Репост из: aramesheآرامش درونdaroon
من از دنیای آدم ها بسی نامردمی دیدم
جوابم دشمنی شد از محبت ها که باریدم
شکایتها اگر هم هست از احساس خود باشد
دلم را در هوای غربتی ناشاد پیچیدم
تمامم را چه بیهوده برای دیگران کشتم
به جز خود دیگران را چون خدای خود پرستیدم
فراموشم شد اینکه یک منِ در من کنارم هست
به دور بی کسی هاشان هزاران بار چرخیدم
نترسیدم از اینکه زخمی افتد روی زخمِ دل
فقط از وحشت تنهایی خود باز ترسیدم
صدم را خرج هر نالایقی کردم چه بی منت
چنان بیدی ز سرمای ستم هر بار لرزیدم
طناب دار من را می تنیدند از سرِ عادت ؛
چنان برگی که لای خاک افتاده ست پوسیدم
ندیدم ذره ای رحم و مروت از کسی آخر؛
کنارِ بی کسی های عزیزِ خود تمرگیدم
چنانم خسته کردند از ازل تا لحظهٔ مردن
به گور مرده ی این قلب پاره پاره خندیدم
رهایی از قفس باشد ، فرار از دست آدم ها!
پناهم تکه سنگی شد که نقشش را پسندیدم
چنان آرامشی دارد، شبیه یک جهان آواز
به دورش جویبار و"پونه"های سبز را چیدم
#افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
#شماره_ثبت۱۳۶۱۸۴
@ahmadipone
جوابم دشمنی شد از محبت ها که باریدم
شکایتها اگر هم هست از احساس خود باشد
دلم را در هوای غربتی ناشاد پیچیدم
تمامم را چه بیهوده برای دیگران کشتم
به جز خود دیگران را چون خدای خود پرستیدم
فراموشم شد اینکه یک منِ در من کنارم هست
به دور بی کسی هاشان هزاران بار چرخیدم
نترسیدم از اینکه زخمی افتد روی زخمِ دل
فقط از وحشت تنهایی خود باز ترسیدم
صدم را خرج هر نالایقی کردم چه بی منت
چنان بیدی ز سرمای ستم هر بار لرزیدم
طناب دار من را می تنیدند از سرِ عادت ؛
چنان برگی که لای خاک افتاده ست پوسیدم
ندیدم ذره ای رحم و مروت از کسی آخر؛
کنارِ بی کسی های عزیزِ خود تمرگیدم
چنانم خسته کردند از ازل تا لحظهٔ مردن
به گور مرده ی این قلب پاره پاره خندیدم
رهایی از قفس باشد ، فرار از دست آدم ها!
پناهم تکه سنگی شد که نقشش را پسندیدم
چنان آرامشی دارد، شبیه یک جهان آواز
به دورش جویبار و"پونه"های سبز را چیدم
#افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
#شماره_ثبت۱۳۶۱۸۴
@ahmadipone