🚩#اعدامی
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوهفتادوهفت
از این که توی این شرایط هنوز هم به فکر منه قلبم آتیش می گیره. با بغض مهار نشدنی میگم:
_مامان،خیلی اتفاقا افتاد که نشد بیام اما خدا شاهده از فکر تو شب ها خواب ندارم،دلم داره می سوزه،از خودم از شخصیتم متنفرم… من اینجا و تو به جای من…
وسط حرفم می پره:
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
_حتی بهش فکر نکن،اون داستان رو منم باور کردم.اما نمیشه از حقیقت فرار کرد،من خیلی دلم از دستت گرفته.هیچ وقت توی زندگیم انقدر درمونده نشده بودم.همش می گم کجای راه و اشتباه رفتم که کار تو به این جا کشید.چقدر آرزو ها برات داشتم اما…
بغضش می شکنه و اشک هاش همراه با اشک های من روون میشه.اما ادامه میده:
_برام تعریف کن اون پسر و می خواستی؟بهت چه وعده وعیدی داده بود که حاضر شدی همچین کاری بکنی؟ بهت نگفتم حرفِ مرد جماعت فقط حرفه؟ نگفتم گول چهار تا کلمه ی عاشقانه رو نخور؟فکر کردی بدِ تو می خوام اما وضعمونو ببین!
دلم از شنیدن این حرف ها بیشتر می گیره،لب هام رو روی هم فشار می دم و با صدای خفه ای می گم:
_مامان من نخواستم،اون به من…
وسط حرفم می پره:
_تا به یه پسر چراغ سبز نشون ندی جرئت همچین کاری و نداره.بارها گفتم هاکان و هامون نامحرمن.درست نیست انقدر باهاشون راحت باشی.قصد تو دوستی ساده بوده اما هاکان…
نوبت منه که وسط حرفش بپرم،این بار صدام کمی از حد معمول بلند تر شده،درست مثل التهاب بغضی که توی گلوم لحظه به لحظه تشدید میشه:
_مامان من حسی به هاکان نداشتم،آره درست یه غلطی کردم و فکر کردم آدمه.نفهمیدم خریت کردم نادون بودم متوجه نشدم جنسش انقدر خرابه که این کارو باهام بکنه. اما خدا شاهده من نخواستم مامان.
طوری نگاهم می کنه انگار باورم نداره،خدایا من الان به یه نگاه حمایت گر احتیاج دارم اما یه لحن سرزنش گر نصیبم می شه:
_به زور اومد توی خونه؟
با سری پایین افتاده جواب میدم:
_نه،من درو باز کردم.
_شال سرت بود؟ حجاب داشتی؟
با پشت دست اشکم رو پاک می کنم و جواب میدم:
_نه،نداشتم.
چند ثانیه ای معنادار نگاهم می کنه،قبل از اون من میگم:
_اما با وجود همه ی اینا من هرزه نبودم مامان.
با دلخوری پاسخ میده:
_همچین چیزی نگفتم دختر.تو شیر پاک خوردی اما خیلی مسیر و اشتباه رفتی،حیف جوونیِ تو آرامش،واقعا حیف جوونی تو.
نمی خوام این بحث ادامه پیدا کنه یه کم دست دست می کنم و در آخر با صدای گرفته ای میگم:
_ازدواج کردم مامان،با هامون.
ناباور نگاهم می کنه و لب می زنه:
_چی؟
ادامه میدم:
_به خاطر تنهاییم دلش سوخت باهام ازدواج کرد.ببخش اگه زودتر نگفتم.نتونستم بیام مامان ،نشد.
حتی از فرط تعجب حرف زدن هم براش سخت شده دلم می سوزه،مادر باشی و باشی و هزار یک آرزو برای تک دخترت نداشته باشی؟مادرِ منم مادر بود و هر لحظه تباه شدن آرزوهایی که برای دخترش داشت رو می دید.
_داری دروغ می گی مگه نه آرامش؟
سکوت می کنم،سرش رو توی دستش می گیره و می ناله:
_خدایا اینا تقاص کدوم گناهمه؟
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_مامانم خودتو اذیت نکن تو گناهی نداری،هامون آدم خوبیه،باهام رفتار خوبی داره،مهربونه خیر خواهه.نگران نباش مامان هوامو داره.فکرت دنبال من نباشه .
_من مادرتم و خبر ازدواج تو این طوری می شنوم،می گذرم از این که من و لایق یه خبر دادن ندونستی.اما کسی که این طوری ازدواج کنه نمی تونه هدف خوبی داشته باشه،راست شو بگو اذیتت میکنه؟ محبورت کرد؟
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوهفتادوهفت
از این که توی این شرایط هنوز هم به فکر منه قلبم آتیش می گیره. با بغض مهار نشدنی میگم:
_مامان،خیلی اتفاقا افتاد که نشد بیام اما خدا شاهده از فکر تو شب ها خواب ندارم،دلم داره می سوزه،از خودم از شخصیتم متنفرم… من اینجا و تو به جای من…
وسط حرفم می پره:
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
_حتی بهش فکر نکن،اون داستان رو منم باور کردم.اما نمیشه از حقیقت فرار کرد،من خیلی دلم از دستت گرفته.هیچ وقت توی زندگیم انقدر درمونده نشده بودم.همش می گم کجای راه و اشتباه رفتم که کار تو به این جا کشید.چقدر آرزو ها برات داشتم اما…
بغضش می شکنه و اشک هاش همراه با اشک های من روون میشه.اما ادامه میده:
_برام تعریف کن اون پسر و می خواستی؟بهت چه وعده وعیدی داده بود که حاضر شدی همچین کاری بکنی؟ بهت نگفتم حرفِ مرد جماعت فقط حرفه؟ نگفتم گول چهار تا کلمه ی عاشقانه رو نخور؟فکر کردی بدِ تو می خوام اما وضعمونو ببین!
دلم از شنیدن این حرف ها بیشتر می گیره،لب هام رو روی هم فشار می دم و با صدای خفه ای می گم:
_مامان من نخواستم،اون به من…
وسط حرفم می پره:
_تا به یه پسر چراغ سبز نشون ندی جرئت همچین کاری و نداره.بارها گفتم هاکان و هامون نامحرمن.درست نیست انقدر باهاشون راحت باشی.قصد تو دوستی ساده بوده اما هاکان…
نوبت منه که وسط حرفش بپرم،این بار صدام کمی از حد معمول بلند تر شده،درست مثل التهاب بغضی که توی گلوم لحظه به لحظه تشدید میشه:
_مامان من حسی به هاکان نداشتم،آره درست یه غلطی کردم و فکر کردم آدمه.نفهمیدم خریت کردم نادون بودم متوجه نشدم جنسش انقدر خرابه که این کارو باهام بکنه. اما خدا شاهده من نخواستم مامان.
طوری نگاهم می کنه انگار باورم نداره،خدایا من الان به یه نگاه حمایت گر احتیاج دارم اما یه لحن سرزنش گر نصیبم می شه:
_به زور اومد توی خونه؟
با سری پایین افتاده جواب میدم:
_نه،من درو باز کردم.
_شال سرت بود؟ حجاب داشتی؟
با پشت دست اشکم رو پاک می کنم و جواب میدم:
_نه،نداشتم.
چند ثانیه ای معنادار نگاهم می کنه،قبل از اون من میگم:
_اما با وجود همه ی اینا من هرزه نبودم مامان.
با دلخوری پاسخ میده:
_همچین چیزی نگفتم دختر.تو شیر پاک خوردی اما خیلی مسیر و اشتباه رفتی،حیف جوونیِ تو آرامش،واقعا حیف جوونی تو.
نمی خوام این بحث ادامه پیدا کنه یه کم دست دست می کنم و در آخر با صدای گرفته ای میگم:
_ازدواج کردم مامان،با هامون.
ناباور نگاهم می کنه و لب می زنه:
_چی؟
ادامه میدم:
_به خاطر تنهاییم دلش سوخت باهام ازدواج کرد.ببخش اگه زودتر نگفتم.نتونستم بیام مامان ،نشد.
حتی از فرط تعجب حرف زدن هم براش سخت شده دلم می سوزه،مادر باشی و باشی و هزار یک آرزو برای تک دخترت نداشته باشی؟مادرِ منم مادر بود و هر لحظه تباه شدن آرزوهایی که برای دخترش داشت رو می دید.
_داری دروغ می گی مگه نه آرامش؟
سکوت می کنم،سرش رو توی دستش می گیره و می ناله:
_خدایا اینا تقاص کدوم گناهمه؟
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_مامانم خودتو اذیت نکن تو گناهی نداری،هامون آدم خوبیه،باهام رفتار خوبی داره،مهربونه خیر خواهه.نگران نباش مامان هوامو داره.فکرت دنبال من نباشه .
_من مادرتم و خبر ازدواج تو این طوری می شنوم،می گذرم از این که من و لایق یه خبر دادن ندونستی.اما کسی که این طوری ازدواج کنه نمی تونه هدف خوبی داشته باشه،راست شو بگو اذیتت میکنه؟ محبورت کرد؟
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025