🚩#اعدامی
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوشصتویک
نگاهی بهم می ندازه و به راه میوفته،هم پاش راه میوفتم.نون محلی رو به سمتش می گیرم و میگم:
_بابا علی داد می خوری؟
_نه!
شونه ای بالا می ندازم،یه کم از راهو می ریم که میگه:
_برگرد! یه جا نباید از دستت آسایش داشته باشم؟
با مظلومیت میگم:
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_خوب من که ساکتم چی میشه باهات بیام؟
نفسش با کلافگی آزاد میشه:
_جای تو اینجا نیست.
متوجه ی منظورش می شم،عذاب می کشه وقتی می بینه قاتل برادرش این طوری داره برای خودش می چرخه و از هوای آزاد لذت می بره.دروغ چرا؟من اگه جای هامون بودم نمی تونستم تحمل کنم.مردونگی می کنه اگه همین جا با دست هاش خفم نمی کنه. افکارم رو پس می زنم،برای یک بار هم شده بشم همون آرامش پرو و زبون دراز قدیم!
می خوام حرفی بزنم که چشمم به درخت آلبالو میوفته،متوقف میشم و به اون آلبالو های قرمز و خوش رنگ خیره می مونم.
طوری دلم به سمت اون آلبالو ها کشیده میشه که حاضرم همه کاری بکنم تا بتونم همشو بخورم!
هامون بی توجه به من داره راه میره،می دونستم دستم برای چیدن آلبالو ها نمی رسه!
ناچارا صدام رو مظلومانه می کنم:
_هامون !
بر می گرده و نگاهی به من که ازش عقب افتادم می ندازه.به درخت آلبالو اشاره می کنم و می گم:
_میشه چند تا از اون آلبالو ها برام بِکَنی؟
جدی جواب میده :
_نه.
و دوباره راهش رو می کشه،قدم هام رو تند می کنم و ملتمسانه میگم:
_خواهش می کنم خوب دستم نمی رسه،فقط چند تا اگه می خوای بهم ناهار نده اما از اون آلبالو ها برام بکن لطفا!
بدون اینکه به حرف هام اهمیت بده میگه:
_انقدر کنار گوشم وز وز نکن.
ناراحت از حرفش می ایستم،این بشر سنگدل تر از این حرف ها بود که بخواد به خاطر هوس دل من کاری بکنه.
با حرص میگم:
_باشه،خودم می کَنمشون.
و به سمت درخت بزرگ آلبالو می رم.
دستم رو به سمت پایین ترین شاخه دراز می کنم اما همون هم برای قد من بلنده،توی دلم به این قد کوتاهم لعنت می فرستم.در تقلا برای کندن اون آلبالو ها می خوام پام رو روی تخته سنگ بذارم که حضور کسی رو پشت سرم حس می کنم و بعد از اون دست مردونه ای که به راحتی تمام آلبالو های شاخه ی پایین رو می کنه و به دستم می ده.
بر می گردم،به خاطر فاصله ی کمم با هامون سرم کاملا مماس با بدن عضلانی و مردونه شه.
سرم رو برای دیدنش بلند می کنم دلم قرص میشه و برای اولین بار خداروشکر می کنم قدم کوتاست.
لذت عجیبی داشت سرت رو بلند کنی و سایه ی مردی رو ببینی که شوهرته،هر چند ازت بیزاره،هر چند ازدواجتون فقط روی کاغذه اما حامیه،یه حامی که علارغم تمام اتفاقات مطمئنی هیچ وقت پشتت رو خالی نمی کنه .
لبخندی می زنم و از ته میگم :
_ممنون .. ولی میشه بازم بکنی؟ اینا کمه.
خیره نگاهم می کنه و میگه:
_بکش کنار.
کنار میرم،از چند شاخه ی بالاتر چند تا آلبالوی دیگه می کنه. گوشه ی شالم رو باز می کنم همه رو روی شالم می ریزه و میگه:
_زیاد نخور دل درد می گیری!
#دوستان گرامی پیشنهاد میکنم حتما در کانال VIP ما رمان دیگری از همین نویسنده را که در انتهای صفحه معرفی شده بخوانید. کانال VIP بدون تبلیغات و روزانه 9 پارت می باشد.
و بدون این که منتظر حرفی باشه به راه میوفته.می خوام پشت سرش برم که صدای عبوس و جدیش رو می شنوم :
_میخوام تنها باشم آرامش دنبالم نیا.اگه راهو گم می کنی همین جا بشین،بر می گردم.
سری تکون می دم و به رفتنش نگاه می کنم.روی تخت سنگی می شینم. با لبخند نگاهی به آلبالو ها می ندازم. مطمئنم این آلبالو ها مزه ای دارن که هیچ وقت از یادم نمیرن.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوشصتویک
نگاهی بهم می ندازه و به راه میوفته،هم پاش راه میوفتم.نون محلی رو به سمتش می گیرم و میگم:
_بابا علی داد می خوری؟
_نه!
شونه ای بالا می ندازم،یه کم از راهو می ریم که میگه:
_برگرد! یه جا نباید از دستت آسایش داشته باشم؟
با مظلومیت میگم:
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_خوب من که ساکتم چی میشه باهات بیام؟
نفسش با کلافگی آزاد میشه:
_جای تو اینجا نیست.
متوجه ی منظورش می شم،عذاب می کشه وقتی می بینه قاتل برادرش این طوری داره برای خودش می چرخه و از هوای آزاد لذت می بره.دروغ چرا؟من اگه جای هامون بودم نمی تونستم تحمل کنم.مردونگی می کنه اگه همین جا با دست هاش خفم نمی کنه. افکارم رو پس می زنم،برای یک بار هم شده بشم همون آرامش پرو و زبون دراز قدیم!
می خوام حرفی بزنم که چشمم به درخت آلبالو میوفته،متوقف میشم و به اون آلبالو های قرمز و خوش رنگ خیره می مونم.
طوری دلم به سمت اون آلبالو ها کشیده میشه که حاضرم همه کاری بکنم تا بتونم همشو بخورم!
هامون بی توجه به من داره راه میره،می دونستم دستم برای چیدن آلبالو ها نمی رسه!
ناچارا صدام رو مظلومانه می کنم:
_هامون !
بر می گرده و نگاهی به من که ازش عقب افتادم می ندازه.به درخت آلبالو اشاره می کنم و می گم:
_میشه چند تا از اون آلبالو ها برام بِکَنی؟
جدی جواب میده :
_نه.
و دوباره راهش رو می کشه،قدم هام رو تند می کنم و ملتمسانه میگم:
_خواهش می کنم خوب دستم نمی رسه،فقط چند تا اگه می خوای بهم ناهار نده اما از اون آلبالو ها برام بکن لطفا!
بدون اینکه به حرف هام اهمیت بده میگه:
_انقدر کنار گوشم وز وز نکن.
ناراحت از حرفش می ایستم،این بشر سنگدل تر از این حرف ها بود که بخواد به خاطر هوس دل من کاری بکنه.
با حرص میگم:
_باشه،خودم می کَنمشون.
و به سمت درخت بزرگ آلبالو می رم.
دستم رو به سمت پایین ترین شاخه دراز می کنم اما همون هم برای قد من بلنده،توی دلم به این قد کوتاهم لعنت می فرستم.در تقلا برای کندن اون آلبالو ها می خوام پام رو روی تخته سنگ بذارم که حضور کسی رو پشت سرم حس می کنم و بعد از اون دست مردونه ای که به راحتی تمام آلبالو های شاخه ی پایین رو می کنه و به دستم می ده.
بر می گردم،به خاطر فاصله ی کمم با هامون سرم کاملا مماس با بدن عضلانی و مردونه شه.
سرم رو برای دیدنش بلند می کنم دلم قرص میشه و برای اولین بار خداروشکر می کنم قدم کوتاست.
لذت عجیبی داشت سرت رو بلند کنی و سایه ی مردی رو ببینی که شوهرته،هر چند ازت بیزاره،هر چند ازدواجتون فقط روی کاغذه اما حامیه،یه حامی که علارغم تمام اتفاقات مطمئنی هیچ وقت پشتت رو خالی نمی کنه .
لبخندی می زنم و از ته میگم :
_ممنون .. ولی میشه بازم بکنی؟ اینا کمه.
خیره نگاهم می کنه و میگه:
_بکش کنار.
کنار میرم،از چند شاخه ی بالاتر چند تا آلبالوی دیگه می کنه. گوشه ی شالم رو باز می کنم همه رو روی شالم می ریزه و میگه:
_زیاد نخور دل درد می گیری!
#دوستان گرامی پیشنهاد میکنم حتما در کانال VIP ما رمان دیگری از همین نویسنده را که در انتهای صفحه معرفی شده بخوانید. کانال VIP بدون تبلیغات و روزانه 9 پارت می باشد.
و بدون این که منتظر حرفی باشه به راه میوفته.می خوام پشت سرش برم که صدای عبوس و جدیش رو می شنوم :
_میخوام تنها باشم آرامش دنبالم نیا.اگه راهو گم می کنی همین جا بشین،بر می گردم.
سری تکون می دم و به رفتنش نگاه می کنم.روی تخت سنگی می شینم. با لبخند نگاهی به آلبالو ها می ندازم. مطمئنم این آلبالو ها مزه ای دارن که هیچ وقت از یادم نمیرن.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025