امروز قبل از ظهر بر خلاف میلم مجبور شدم برای خرید بروم سوپری جلیل آقا.چون سوپری دیگری که آن سر خیابان محل سکونت ما هست بسته بود.احتمالا برای شرکت در راهپیمایی رفته بود.جلیل آقا مراسم ملی و میهنی سرش نمیشود.او تنها چیزی که میشناسد و دوست دارد پول است.
لیست خریدی که مادر بچهها داده بود در دستم بود.سلام دادم.جلیل آقا در جواب صدایی از خودش درآورد.از گلویش.یعنی این که علیک سلام.
من در راهروی قفسهها دنبال ماکارونی و لپه بودم که جلیل آقا صدایش را بلند کرد و پرسید:
«مهندس طلا چی میشه؟!»
گفتم:«انس سقف جدیدی زده،اشباع خریده،احتمالا از فردا بریزه»
جلیل آقا زد زیر خنده.قاه قاه قاه.گفتم:«اگه میدونستم اینقدر خوشحال میشی یه چیز دیگه میگفتم»
گفت:«ناصر خان گفته طلا ارزون نمیشه!خیالتون راحت»
یه لحظه ذهنم یاری نکرد.فکر کردم ناصر خان هم یکی از فعالان بازار طلاست.گفتم:«ناصر خان کیه؟!کجا گفته؟»
گفت:«مثل این که تلویزیون نگاه نمیکنی؟!»
گفتم:«آهان.سال ۹۹ هم شبیه همین حرفهارو در مورد بورس میزد.شما یادت نمیاد»
گفت:«آبُ بریز همون جاییت که میسوزه!»
گفتم:«چقدر توی سودی؟»
گفت:«خیلی»
گفتم:«نوش جونت.ولی حواست باشه»
گفت:«صابون نمیخوای؟!»
گفتم:«نه.ما مایع استفاده میکنیم»
گفت:«دیروز سفارش شوینده دادم به شرکت ،گفتن فعلا ارسال نداریم»
راست میگفت.قفسه شویندهها خالی بود.زنگ زدم مادر بچهها گفتم:«مایع دستشویی نداره»
گفت:«صابون بگیر»
خریدهامُ گذاشتم روی کانتر.همین طوری که داشت قیمتها رو میزد توی ماشین حساب،توجهم به موهای پشت بند انگشتش جلب شد.گفتم:«جلیل آقا »
گفت:«هان»
گفتم:«بند بالای انگشتات مو داره،بند پایینی نداره»
گفت:«این عجیبتره یا اینکه تو دور کلهات مو داره وسط سرت نداره؟»
مبلغ رو گفت.گفتم :«یه بسته صابون هم بده»
مثل ساقی که بخواد توی پارک جنس بده به مشتریاش،چپ و راستش رو نگاه کرد و یه بسته صابون عروس گذاشت توی نایلون خریدهام.گفتم:« گلنار نداری؟!»
گفت:« گلنار برای سن شما مناسب نیست»
پول رو دادم و خودم رو لعنت کردم اگه یه بار دیگه پامُ بذارم توي مغازه جليل آقا.
#محمد_مشاری
@tahlilak
لیست خریدی که مادر بچهها داده بود در دستم بود.سلام دادم.جلیل آقا در جواب صدایی از خودش درآورد.از گلویش.یعنی این که علیک سلام.
من در راهروی قفسهها دنبال ماکارونی و لپه بودم که جلیل آقا صدایش را بلند کرد و پرسید:
«مهندس طلا چی میشه؟!»
گفتم:«انس سقف جدیدی زده،اشباع خریده،احتمالا از فردا بریزه»
جلیل آقا زد زیر خنده.قاه قاه قاه.گفتم:«اگه میدونستم اینقدر خوشحال میشی یه چیز دیگه میگفتم»
گفت:«ناصر خان گفته طلا ارزون نمیشه!خیالتون راحت»
یه لحظه ذهنم یاری نکرد.فکر کردم ناصر خان هم یکی از فعالان بازار طلاست.گفتم:«ناصر خان کیه؟!کجا گفته؟»
گفت:«مثل این که تلویزیون نگاه نمیکنی؟!»
گفتم:«آهان.سال ۹۹ هم شبیه همین حرفهارو در مورد بورس میزد.شما یادت نمیاد»
گفت:«آبُ بریز همون جاییت که میسوزه!»
گفتم:«چقدر توی سودی؟»
گفت:«خیلی»
گفتم:«نوش جونت.ولی حواست باشه»
گفت:«صابون نمیخوای؟!»
گفتم:«نه.ما مایع استفاده میکنیم»
گفت:«دیروز سفارش شوینده دادم به شرکت ،گفتن فعلا ارسال نداریم»
راست میگفت.قفسه شویندهها خالی بود.زنگ زدم مادر بچهها گفتم:«مایع دستشویی نداره»
گفت:«صابون بگیر»
خریدهامُ گذاشتم روی کانتر.همین طوری که داشت قیمتها رو میزد توی ماشین حساب،توجهم به موهای پشت بند انگشتش جلب شد.گفتم:«جلیل آقا »
گفت:«هان»
گفتم:«بند بالای انگشتات مو داره،بند پایینی نداره»
گفت:«این عجیبتره یا اینکه تو دور کلهات مو داره وسط سرت نداره؟»
مبلغ رو گفت.گفتم :«یه بسته صابون هم بده»
مثل ساقی که بخواد توی پارک جنس بده به مشتریاش،چپ و راستش رو نگاه کرد و یه بسته صابون عروس گذاشت توی نایلون خریدهام.گفتم:« گلنار نداری؟!»
گفت:« گلنار برای سن شما مناسب نیست»
پول رو دادم و خودم رو لعنت کردم اگه یه بار دیگه پامُ بذارم توي مغازه جليل آقا.
#محمد_مشاری
@tahlilak