون ‌ ‌‌ ‌
با آرامش بالا مى‌رفت، آرام و بى صدا. شايد از هيجان خالى بود.
انگار كه شكار امروزش آسوده‌تر از هميشه بود. جان دو جوجه‌اى كه تازه سر از تخم بيرون آورده بودند را گرفت و با همان آرامش به پايين برگشت. منِ بى‌گناه تنها شاهد ماجرا بودم. ساعاتى بعد باران شروع به باريدن كرد. تندتر و تندتر شد. چند مورچه در لابه‌لاى اين قطره‌ها غرق شدند و جان دادند. من هنوز نظاره‌گر بودم. آخر شب مادر جوجه ها آمد. صداى فريادش گوش خراش‌تر از هميشه بود. دنبال فرزندانش بود و انگار فرياد، تنها راه رهايى‌اش از درد بود. به صبح نكشيده از لانه‌اش افتاد و زير پايم جان داد. نمى‌دانم دلیلش سردى هوا بود يا غم فرزند. بالاخره آفتاب بالا آمد. روزنه‌ى اميد در همان ساعات ابتدايىِ روز، پشت ابر باز هم پنهان شد. نه باران مى‌باريد و نه خورشيد مى‌تابيد.
خلاصه زمستان باز هم داشت مهمان جنگل مى‌شد.
هركس به فكر راهی برای در امان ماندن از سرمای جان‌سوزِ زمستان بود و من باز هم در غم از دست دادن برگ‌هاى عزيزم سوگوار. نمى‌توانستم حتى جلوى پرپر شدن آن‌ها را هم بگيرم. انگار نفرينى بر من مانده بود كه بايد تنها شاهد مى‌ماندم و بس. اين آمد و شد نه يكباره، ولى در طول زمان، مرا دچار جنون كرده. اين كه هر روز صبح بدانى كه فاجعه‌اى ديگر در راه است.
فرض كن در قرنى زيسته‌اى و هر روزش به تكرار فاجعه‌اى گذشته. فردا باز هم آفتاب در آسمان مى‌رقصد و شب فرا مى‌رسد و تو باز هم شاهد مرگى. من ديگر درست يادم نمى‌آيد كه صد سال پيش بذر كدام درخت بودم و در كجاى دل خاك افتاده بودم؛ حتى درست يادم نمى‌آيد كه اواخر پاييزِ سالِ گذشته، آخرين برگ خود را كجا گم كرده‌ام. انگار كه بايد دچار فراموشى شد. انگار كه فراموشى جزئى از روزمرگىِ هر روزه‌‌ى توست. بايد فراموش كنى و فراموش كنى تا فراموش شوى. بايد فراموشت كنند كه تو فقط شاهد هزاران بى‌قانونى بودى كه اسمش قانون جنگل است. حال من يكى از اين هزاران شاهد بى‌زبان، بايد فراموشى بگيرم. اين زمستان را هم بايد به خواب بگذرانم، چرا كه دوباره در بهار، عزيزانى دارم كه بايد از دست بدهم. شاید هم این بهار، آخرین بهارِ عمرم باشد.


Репост из: آتـشـگــاهِ‌ خـون ‌ ‌‌ ‌




Репост из: ᴠɪᴄᴛᴏʀʏ
تهیونگ پرسید:
+ رنگ آبی چه معنی ای داره؟!

- از نظر من عشق.

+ یعنی معنی رنگ آبی عاشق کسی بودنه؟!

- بله، معمولا کسایی که عاشق میشن علاقشون به رنگ آبی بیشتر میشه.

+ پس اونایی که از رنگ آبی متنفرن چی هستن؟!

- اونا عاشق ترن.

+ یعنی چی؟!

- یعنی اون ها تو عشقِ رنگ آبی غرق شدن،این افراد حاضرن تا لحظه مرگ عاشقت بمونن،چون دلیلش اینه که عشق فقط به رنگ آبی نیست.

+ پس چرا گفتی آبی به معنای عشقه؟!

- چون آبی هم میتونه دو عاشق رو به هم برسونه و هم میتونه کسی رو از عشق دور کنه، ولی فردی که از آبی متنفره، هنوز هم در پی عشق عزیزش مونده و اون رو تو دنیای آبیش قرار داده و بار ها و بار ها برای بدست آوردنش تلاش میکنه.

+ هوسوک تو از آبی متنفری؟!

- فکر نکنم.

+ ولی من از رنگ آبی متنفرم.


Pins


Репост из: 𝘼 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚 𝙥𝙚𝙖𝙘𝙚
طـلـوع خـورشـیدِ زنـدگی ام مـصادف شـد بـا دیـدنِ چـشمـهایـت.
بـرقِ نـگـاهت مـانندِ گَـردِ طـلـایـی رنـگِ نـورِ خـورشـید اسـت کـه بـه زنـدگیِ مـن مـی تـابد و بـاعـثِ جان گـرفـتنِ ایـن روحِ خـسـتـه از پـای افـتاده مـی‌شـود!
بـا آن دو گـویِ مـشکـیِ مــسحور کـننده ات
مـیتـوانـی قـلـبِ بـی قـرارِ مـرا بـه زانـو در بـیاوری!
چـه چـیزی در چـشمـانت وجود دارد کـه مـرا بـدیـن گـونه جـادو مـیکنـد؟!
مـدتی اسـت کـه پـیونـد خـورده ای به اعـمـاقِ روحـم، جـوانـه کـوچـکِ زنـدگـی ام.
آری تـو راسـت مـیگـفتـی کـه فـرق داری
فـرقِ تـو در رنـگِ نـگـاهـت اسـت
فـرقِ تـو در پـاکـیِ دلِ مـهربـانت است
فـرقِ تـو در پـوشیـدنِ کـفـش هـایِ آهـنیـن و سـپری اسـت کـه در دسـتـانـت داری!
جـنـگـنـده کـوچـکِ مـن!
شـکـارت کـردم،درسـت در شـبی کـه حـتی فـکرش در ذهـنِ جـفتمـانِ خـطور نـمی کـرد!
زیـرِ دسـتانِ هـنرمـندِ مـن خـوب پـیچ و تـاب میـخـوردی و مـاننـدِ مـاهـی ای کـه از آب بیـرون افـتاده تـمـنایـم میـکـردی، لـمسِ بـدنِ تـو مـانـند رقـصِ شـبنـم بـر رویِ گـلـبرگ هـای لـطیـفِ گـل بـود و گـونه هـای گـل انـداخـته ات مـرا بـیشـتر در هـوسِ مـالکِ تـنت شـدن مـی انـداخـت.
قـرار بـود بـعدِ آن شـب خـاطراتـمان را زیـرِ خـاک دفن کـنیـم ولـی اشـتبـاهـی بـذرِ دوسـت داشـتن را درونِ خـاک پـرورش دادیـم!
حـتی اگـر ایـن اشـتبـاه اسـت، تـو زیـبـاتـرین اشـتبـاهِ مـن خـواهی بـود.



Показано 20 последних публикаций.