إجت نامت بعيني تغطت برمشي
بس هي شفتها ما شفت أي شي
خفت لا الهوا يفززها
و رموش عيوني تغرزها
و أنا من كثر ما عزها
عيوني غمضتهن حتى و أنا أمشي
أخاف أفتح عيوني تطيح من عندي
و إذا من عندي ضاعت ضيعت كل شي
آمد در چشمانم خفت و با مژگانم خود را پوشاند
تنها او را میبینم و چیز دیگری به چشمم نمیآید
مبادا وزش باد بیدارش کند
و پلکانم آزارش دهند
من از شدت عشقی که به او دارم..
چشمانم را می بندم مبادا در هنگام راه رفتن
از ترس اینکه از دیدگانم بیفتد و از دستش بدهم
و میدانم که اگر گمش کردم، همه چیز را از دست خواهم داد.
ترجمه: جواد مهدوي مجد
@sheradabemoaser
بس هي شفتها ما شفت أي شي
خفت لا الهوا يفززها
و رموش عيوني تغرزها
و أنا من كثر ما عزها
عيوني غمضتهن حتى و أنا أمشي
أخاف أفتح عيوني تطيح من عندي
و إذا من عندي ضاعت ضيعت كل شي
آمد در چشمانم خفت و با مژگانم خود را پوشاند
تنها او را میبینم و چیز دیگری به چشمم نمیآید
مبادا وزش باد بیدارش کند
و پلکانم آزارش دهند
من از شدت عشقی که به او دارم..
چشمانم را می بندم مبادا در هنگام راه رفتن
از ترس اینکه از دیدگانم بیفتد و از دستش بدهم
و میدانم که اگر گمش کردم، همه چیز را از دست خواهم داد.
ترجمه: جواد مهدوي مجد
@sheradabemoaser