طـــــنز تـڶــــخ


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана



Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


⭕️ بخوانید ⭕️

بیشتر از یک سال کنار ما بودید و افتخار ما بود که بتونیم مطالبی رو با شما به اشتراک بذاریم. هدف ما تو این مدت معرفی هنر و ارتقاء آگاهی شما عزیزان بوده تا حد توانمون. همونطور که طرز فکر خودمون هم توی این مدت تغییر کرد و دید بازتر و منطقی‌تری پیدا کردیم؛ اما به دلیل مشکلات شخصی شرمنده شما عزیزان هستیم و خودمونم از این موضوع ناراحتیم! #طنز_تلخ دیگر فعالیتی نخواهد داشت.
به عنوان حرف آخر:
ما همه انسانیم و هیچ انسانی کامل نیست. به دور از غرور و تعصب و مقایسه، به دنبال تکامل و آگاهی، در راه عشق و آزادی باشیم...


اگر انتقادی، حرفی، پیشنهادی هست میتونید از طریق لینک‌ زیر ارسال کنید.
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=NDQ3MDI3NzY2

اگر هم کار واجبی هست، میتونید به آیدی ادمین پیام بدید
@Alireza_Borjali


با تشکر🌹❤️
ادمین.
@Tanze_Tlkh


ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا

می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا


👤 امیرخسرو دهلوی
@Tanze_Tlkh


سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش رو به خیابان نگاه کرد و گریست
یکیش گفت به پیکان خسته اش که بایست!
یکیش اسم کسی را یواش برد که نیست

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش عکسی شد توی دست های سیاه
یکیش با چمدانی قدم گذاشت به راه
یکیش فکر زنش بود توی زایشگاه

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش زل زده شد توی چشم های پلیس
یکیش قایم شد توی دستمالی خیس
یکیش زن را برداشت رفت پیش رئیس!

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش مست شد از حسرت کمی شادی
یکیش رفت فرو در غمی خدادادی
یکیش مشت گره کرده شد در آزادی

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش رفت به دنیای آرزو و کتاب
یکیش رفت در آغوش دختری در خواب
یکیش رفت خیابان در انتظار جواب

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش را سر میدان اوّلی کشتند
یکیش را سر میدان دوّمی کشتند
یکیش را سر میدان سوّمی کشتند


👤 سید مهدی موسوی
@Tanze_Tlkh


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


👤 هوشنگ ابتهاج
#شعر
@Tanze_Tlkh


گزیده اشعار هوشنگ ابتهاج.pdf
440.7Кб
📚 گزیده اشعار
👤 هوشنگ ابتهاج(سایه)
#شعر
@Tanze_Tlkh


🌹امروز ششم اسفند ماه، زادروز امیرهوشنگ ابتهاج-سایه، شاعر معاصر ایرانی است.
...سایه ۹۰ ساله شد...
@Tanze_Tlkh


بیگ محمد: هیچ وقت عاشق بوده‌ای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیده‌ام!
بیگ محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفته‌ام برادر!
بیگ محمد: آنها که رفته‌اند چی؟ آنها چی می‌گویند؟
ستار: آنها که تا آخر رفته اند برنگشته‌اند تا چیزی بتوانند بگویند!


📚کلیدر
👤محمود دولت‌ آبادی
@Tanze_Tlkh




دروغ تنها مزيت انسان است بر ساير موجودات! با دروغ به راستى ميرسى! من از آن جهت انسانم كه دروغ ميگويم. هرگز به حقيقتى نرسيدند بى آنكه چهارده بار يا شايد صد و چهارده بار دروغ بگويند و اين در نوع خود قابل احترام است. اما، خود دروغ را هم تازه نمى توانيم با عقل خود بگوييم.! به من دروغ بگو، اما دروغ خودت را بگو و آن وقت من تو را خواهم بوسيد.
دروغ را به سبك خود گفتن، بهتر از حقيقتى است به تقليد ديگرى.! در مورد اول تو انسانى و در مورد دوم تو فقط مانند طوطى هستى. حقيقت از بين نخواهد رفت، اما پدر زندگى را ممكن است در آورد. خوب، آخر ما اكنون چيستيم؟ ما همه، همه بدون استثناء از نظر علم، تكامل، انديشه، آرمان، آرزو، مكتب آزاديخواهى، عقل، تجربه و همه چيز و همه چيز و همه چيز، هنوز در كلاس مقدماتى آموزشگاه هستيم!
از اتكا به عقل ديگرى خوشمان آمده است، عادت كرده ايم، چنين نسيت! درست ميگويم.

👤 فئودور داستایوفسکی
📚 جنایت و مکافات

@Tanze_Tlkh




📚 جنایت و مکافات
✍🏻 فیودور داستایوفسکی
🔃 مهری آهی
📃 790 صفحه
#بخوانیم #کتاب
#رمان #جنایی #روانشناسانه
@Tanze_Tlkh


برای فروش:
کفش بچه، هرگز پوشیده نشده


👤ارنست همینگوی
#داستان_کوتاه...
@Tanze_Tlkh




🎻 Swan Lake(Ouverture)
🎼 Tchaikovsky

@Tanze_Tlkh


تهران و بوی ذرّت مکزیکی و غروب
تهران و چند خاطره ی افتضاح و خوب
تهران و خطّ متروی تجریش تا جنوب
این شهر خسته را به شما می سپارمش

تهرانِ سکته کرده ی از هر دو پا فلج
تهرانِ وصله پینه شده با خطوط کج
تهرانِ تا همیشه ترافیک تا کرج
این شهر خسته را به شما می سپارمش

من روزهای خونی و پر التهاب را
من سطل های سوخته ی انقلاب را
بر سنگ فرش کهنه بساط کتاب را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

من خشّ و خشّ ِ رفتگر از صبح زود را
سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را
من هر که عاشقم شده بود و نبود را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

بلوار پر درخت «ولیعصر» تا «ونک»
نوشابه های شیشه ای و تخمه و پفک
کابوس های هر شبه از درد مشترک
یک روز می رسد که فراموش می شوند

تنهایی ام نشسته میان اتاق ها
بر بیست و هشت سالگی ام جای داغ ها
گریه نمی کنم... همه ی اتّفاق ها
یک روز می رسد که فراموش می شوند


👤 فاطمه اختصاری
@Tanze_Tlkh


گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟


👤 خسرو گلسرخی
@Tanze_Tlkh




📜 آهای خبردار!
👤 حسین منزوی

#شعر #ادبیات
@Tanze_Tlkh




📌 پزشک دهکده
✍🏻 فرانتس کافکا
🔃 فرامرز بهزاد
📄 8 صفحه
🔸 داستان کوتاه


👓 #بخوانیم #داستان_کوتاه
@Tanze_Tlkh

Показано 20 последних публикаций.

68

подписчиков
Статистика канала