- سلام وقت شما بخیر
استاد تازه خوابم برد
دیدم درب حیاطمون زدن
من و دخترم حیاط بودیم
دخترم گفت مامان علی پشت دره ( علی پسرمه)
پایین درب نگاه کردم شک کردم انگار سایه ی علی نبود
حیاطمون تاریک بود
درب باز کردم زن بابام بود ( زن بابام دقیقا ۲۰ سال پیش فوت کردن ) همون لباسهای که قبلا میپوشید را پوشیده بود و همون چادر مشکی
اسمم صدا زد
من به دخترم نگاه کردم دخترم از نگاهم فهمید که نمیخام درب باز کنم ولی چون گفت علی پشت در هستش باز کردم
استاد آخرای خوابم از صدای خیلی بلند خودم بیدار شدم
مدیر ♡♡♡:
مهمان [دور ماندهای] میاد
- چه تعبیر خوبی
نگران بودم
چون زن بابام خیلی وقته فوت شده حتی قیافش یادم رفته بود
تشکر
استاد تازه خوابم برد
دیدم درب حیاطمون زدن
من و دخترم حیاط بودیم
دخترم گفت مامان علی پشت دره ( علی پسرمه)
پایین درب نگاه کردم شک کردم انگار سایه ی علی نبود
حیاطمون تاریک بود
درب باز کردم زن بابام بود ( زن بابام دقیقا ۲۰ سال پیش فوت کردن ) همون لباسهای که قبلا میپوشید را پوشیده بود و همون چادر مشکی
اسمم صدا زد
من به دخترم نگاه کردم دخترم از نگاهم فهمید که نمیخام درب باز کنم ولی چون گفت علی پشت در هستش باز کردم
استاد آخرای خوابم از صدای خیلی بلند خودم بیدار شدم
مدیر ♡♡♡:
مهمان [دور ماندهای] میاد
- چه تعبیر خوبی
نگران بودم
چون زن بابام خیلی وقته فوت شده حتی قیافش یادم رفته بود
تشکر