هشتم سپتامبر 1941 در اوج جنگ جهانی دوم، نیروهای آلمان نازی که فنلاندیها رو هم کنار خودشون داشتن، محاصرهی خودشون دور شهر لنینگراد (سنتپترزبورگ فعلی) رو شروع کردن. شهری که بیش از سه میلیون نفر جمعیت داشت، حالا تمام راههای ورودی و خروجیش مسدود شده بود. روزها و هفتهها و ماهها رفتن و کار به سالها کشید. لنینگراد 871 روز مقابل نیروهای نازی مقاومت کرد و تسلیم نشد. اما خب خیلیها از جمله حدود یک میلیون غیرنظامی این بین تلف شدن. غذا جیرهبندی و شرایط زندگی بسیار بد شده بود.
«تانیا ساویچِو» دختری نوجوان که عادت به نوشتن خاطراتش داشت ساکن همین شهر بود. در یکی از روزها، تانیا در دفترش مینویسه «خواهرم ژنیا امروز مرد»، به همین شکل نوبت به مادربزرگ، برادرش لِکا، عموش واسیا و عموی دیگهش لِشا میرسه. بعد مادرش میمیره.
در آخرین برگ دفتر خاطرات نوشته شده: «ساویچوها همه مردن. فقط تانیا باقی مونده.»
کسی تانیا رو از اون خونه نجاتش میده اما در حالی که محاصره تمام شده بود، دخترک بر اثر ضعف و بیماری، در بیمارستان جان میده.
برگههای دفتر یادداشت تانیا، از نمادهای انسانی جنگه.
-آقا معلم
«تانیا ساویچِو» دختری نوجوان که عادت به نوشتن خاطراتش داشت ساکن همین شهر بود. در یکی از روزها، تانیا در دفترش مینویسه «خواهرم ژنیا امروز مرد»، به همین شکل نوبت به مادربزرگ، برادرش لِکا، عموش واسیا و عموی دیگهش لِشا میرسه. بعد مادرش میمیره.
در آخرین برگ دفتر خاطرات نوشته شده: «ساویچوها همه مردن. فقط تانیا باقی مونده.»
کسی تانیا رو از اون خونه نجاتش میده اما در حالی که محاصره تمام شده بود، دخترک بر اثر ضعف و بیماری، در بیمارستان جان میده.
برگههای دفتر یادداشت تانیا، از نمادهای انسانی جنگه.
-آقا معلم