🚩#اعدامی
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوهشتادوچهار
دستاش رو دو طرف شونه هام می ذاره و وادارم می کنه دراز بکشم،دلم از این همه نزدیکی به تلاطم افتاده ،عادت ندارم،عادت به دیدن چشم هاش اون هم از این فاصله رو ندارم!
موهایی که روی صورتم ریخته رو با ملایمت پس می زنه و زمزمه وار میگه:
_به نظر تو هم من آدم پستیم؟
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
سکوت می کنم،کنج لبش لبخند تلخی می شینه:
_حتما هستم که کتکت زدم.
مکث می کنه،معلومه چه عذابی می کشه
_حتما هستم که می خواستم با کمربند سیاه و کبودت کنم.
دستش رو روی گونه م می ذاره و شصتش رو نوازش وار روی زخمم می کشه:
_من چطور تونستم این بلا رو سرت بیارم؟تو…
فاصله دادن بین حرف هاش رو دوست دارم،من رو مشتاق می کنه برای شنیدن.کلافه تر جمله ش رو ادامه میده:
_تو هنوز بچه ای،حقت نیست این همه بزرگ بشی.من حق نداشتم…
سکوت می کنه،هنوز من و به چشم یه بچه می دید،یه بچه مدرسه ای همون طوری که همیشه می گفت! حق داشت.من دختر لوس و بی منطق هجده ساله کجا و هامون دکتر تحصیل کرده ی سی و دو ساله کجا! زمین تا آسمون فرق بود بین من و این مرد اما دلم چرا درک نمی کرد؟ چرا بی قرار بود؟چرا با وجود این فاصله انقدر بی تاب بود؟
با حرفی که می زنه تمام تنم یخ می بنده:
_برای طلاق وقت می گیرم،توافقی جدا می شیم.
ناباور نگاهش می کنم،دلم نمی خواست.دلم جدایی از هامون رو نمی خواست،دلم خوش بود به هم خونه بودنمون،به فاصله ی کم اتاقامون،به نفس کشیدن تو هوای هامون. به دیدن خوبی هاش.
چشم های بی قرارم رو نمی بینه و ادامه میده :
_بدی بزرگی در حقم کردی اما وظیفه ی من نبود که بخوام عدالت رو اجرا کنم،حالا که می خوای روی گناهت سرپوش بذاری پس تو بمون و عذاب وجدانت.نمی دونم روزی می رسه که حقیقت فاش بشه یا نه اما می دونم خوشحال نیستی آرامش،دیگه توی زندگیت خوشحال نیستی!
حرف هاش حتی از کتک هاش هم بیشتر درد داشت،می شینم.ترس از تنهایی،ترس از دور بودن هامون چشمم رو کور می کنه.مهار اشک هام دست خودم نیست،حتی اراده ی کنترل کردن خودم رو ندارم.بی تاب خودم رو به سمتش می کشم و مثل بچه ای که قراره از پدرش جداش کنن دستم رو دور گردنش حلقه می کنم،تکون شوک زده ی بدنش رو حس می کنم اما برام مهم نیست.وقتی غرورم رو زیر پا گذاشتم یعنی هیچی جز هامون مهم نیست.
با اشک التماسش می کنم:
_ من راضیم،حتی به کتک هاتم راضیم به داد و فریاداتم راضیم قول می دم دیگه زبون درازی نکنم اما تنهام نذار هامون،التماست می کنم تنهام نذار.
خودمم باورم نمیشه این منم،آرامش… دختری که جلوی هیچ کس سر خم نمی کرد حالا این طور جلوی هامون صادقی التماس می کنه تا تنهاش نذاره.
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
حتی نمی تونه حرف بزنه،هضم این سخته که الان دختری به آغوشش پناه آورده که قاتل برادرشه،کسی که ازش بیزاره.اما من هر لحظه حلقه ی دستم رو تنگ تر می کنم،انگار می خوام حل بشم توی آغوش مردی که یک ساعت پیش به قصد کشت کتکم می زد.نمی ذاره دل خوش بمونم به همین آغوش نصفه و نیمه.دست هام رو می گیره و جدام می کنه،سردرگمی رو توی چشم هاش می بینم.عمیق نگاهم می کنه و می پرسه:
_داری چی کار می کنی آرامش؟
خجالت می کشم،واقعا داشتم چی کار می کردم؟
_حواست هست من کیم؟تو کی هستی؟
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوهشتادوچهار
دستاش رو دو طرف شونه هام می ذاره و وادارم می کنه دراز بکشم،دلم از این همه نزدیکی به تلاطم افتاده ،عادت ندارم،عادت به دیدن چشم هاش اون هم از این فاصله رو ندارم!
موهایی که روی صورتم ریخته رو با ملایمت پس می زنه و زمزمه وار میگه:
_به نظر تو هم من آدم پستیم؟
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
سکوت می کنم،کنج لبش لبخند تلخی می شینه:
_حتما هستم که کتکت زدم.
مکث می کنه،معلومه چه عذابی می کشه
_حتما هستم که می خواستم با کمربند سیاه و کبودت کنم.
دستش رو روی گونه م می ذاره و شصتش رو نوازش وار روی زخمم می کشه:
_من چطور تونستم این بلا رو سرت بیارم؟تو…
فاصله دادن بین حرف هاش رو دوست دارم،من رو مشتاق می کنه برای شنیدن.کلافه تر جمله ش رو ادامه میده:
_تو هنوز بچه ای،حقت نیست این همه بزرگ بشی.من حق نداشتم…
سکوت می کنه،هنوز من و به چشم یه بچه می دید،یه بچه مدرسه ای همون طوری که همیشه می گفت! حق داشت.من دختر لوس و بی منطق هجده ساله کجا و هامون دکتر تحصیل کرده ی سی و دو ساله کجا! زمین تا آسمون فرق بود بین من و این مرد اما دلم چرا درک نمی کرد؟ چرا بی قرار بود؟چرا با وجود این فاصله انقدر بی تاب بود؟
با حرفی که می زنه تمام تنم یخ می بنده:
_برای طلاق وقت می گیرم،توافقی جدا می شیم.
ناباور نگاهش می کنم،دلم نمی خواست.دلم جدایی از هامون رو نمی خواست،دلم خوش بود به هم خونه بودنمون،به فاصله ی کم اتاقامون،به نفس کشیدن تو هوای هامون. به دیدن خوبی هاش.
چشم های بی قرارم رو نمی بینه و ادامه میده :
_بدی بزرگی در حقم کردی اما وظیفه ی من نبود که بخوام عدالت رو اجرا کنم،حالا که می خوای روی گناهت سرپوش بذاری پس تو بمون و عذاب وجدانت.نمی دونم روزی می رسه که حقیقت فاش بشه یا نه اما می دونم خوشحال نیستی آرامش،دیگه توی زندگیت خوشحال نیستی!
حرف هاش حتی از کتک هاش هم بیشتر درد داشت،می شینم.ترس از تنهایی،ترس از دور بودن هامون چشمم رو کور می کنه.مهار اشک هام دست خودم نیست،حتی اراده ی کنترل کردن خودم رو ندارم.بی تاب خودم رو به سمتش می کشم و مثل بچه ای که قراره از پدرش جداش کنن دستم رو دور گردنش حلقه می کنم،تکون شوک زده ی بدنش رو حس می کنم اما برام مهم نیست.وقتی غرورم رو زیر پا گذاشتم یعنی هیچی جز هامون مهم نیست.
با اشک التماسش می کنم:
_ من راضیم،حتی به کتک هاتم راضیم به داد و فریاداتم راضیم قول می دم دیگه زبون درازی نکنم اما تنهام نذار هامون،التماست می کنم تنهام نذار.
خودمم باورم نمیشه این منم،آرامش… دختری که جلوی هیچ کس سر خم نمی کرد حالا این طور جلوی هامون صادقی التماس می کنه تا تنهاش نذاره.
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
حتی نمی تونه حرف بزنه،هضم این سخته که الان دختری به آغوشش پناه آورده که قاتل برادرشه،کسی که ازش بیزاره.اما من هر لحظه حلقه ی دستم رو تنگ تر می کنم،انگار می خوام حل بشم توی آغوش مردی که یک ساعت پیش به قصد کشت کتکم می زد.نمی ذاره دل خوش بمونم به همین آغوش نصفه و نیمه.دست هام رو می گیره و جدام می کنه،سردرگمی رو توی چشم هاش می بینم.عمیق نگاهم می کنه و می پرسه:
_داری چی کار می کنی آرامش؟
خجالت می کشم،واقعا داشتم چی کار می کردم؟
_حواست هست من کیم؟تو کی هستی؟
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025