یه شب منو همسرم و دوستامون همگی با هم جمع شده بودیم و داشتیم درباره کراشای دوران مجریدیمون حرف میزدیم😶 منم حواسم نبود ک شوهرم هم تو اون جمع هست ی جوری با آب و تاپ از کراشم تعریف میکردم انگار عشق اول و آخرم بوده😂 بعدش در حالی که داشتم با شوروشوق تعریف میکردم با همسری چشم تو چشم شدیم 🫢 دیدم بله آقا رگ گردنش زده بیرون و با حالت عصبانی داره نگام میکنه 🫣بعد اینکه دوستامون رفتن خواستم زودی غیب شم که آقا منو نبینه😐😂 لحظه ای که داشتم فرار میکردم یجوری پس کلم خوابوند که کلیپسم قشنگ به دو نیم تقسیم شد و گفت تا تو باشی از یکی جز من تعریف نکنی😐😐😒