🌱#فرشته
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/tabibe_hazegh/34762
#قسمت_شصتوچهار
پس از مدتی خسته از صدا زدن کیارش قصد برگشتن میکند که به طور ناگهانی دستانش کشیده میشود از ترس تمام وجودش به لرزه درمی اید تا اینکه در اغوش گرم کیارش رها میشود همین که میخواهد فریاد بزند لبهایش توسط لبهای کیارش قفل میشود خیلی عمیق وبا احساس بوسیده میشود وکیارش را همراهی میکند تن داغش در اغوش کیارش سست میشود و پلک هایش را میبند پس از مدتی که هر دو خسته میشوند کیارش کنار میکشد
ارام میگیرد و نفس عمیقی از اسودگی میکشد خیلی اهسته لب میزند
-ترسیدم دیونه این چه جورشه اخه ! سکته کردم!!
-اخه کوچولو از چی ترسیدی !هان
-حالا به فکرم گوش میدی؟!
-تا فکرت چی باشه
-کیارش اه!!
با تک خنده ای لب میزند
-باشه عزیزم چرا ناراحت میشی حالا بگو چی تو فکرته !
-بیا با هم اتاق موسیقی رو تمیز کنیم بعد من میشم شاگردت برای یادگرفتن پیانو ! چهطوره؟!
-فکر تمیز کردن اتاق که خوبه ولی بگما من شاگرد خنگ قبول نمیکنم گفته باشم!
-عه کیارش من خنگم؟!
از جدی گرفتن حرفهایش به خنده میافتد دستانش را بین موهای مشکی و لخت دخترک به حرکت درمیاورد و خیره به چشمان دلربایش لب میزند
-دِ اگه خنگ نبودی که نیم ساعت شوخی های منو جدی نمیگرفتی کوچولو!
اصلا تو خنگ جذاب و عشق منی خوبه؟!
-وقت تلف نکن کیارش بدو ببینم باید بریم اتاقو درست کنیم
از دخترک چند قدم فاصله میگیرد وبا جدیت به طرفش میچرخد ولب میزند
-عه عه عه راستی ! من به کسی قول دادم الان یادم اومد ….ما که رفتیم
دخترک با چهره ای درمانده زیر درخت درحالی که پای روی زمین میکوبید لب میزند
-کیارش بدجنس نشو ای بابا!
باشه اصلا خودم تمیزش میکنم تو برو
به سمت اتاق میچرخد که حرکت کند دستان کیارش دور بازویش حلقه میشود وچند قدمی عقب میرود صدای ارام وپراز احساس کیارش را کنار گوشش میشنود
-شوخی میکنم دلبری !شوخی
مگه قراری مهم تر از تو هم هست ؟! هان !
هر دو باخنده به سمت اتاق سوت وکور حرکت میکنند …کیارش برای تهیه ی رنگ و وسایل نقاشی اورا تنها میگذارد و بیرون میرود
در نبود کیارش فرصت را غنیمت میشمارد … به سرعت از منیژه خانم درخواست چهارپایه ای بلند میکند
تمام پرده های خاک گرفته وچرکی را باز میکند … تک تک وسایل را بیرون از اتاق منتقل میکنند تا امدن کیارش به اتاقش میرود تا لباس راحت تری بپوشد
با صدای کیارش از حیاط سریع پایین میرود با ذوق وشوق به انواع رنگ ها وقلمو ها زل میزند با صدایی پر از هیجان لب میزند
-تو که بلد نیستی رنگ بزنی کیارش بلدی؟!
-خب کاری نداره که… حاضری شرط ببندی ؟!
-چه شرطی ؟!
#همراهان گرامی کانال VIP ما در انتهای صفحه معرفی شده حتما عضو بشید فوق العادس
-اممم …. هر کی کم بیاره باید یه روز رو کامل با حرف اون یکی بچرخه حتی تا طرز لباس پوشیدن … نظرت؟!
-مزخرفه ! کیارش یه شرط دیگه بگو زود باش…!
-نکنه میخوای بزنی زیرش ….چون خودت بلد نیستی داری بهونه میاری اره؟!
اعتراف کن از الان کم اوردی دلبری …
ببین اگه اعتراف کنی سنگین تریا! …از ما گفتن بود..!
همانطور که بازوی کیارش را گرفته بود وبه جلو هل میداد لب میزند
-هه که اینطور…اعتراف میخوای هان ؟!
راه بیوفت … راه بیوفت یه اعترافی بهت نشون بدم که اون سرش ناپیدا بدو بینم
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/tabibe_hazegh/34762
#قسمت_شصتوچهار
پس از مدتی خسته از صدا زدن کیارش قصد برگشتن میکند که به طور ناگهانی دستانش کشیده میشود از ترس تمام وجودش به لرزه درمی اید تا اینکه در اغوش گرم کیارش رها میشود همین که میخواهد فریاد بزند لبهایش توسط لبهای کیارش قفل میشود خیلی عمیق وبا احساس بوسیده میشود وکیارش را همراهی میکند تن داغش در اغوش کیارش سست میشود و پلک هایش را میبند پس از مدتی که هر دو خسته میشوند کیارش کنار میکشد
ارام میگیرد و نفس عمیقی از اسودگی میکشد خیلی اهسته لب میزند
-ترسیدم دیونه این چه جورشه اخه ! سکته کردم!!
-اخه کوچولو از چی ترسیدی !هان
-حالا به فکرم گوش میدی؟!
-تا فکرت چی باشه
-کیارش اه!!
با تک خنده ای لب میزند
-باشه عزیزم چرا ناراحت میشی حالا بگو چی تو فکرته !
-بیا با هم اتاق موسیقی رو تمیز کنیم بعد من میشم شاگردت برای یادگرفتن پیانو ! چهطوره؟!
-فکر تمیز کردن اتاق که خوبه ولی بگما من شاگرد خنگ قبول نمیکنم گفته باشم!
-عه کیارش من خنگم؟!
از جدی گرفتن حرفهایش به خنده میافتد دستانش را بین موهای مشکی و لخت دخترک به حرکت درمیاورد و خیره به چشمان دلربایش لب میزند
-دِ اگه خنگ نبودی که نیم ساعت شوخی های منو جدی نمیگرفتی کوچولو!
اصلا تو خنگ جذاب و عشق منی خوبه؟!
-وقت تلف نکن کیارش بدو ببینم باید بریم اتاقو درست کنیم
از دخترک چند قدم فاصله میگیرد وبا جدیت به طرفش میچرخد ولب میزند
-عه عه عه راستی ! من به کسی قول دادم الان یادم اومد ….ما که رفتیم
دخترک با چهره ای درمانده زیر درخت درحالی که پای روی زمین میکوبید لب میزند
-کیارش بدجنس نشو ای بابا!
باشه اصلا خودم تمیزش میکنم تو برو
به سمت اتاق میچرخد که حرکت کند دستان کیارش دور بازویش حلقه میشود وچند قدمی عقب میرود صدای ارام وپراز احساس کیارش را کنار گوشش میشنود
-شوخی میکنم دلبری !شوخی
مگه قراری مهم تر از تو هم هست ؟! هان !
هر دو باخنده به سمت اتاق سوت وکور حرکت میکنند …کیارش برای تهیه ی رنگ و وسایل نقاشی اورا تنها میگذارد و بیرون میرود
در نبود کیارش فرصت را غنیمت میشمارد … به سرعت از منیژه خانم درخواست چهارپایه ای بلند میکند
تمام پرده های خاک گرفته وچرکی را باز میکند … تک تک وسایل را بیرون از اتاق منتقل میکنند تا امدن کیارش به اتاقش میرود تا لباس راحت تری بپوشد
با صدای کیارش از حیاط سریع پایین میرود با ذوق وشوق به انواع رنگ ها وقلمو ها زل میزند با صدایی پر از هیجان لب میزند
-تو که بلد نیستی رنگ بزنی کیارش بلدی؟!
-خب کاری نداره که… حاضری شرط ببندی ؟!
-چه شرطی ؟!
#همراهان گرامی کانال VIP ما در انتهای صفحه معرفی شده حتما عضو بشید فوق العادس
-اممم …. هر کی کم بیاره باید یه روز رو کامل با حرف اون یکی بچرخه حتی تا طرز لباس پوشیدن … نظرت؟!
-مزخرفه ! کیارش یه شرط دیگه بگو زود باش…!
-نکنه میخوای بزنی زیرش ….چون خودت بلد نیستی داری بهونه میاری اره؟!
اعتراف کن از الان کم اوردی دلبری …
ببین اگه اعتراف کنی سنگین تریا! …از ما گفتن بود..!
همانطور که بازوی کیارش را گرفته بود وبه جلو هل میداد لب میزند
-هه که اینطور…اعتراف میخوای هان ؟!
راه بیوفت … راه بیوفت یه اعترافی بهت نشون بدم که اون سرش ناپیدا بدو بینم
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025