✌️👈 عجایب دنیا👉✌️️


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
لینک کانال دنیای عجایب👇👇

https://t.me/+UQFddH6UsFc1ODI0
کانالهای دیگر ما👇👇

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


فیلم سینمایی جدید
👇👇
@filme_va_seriyal


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سکانس ایرانی پسند فیلم معاویه

سکانس ترور و به هلاکت رسیدن عمر بن خطاب، قاتل ایرانیان، به دست "ابولؤلؤ یا پیروز نهاوندی" ، سردار ایرانی، در سریال معاویه


@donyaye_ajayeb


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔻 نفس همه از خنده بند اومد!

خاطره خنده دار احمد ابوالقاسمی از فرهنگ عجیب مردم آفریقا در برنامه محفل شبکه سه


@donyaye_ajayeb


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این شرکت کننده عصر جدید استخون نداره


🌕 @donyaye_ajayeb


بهشون میگن لاک‌پشت‌های رودخانه‌ی مری. سر این لاکپشت‌ها قابلیت اینو داره که جلبک‌ها روش رشد کنند انگاری مو کاشتند

ولی عجیب تر از سرشون اینه که این لاک‌پشت‌ها زیر آب که میرن از طریق دستگاه تناسلی‌شون نفس میکشن و تا 72 ساعت هم میتونن زیر آب باشن

در نهایت باید بگم اینا هم مثل بقیه چیزای باحال دنیال در حال انقراضن


🌕 @donyaye_ajayeb


حدود یک قرن پیش دولت بریتانیای کبیر برای تامین نیرو در جنگ بنغازی (لیبی) و خاور دور دست به جذب نیرو در هند زد .

فرماندهان انگلیسی علیرغم تلاش فراوان برای به خدمت گرفتن صد هزار نیرو تنها چهل هزار نیرو جذب کردند.

در این هنگام ژنرال ارلی جانسون برای بررسی اوضاع وارد هند شد. در بین راه بندرگاه تا مقر نیروهای انگلیسی ژنرال با جماعتی از هندیها مواجه شد که دور گاوی جمع شده و به عبادت مشغول بودند.

ژنرال از کالسکه مخصوص پیاده شده و به میان جمعیت رفته و پاهای گاو را بوسیده و با چشمانی اشکبار از گاو میخواهد که آنها را در جنگ یاری دهد. سپس در میان بهت و حیرت همراهان آنجا را ترک میکند.

در کمتر از ۴۸ ساعت ۶۰ هزار نیروی داوطلب هندی به ارتش بریتانیا ملحق شدند و بریتانیا موفق شد آلمانها را در مستعمرات شکست دهد.

و این گونه بریتانیا از جهل هندی ها برای پیشبرد اهداف خود استفاده کرد!


🌕 @donyaye_ajayeb


از بخت بد نادر ، پل ساخته شده در پیچ و تاب امواج خروشان اروند دچار شکستگی شد و با وجود ترمیم های چند باره مجددا از هم گسسته و اعزام سپاهیان ایران با وقفه روبرو شد ، در این میان احمد پاشا که از این امر آگاه شده بود به فوریت تعداد بیست هزار نفر از نیروهای کاردان و زبده خود را به فرماندهی قره مصطفی پاشا از بغداد به سوی نادر فرستاد تا در همان کرانه های اروند رود ، کار ایرانیان را یکسره و میهمان امواج همیشه گرسنه اروند نماید ، سربازان قره مصطفی از چهار طرف نیروهای ایرانی را در میان گرفتند و هر دم ، حلقه محاصره را تنگ تر می کردند ، وضع نادر و همراهانش لحظه به لحظه دشوارتر می شد و خطر نابودی هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد ، ولی سربازان ایرانی که لحظه به لحظه ، صدای نعره فرمانده دلاورشان را می شنیدند از کشته شدن هیچ هراسی نداشتند و یک لحظه پا پس نمی کشیدند و حتی با وجود خونریزی های شدید تا جائیکه رمق داشتند و تا زمانی که خونی در رگهایشان می جهید ، دست از جنگ نمی کشیدند که البته از چشم دشمن مخفی نبود


درست در زمانی که قره مصطفی پیروزی خود را قطعی می دید ناگهان با سه هزار سرباز ایرانی که با سختی و مشقت زیاد توانسته بودند خود را به اینطرف رودخانه برسانند مواجه شد که مانند سیلی ویرانگر از پشت سر به نیروهای وی تاخته و بدون هیچ واهمه و دوراندیشی و ملاحظه ای مانند ببری که از قفس گریخته نیروهای او را تار و مار می کردند ، وحشت سراسر سپاه قره مصطفی را فرا گرفت زیرا می پنداشتند تمامی نیروهای ایرانی بزودی از آنسوی رود به این سو خواهند رسید و کار آنها را یکسره خواهند کرد


از اینطرف نادر و یاران از جان گذشته اش که جان تازه ای یافته بودند نیز پی در پی بر شدت حملات خود افزود ، مدت زمان زیادی نگذشت که سپاه ترکها با بی نظمی تمام ، فرار را بر قرار ترجیج داده و از مهلکه گریختند ، بدستور نادر ، فراریان دشمن تحت تعقیب قرار گرفتند و بجز آنهائی که خود را با سختی تمام به بغداد رساندند الباقی آنها ، طعمه شمشیر سپاهیان ایران واقع شدند ، با فرار آخرین مهاجمین از صحنه نبرد ، دیگر تجهیزات سپاه ایران در نهایت به اینطرف اروند رود منتقل و لشگر ایران با حرکت بسوی بغداد ، شهر را بطور کامل به محاصره خود درآورد ، احمد پاشا فرمانده بغداد نیز دستور داد تا دروازه های شهر را ببندند و خندقهای پیرامون دژ بغداد را ، آب بیندازند


بدستور نادر ، پل بهروز نیز که توسط عثمانیان تخریب شده بود مجددا به همت وی مَرَمًت و بازسازی گردیده و سپاهیان ایران توانستند تا تمامی تجهیزات سنگین منجمله توپخانه را به سمت بغداد روانه کنند ، همه چیز برای یک جنگ تمام عیار و سرنوشت ساز در حال آماده شدن بود و نادر با نگاههای تیزبین خود مراقب اوضاع بود و بدنبال روزنه ای هر چند کوچک ، برای ورود به بغداد می گشت



پایان قسمت بیست و دوم


@donyaye_ajayeb


توفانی سخت درگرفت ، مردم با هر چه در دست داشتند مانند ریگ های بیابان ، سربازان حکومتی را می کشتند و از روی جنازه های آنان به تعقیب دیگران می پرداختند ، در این زمان عبدالباقی که از شورش همگانی آگاه شده بود با نیروهای خود به مقابله با جمعیت پرداخت که ناگهان با سیل جمعیت خشمگین کرمانشاه از کوچک و بزرگ مواجه شد بطوریکه نه راه پیش داشت و نه راه پس ، بناچار هر دو گروه با یکدیگر درآمیختند و نبردی سخت در گوشه گوشه شهر درگرفت ، در همان دقایق اولیه ، ترک تبارهای شهر با بدن قطعه قطعه فرمانده شان یعنی عبدالباقی خان روبرو شدند و سرگردان و سراسیمه هر کدام به گوشه ای می گریختند ولی در نهایت ، اکثر آنها طعمه داس و کج بیل مردم شدند و سرنوشتی بهتر از فرمانده شان نیافتند


مردم سپس با هجوم به دروازه های شهر و گشودن آن به روی سپاهیان نادر با هلهله و فریاد شادی به استقبال آنان آمدند ، نادر خدا را سپاس گفت که بدون آسیب جدی به مردم و سربازانش ، اولین قدم را با موفقیت و پیروزی برداشته است ، نادر بلافاصله با شتاب تمام به سوی بغداد تاخت


نادر ، ابتدائا در نهایت سرعت خود را به کرکوک رسانید و پادگان کرکوک را قبل از هر گونه اقدام تدافعی و با یک حمله برق آسا به  تصرف درآورده و سپس بسوی بغداد رفت ، در مسیر نادر به بغداد پادگان های کوچک و بزرگی توسط عثمانی ها دایر شده بود که یکایک آنها با جنگ های کوچک و بزرگ از میان برداشته شد و فرماندهان آنها نیز ، کم و بیش اسیر شده که نادر آنها را با خود به سمت بغداد برد ، تمامی پادگانهای مسیر بغداد ، تماما تحت فرماندهی احمد پاشا حاکم بغداد بود که اینک نیروهایش یا کشته شده و یا به اسارت سپاه ایران درآمده بود


احمد پاشا ، فرمانده ترک تبار بغداد که اینک نیمی از نیروهای خود را از دست داده بود پیکی به دربار عثمانی فرستاد و درخواست کمک کرد ، دربار به احمد پاشا تاکید کرد به هر ترتیبی که صلاح می داند نادر را معطل کند تا سپاه توپال عثمان پاشا به منطقه برسد ، در این زمان نادر به شصت کیلومتری بغداد رسیده بود ، نادر دستور توقف داد


راهنماهای محلی به نادر گفتند تنها راه رسیدن به بغداد ، گذر از پل بهروز (جسر بوهریز) است ، نادر شبانه به همراه یکصد سوار به سمت پل روانه شد که در این میان با نگهبانان پل درگیری شدیدی رخ داد و در نهایت منجر به کشته شدن محافظان پل گردید ، نگهبانان پل را تخریب و چند نفری که زنده ماندند از محل متواری و مستقیم به بغداد رفته و به احمد پاشا گزارش دادند که نادر ، بالاخره آمد


احمد پاشا ، سپاهی دو هزار نفره را به فرماندهی محمد پاشا مامور کرد تا به نزدیکی سپاه ایران آمده و با بررسی همه جانبه بدون اینکه درگیر شود گزارشی پیرامون نفرات و استعدادهای مختلف سپاه ایران تهیه و با خود بیاورد ، نادر با یکصد تن همراه خود در حال بازگشت به میان لشگریان خود بود که ناگهان در دل شب ، با محمد پاشا روبرو شد


دو طرف که از تعداد نفرات یکدیگر نیز بی اطلاع بودند ابتدا یکدیگر را ورانداز و ناگهان با فریاد یا محمد و یا علی نادر و چرخش تبرزین وی ، زمین و زمان به جنبش درآمد ، در میانه های نبرد نادر که متوجه شده بود طرف مقابل ، در حدود بیست برابر از حیث نفرات بر همراهان وی برتری دارد چاره ای اندیشید و با چشمان تیزبین خود محمد پاشا را شناسائی و با پرتاب نیزه ای به سینه اسب وی ، او را از صدر زین به پائین کشید ، چند نفر از محافظان محمد پاشا برای نجات فرمانده خود به میدان آمدند که طعمه تبرزین نادر شدند


گرفتار شدن محمد پاشا باعث درهم ریختگی نظم سربازانش شده و هر کدام بسویی گریخته و خود را از مهلکه بیرون کشیدند ، در این درگیری بیست و سه نفر از سپاه نادر و هفتاد نفر از طرف مقابل کشته شده و سی و هفت نفر نیز بعلاوه محمد پاشا به اسارت نادر درآمدند


نادر در ادامه حرکت بسوی بغداد ، مصمم شد از اروند رود بگذرد ، بهمین خاطر دستور داد با بریدن نخل های منطقه و تهیه مشک های باد شده ، پنهانی آنان را به یکدیگر متصل و در نقطه ای مخفی کنند تا در موعد مقرر بکار گرفته شود ، این عملیات در نهایت سرعت و در چهار روز پل ها آماده شد ، در شب چهارم با شلیک بی امان توپخانه مدافعان آنطرف رود ناچارا بدرون سنگر های خود خزیدند و در سیاهی شب ، از آمدن سپاه ایران که با به آب انداختن پل ها ، بسوی آنها می آمدند آگاهی نیافتند ، در آن شب سرد تعداد پنج هزار نفر توانستند با سختی و مشقت فراوان خود را به آنسوی رود برسانند ، یکی از آن افراد ، که دل به رودخانه خروشان اروند زده بود شخص نادر بهراه تبرزینش بود


بلافاصله شلیک توپخانه قطع شد و نادر و همراهانش در سیاهی شب ، پانصد نفر از نگهبانان رود را در چشم بهم زدنی تار و مار و جنازه هایشان به رود اروند به امانت دادند


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت بیست و دوم*


امپراطوری عثمانی که اینک از غرب ، تا همدان و کرمانشاه و از شمالغرب از ارومیه و تبریز تا ابهر و زنجان در میهن ما جا خوش کرده بود ، با آگاهی از اولتیماتوم نادر ، سپاهی عظیم به فرماندهی سردار معروف و بی شکست خویش بنام *توپال عثمان پاشا* به استعداد یکصد و پنجاه هزار نیرو آراسته و به وی ماموریت داد بدون هیچ ترحم تا قلب اصفهان تاخته و خاک ایران را به توبره بکشد( توبره در لغت به معنی کیسه بزرگی است که در آن کاه ریخته و به گردن اسب و الاغ می آویختند - ولی واژه خاک را به توبره کشیدن به معنی قلع و قمع شدید و چپاول و تاراج هستی یک فرد و یا یک ملت ، معنی می دهد) ، نادر پس از آگاهی از حرکت توپال عثمان پاشای معروف از استانبول ، بدون درنگ و تلف کردن حتی یک دقیقه ، بسوی همدان و کرمانشاه حرکت کرد


بد نیست بدانید حریف نادر یعنی توپال عثمان پاشا در امپراتوری عثمانی به *(پیشنام ، به معنی شکست ناپذیر)* معروف بود و در اروپا او را فرماندهی می دانستند که قدرت شیر و جسارت پلنگ و دور اندیشی روباه و صبر و شکیبایی مورچه در وجود او بافته و سرشته شده بود و اینک دو ملت ایران و عثمانی ، تمامی هستی و ثروتشان را همراه با بهترین جوانان و مردان خود را به دست این دو سردار جسور و بی پروا سپرده بودند تا جان های خود را در این قمار که عاقبت آن گنگ و مبهم می نمود به برد و باخت بگذارند و سرنوشت و حیثیت و آبروی دو ملت ، در گروی پیروزی در این جنگ بود


سپاه عثمانی علاوه از بهره مندی از حضور بزرگترین سردارشان یعنی توپال عثمان پاشا ، از حضور سی هزار تن از سربازان *(یِنی چِری)* نیز بهره می برد ، که حضور پر صلابتشان در هر جنگی ، کفه ترازوی پیروزی را به نفع عثمانیان تغییر میداد


*سپاه ینی چری* سربازانی بودند که از کارائی بسیار بالای رزمی برخوردار بودند و همزمان قادر بودند چندین هنر رزمی را در یک زمان بکار گیرند ، این افراد از لحاظ بدنی و روحی ، بسیار قوی و چالاک بودند و در استفاده از نیزه و شمشیر و تفنگ و دیگر فنون رزمی استاد مسلم بودند ولی بیشتر با *تلوار* می جنگیدند *(تلوار در قدیم شمشیر پهن و بزرگ و سنگینی بود که نوک آن بسیار پهن ، و هر چه به دسته آن نزدیک تر می شد از پهنای آن نیز کاسته می شد - تقریبا شبیه شمشیر جلادهای قدیم ، که سر قربانی را با یک ضربه از بدن جدا می کردند)* ، هنگام جنگ صورت های خود را سرخ می کردند و اغلب آنها دارای موها و سبیل های بلندی بودند که از بنا گوششان بیرون زده بود ، هیبت های وحشت آوری داشتند و در اروپا با حضور ده هزار نفر از این لشگر ترسناک ، هیچ سردار و شوالیه اروپائی حاضر به رویاروئی با اینان نبود و با هول و هراس ، از روبروی این افراد می گریختند ، حضور این افراد در هر منطقه ای ، باعث وحشت زیادی ، در بین سربازان رقیب می شد


این افراد ، بیشتر از میان ایتام و کودکان پدر و مادر از دست داده از ملیت های گوناگون اروپائی و آسیائی و شمال آفریقا (جغرافیای بزرگ امپراتوری عثمانی در آن زمان) انتخاب می شدند و از همان کودکی در مدارس مخصوص ، فقط برای جنگ و کشتار تحت تربیت های خاص قرار می گرفتند ، این سربازان هیچ قوم و خویشی نداشتند و بعلت اینکه هیچ دست نوازشی را از کودکی بر سر خود احساس نکرده بودند در جنگ ها بسیار بی رحمانه و خشن عمل می کردند و یکی از تفریح هایشان ، سیبل کردن اسراء و تیراندازی به سمت آنان و یا شرط بندی برای شقه کردن آنان با یک ضربت تلوارشان بود ، الی آخر


مجددا به نزد نادر باز می گردیم که اینک با شتابی تمام به سوی همدان در حرکت بود ، پادگان عثمانی همدان ، صلاح در رویاروئی با نادر را ندید و سراسیمه با نیروهای خود به دژ کرمانشاه عقب نشینی تا با نیروی بیشتر در مقابل نادر ایستادگی نمایند ، نادر پس از رسیدن به دژ کرمانشاه به محاصره آن پرداخت ولی با توجه به اینکه کردها هموطن بودند به توپخانه دستور شلیک نداد تا مردم شهر آسیبی نبینند ، از آنطرف کردهای کرمانشاه که از حضور نادر در پشت دروازه های شهر آگاه شده بودند گروههای دو و سه نفره تشکیل داده و با کمین در نقاط خلوت و گذرها و چهارراه های شهر ، به ماموران حکومتی تاخته و آنان را از پای در می آوردند ، بطوری که در یک شب پنجاه مامور ترک به هلاکت رسیدند


خبر به عبدالباقی حاکم ترک کرمانشاه رسید ، او که متوجه شده بود بر روی خاکستری که توده های آتش در زیر آن شعله ور است ایستاده ، دستور داد عده ای از مظنونین را دستگیر و در میدان شهر ، آن قدر با تازیانه ، آنان را بزنند تا بمیرند ، دستور عبدالباقی اجراء ، و پنج جوان کرد در سر در بازار کرمانشاه به چهار میخ کشیده شده و جلاد های ترک ، شروع به نواختن تازیانه بر پشت جوانان کردند ، هنوز شماره های تازیانه به عدد ده نرسیده بود که ناگهان سیل جمعیت بسوی ماموران حکومتی روانه شد و


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🌐وقتی یک ایرانی داوران مسابقه استعدادیابی امریکا را حیرت زده میکند👌👌👏



🌕 @donyaye_ajayeb


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
در یک رستوران چینی می تونید ماهی سفارش بدید که کاملا پخته شده باشه ولی زنده هم باشه!😐
+باور کن آه این موجوداتی که اینا زنده زنده مغزشو میخورن یا اینجوری باهاش تا میکنن اینا رو گرفت ولی اینا اینقدر عوضی بودن که انداختن تو جان جهان، خودشون دوباره برگشتن به تکرار همون غلطها

🌕 @donyaye_ajayeb


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
شیوه کشتار نجاست های حاکم  بر سوریه


@donyaye_ajayeb


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خدایا!تمام گلهای آفتابگردان🌸
فقط یڪ خورشید دارند
و با نور و مهر یڪ آفتاب
رشد میڪنند کاش تمام اندیشه ها
و احساسات ما فقط با مهر
تـو جان میگرفتندبـرما بتـاب!🍃
صبحتون بخیروشادی


@donyaye_ajayeb


یازدهمین روز و صبح ماه مبارک رمضان   را اغاز  میکنیم با سه صلوات بر محمد و ال محمد  و شادی روح شهدا و شادی روح اموات خودمان

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم


کانال حضرت فاطمه سلام الله علیها

https://t.me/+KGBFEMcE6wNkNjNk


این گل های عجیب و غریب در سیبری تا جنوب ژاپن وجود دارند و به دلیل شباهت به قلبی که از آن خون می چکد، "قلب خونریزی شده" نام دارد و دارای سه رنگ قرمز، سفید و صورتی است


@donyaye_ajayeb


فیلم سینمایی جدید
👇👇
@filme_va_seriyal

دوبله فارسی


همسر محترم یکی از ادمین های عزیز بنام حسین اقا فخری اخیرا به رحمت خدا رفته است .
جهت شادی روح اموات خودتان و همسر جناب فخری صلواتی بفرستیم

اللهم صل علی محمد و ال محمد


برای هفته بعد کولرها رو آماده کنید، دمای تهران ۱۲ درجه از دمای نرمال این موقع از سال گرمتر میشه و سر ظهر تو ماشین باید کولر روشن کنید


@donyaye_ajayeb


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این پدربزرگ پیر و غمگین رو می‌شناسید؟

ایشون آقای ایوان میلات هستند، جنجالی‌ترین قاتل سریالی در استرالیا، میلات به خاطر قتل‌های زنجیره‌ای 25 سال پیش دستگیر و محاکمه شد، این قاتل خطرناک 7 جوان 19 تا 22 ساله رو در منطقه جنگلی سیدنی ربوده و به قتل رسوند!

میلات در سال 2009 برای درخواست تجدیدنظر در حکمش، انگشت کوچک خودش رو با چاقوی پلاستیکی قطع کرد و به دادگاه عالی استرالیا فرستاد! ولی عجیب‌ترین کار این بزرگوار این بود که یکبار تو زندان دست به اعتصاب غذای زد و 25 کیلوگرم‌ کم‌ کرد تا براش PlayStation بخرن، البته آخرشم نخریدن :)


🌕 @donyaye_ajayeb

Показано 20 последних публикаций.