روزی هواپیمایی که اکبر آقا درونش بود در حال سقوط بود، که خلبان گفت : اگر یک نفر کم شود هواپیما سقوط نمیکند!
برای اینکه مشخص شود چه کسی به پایین بپرد، از بین مسافر های هواپیما قرعه کشی میکنند و نام اکبر در میاد!
اکبر بیچاره خواست یکبار شانسش را امتحان کند تا شاید زنده بماند ؛
او گفت : به شرطی به پایین میپرم که به سوالم درست جواب بدین!
دست پسر بچه ای را میگیرد و میگوید : اگر گفتید من و این پسر بچه، چند خایه داریم!؟ همه میگن، معلومه چهار تا!
اکبر تک تخم با خوشحالی شلوارشو در میاره و میگه : نه من یک تخم دارم و این پسر دو تا، اما شلوار پسر رو که در میاره متوجه اعجاز خلقت میشه؛
آری پسرک سه تخم دارد و اکبر بگا میرود. 😁😂
برای اینکه مشخص شود چه کسی به پایین بپرد، از بین مسافر های هواپیما قرعه کشی میکنند و نام اکبر در میاد!
اکبر بیچاره خواست یکبار شانسش را امتحان کند تا شاید زنده بماند ؛
او گفت : به شرطی به پایین میپرم که به سوالم درست جواب بدین!
دست پسر بچه ای را میگیرد و میگوید : اگر گفتید من و این پسر بچه، چند خایه داریم!؟ همه میگن، معلومه چهار تا!
اکبر تک تخم با خوشحالی شلوارشو در میاره و میگه : نه من یک تخم دارم و این پسر دو تا، اما شلوار پسر رو که در میاره متوجه اعجاز خلقت میشه؛
آری پسرک سه تخم دارد و اکبر بگا میرود. 😁😂