*یکی از قشنگترین حکایتهایی که از صادق هدایت خواندم؛*
*در یک جمع بیحوصله نشسته بودم*
*طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم*
*همین که در دلم خواندم سه عمودی*
*یکی گفت بلند بگو*
*گفتم یک کلمه سه حرفی است*
*ازهمه چیز برتر است*
*حاجی گفت: پول*
*تازه عروس مجلس گفت: عشق*
*شوهرش گفت: یار*
*کودک دبستانی گفت: علم*
*حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه* *نمیشه طلا، سکه*
*گفتم: حاجی اینها نمیشه*
*گفت: پس بنویس مال*
*گفتم: بازم نمیشه*
*گفت: جاه*
*خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه*
*دیدم همه ساکت شدند*
*مادر بزرگ گفت: "عمر".*
*سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار*
*ديگری خندید و گفت: وام*
*یکی از آن وسط بلندگفت: وقت*
*یکی گفت: آدم*
*خنده تلخی کردم و گفتم: نه*
*اما فهمیدم*
*تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی*
*حتی یک کلمه سه حرفی آن هم* *درست در نمیآید !!! باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی.*
*بدون آن همه چیز بیمعناست!!!*
*هرکس جدول زندگی خود را دارد.*
*هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم.*
*شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش*
*کشاورزبگوید: برف*
*لال بگوید: حرف*
*ناشنوا بگوید: صدا*
*نابینا بگوید: نور*
*و من هنوز در فکرم*
*که چرا کسی نگفت: " خدا "*
«صادق هدایت»
*در یک جمع بیحوصله نشسته بودم*
*طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم*
*همین که در دلم خواندم سه عمودی*
*یکی گفت بلند بگو*
*گفتم یک کلمه سه حرفی است*
*ازهمه چیز برتر است*
*حاجی گفت: پول*
*تازه عروس مجلس گفت: عشق*
*شوهرش گفت: یار*
*کودک دبستانی گفت: علم*
*حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه* *نمیشه طلا، سکه*
*گفتم: حاجی اینها نمیشه*
*گفت: پس بنویس مال*
*گفتم: بازم نمیشه*
*گفت: جاه*
*خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه*
*دیدم همه ساکت شدند*
*مادر بزرگ گفت: "عمر".*
*سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار*
*ديگری خندید و گفت: وام*
*یکی از آن وسط بلندگفت: وقت*
*یکی گفت: آدم*
*خنده تلخی کردم و گفتم: نه*
*اما فهمیدم*
*تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی*
*حتی یک کلمه سه حرفی آن هم* *درست در نمیآید !!! باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی.*
*بدون آن همه چیز بیمعناست!!!*
*هرکس جدول زندگی خود را دارد.*
*هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم.*
*شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش*
*کشاورزبگوید: برف*
*لال بگوید: حرف*
*ناشنوا بگوید: صدا*
*نابینا بگوید: نور*
*و من هنوز در فکرم*
*که چرا کسی نگفت: " خدا "*
«صادق هدایت»