🚩#اعدامی
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوسیودو
با احتیاط در رو باز می کنم،مارال هیجان زده داخل میاد و با نفس نفس میگه:
_آوردمش.
نگاهم به پلاستیک توی دستش میوفته،استرس دارم.چنان ترسی توی دلم رخنه کرده که دستم برای گرفتن پلاستیک پیشروی نمی کنه.
یاد دو ساعت قبل میوفتم،ای کاش همش توهم باشه.
_ممکنه باردار باشی آرامش؟
#همراهان گرامی کانال VIP ما در انتهای صفحه معرفی شده حتما عضو بشید فوق العادس
ممکن بود؟نه امکان نداشت.به مارال هم گفته بودم امکان نداره اما گیر داد مطمئن بشیم.
وقتی حالم رو می بینه،پلاستیک رو توی دستم می ذاره و تسکین دهنده میگه:
_فقط یه احتماله آرامش تو باید همون روزا اقدام می کردی،چون می دونی امکان هر چیزی بود.خیلی از مسیرو اشتباه رفتی اما خواهش می کنم دیگه به خودت بیا! خودتم خیلی وقته این احتمال و می دادی و کور کورانه رد شدی.نفهمیدی وقتی چشم تو روی واقعیت ببندی چیزی عوض نمیشه.باید با چشم باز بجنگی خیلی وقته اینا رو بهت میگم اما بسه.به عنوان دوستت نمی تونم اجازه بدم بیشتر از این حماقت کنی،این تست و بده جوابش هر چی که بود حق باختن نداری،به من قول بده آرامش!
حرف هاش حقیقت محض بود،حرف های تسکین دهنده ای که قدرت رو به خونم تزریق می کنه،سر تکون میدم و این بار پلاستیک سفید رنگ رو توی دستم فشار میدم و به سمت سرویس بهداشتی میرم.
دوباره حرف های دو ساعت قبل مارال یادم میاد:
_حالت تهوع داری،ماهیانه تم که عقبه…پرخاش گر و زودرنجی واقعا شک نکردی ممکنه حامله باشی؟ آره تصورش وحشتناکه باورش سخته اما ممکنه تقدیرت این باشه،ممکنه اون بچه ثابت کنه بی گناهیتو.توی این اوضاع خراب انگار اون بچه به کمکت اومده آرامش چرا می خوای ازش چشم پوشی کنی؟
و خوب یادم میاد در جواب تمام این حرف ها و منطق نهفته ی توش چطور پرخاش کردم :
_چون امکان نداره مارال فهمیدی؟این یک قلم امکان نداره.
_چرا ممکن نباشه؟این همه آدم با یک بار رابطه باردار میشن،تو چرا نشی؟
_می خوای عذابم بدی مارال ؟
_نه می خوام روشنت کنم،می خوام از خواب خرگوشی بیدارت کنم.
نگاهم با تردید روی بیبی چک می شینه،جواب این تست می تونست دنیامو نابود کنه،یا شاید هم برعکس،شاید به قول مارال یه بچه می تونست راه نجاتم باشه اما چطوری؟
بی خیال تمام فکر و آشفتگی ها،شاید بهتر بود این بار با تقدیرم مقابله کنم،چشمامو باز کنم و حقایق رو باور کنم.شاید بهتر بود کمی هم شده بزرگ بشم .
***
از دستشویی بیرون میام،مارال با نگرانی به قیافه ی مات بردم خیره می شه و می پرسه:
_چی شد ؟
بدون این که حرفی بزنم تست بیبی چک رو به سمتش می گیرم،تقریبا از دستم می قاپه و ناباور بهش خیره میشه.
کم کم لبخندی روی لب هاش میاد،در آغوشم می کشه و بغض دار و شاد میگه:
_تبریک می گم مامان کوچولو!
نه می تونم جواب بدم ،نه بخندم… مادر؟ اون هم من ؟ اصلا مگه من چند سالم بود که بخوام مادر بشم.یه بچه؟یه بچه که مادرش منم!فکرش هم غریب و دور به نظر می رسه.
مارال بی توجه به چهره ی ماتم زدم با هیجان بیشتری ادامه میده:
_فکرشو بکن من خاله میشم.
بی توجه به حرفش به هاکان فکر می کنم،مادر بچه منم و پدرش هاکان.همون هم بازی بچگی هام،همون پسرک شوخ و شر که بهترین دوستم بود.یه بچه،توی وجود من که از هاکان شکل گرفته.
زمزمه می کنم :
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_باید سقطش کنم،نباید به دنیا بیاد!
مارال عصبانی بهم پرخاش می کنه:
_غلط کردی،همینم مونده که به پرونده ی حماقتات اضافه کنی.
_نمیشه مارال،می فهمی نمی شه!من هر بار به صورت اون بچه نگاه کنم هاکان و می بینم ،اون شبو می بینم.چطور بچه ای رو بزرگ کنم که پدرش بهم تجاوز کرده؟هوم؟ اصلا اینا به کنار… هامون اگه بفهمه…!
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/serial_story/53356
#قسمت_صدوسیودو
با احتیاط در رو باز می کنم،مارال هیجان زده داخل میاد و با نفس نفس میگه:
_آوردمش.
نگاهم به پلاستیک توی دستش میوفته،استرس دارم.چنان ترسی توی دلم رخنه کرده که دستم برای گرفتن پلاستیک پیشروی نمی کنه.
یاد دو ساعت قبل میوفتم،ای کاش همش توهم باشه.
_ممکنه باردار باشی آرامش؟
#همراهان گرامی کانال VIP ما در انتهای صفحه معرفی شده حتما عضو بشید فوق العادس
ممکن بود؟نه امکان نداشت.به مارال هم گفته بودم امکان نداره اما گیر داد مطمئن بشیم.
وقتی حالم رو می بینه،پلاستیک رو توی دستم می ذاره و تسکین دهنده میگه:
_فقط یه احتماله آرامش تو باید همون روزا اقدام می کردی،چون می دونی امکان هر چیزی بود.خیلی از مسیرو اشتباه رفتی اما خواهش می کنم دیگه به خودت بیا! خودتم خیلی وقته این احتمال و می دادی و کور کورانه رد شدی.نفهمیدی وقتی چشم تو روی واقعیت ببندی چیزی عوض نمیشه.باید با چشم باز بجنگی خیلی وقته اینا رو بهت میگم اما بسه.به عنوان دوستت نمی تونم اجازه بدم بیشتر از این حماقت کنی،این تست و بده جوابش هر چی که بود حق باختن نداری،به من قول بده آرامش!
حرف هاش حقیقت محض بود،حرف های تسکین دهنده ای که قدرت رو به خونم تزریق می کنه،سر تکون میدم و این بار پلاستیک سفید رنگ رو توی دستم فشار میدم و به سمت سرویس بهداشتی میرم.
دوباره حرف های دو ساعت قبل مارال یادم میاد:
_حالت تهوع داری،ماهیانه تم که عقبه…پرخاش گر و زودرنجی واقعا شک نکردی ممکنه حامله باشی؟ آره تصورش وحشتناکه باورش سخته اما ممکنه تقدیرت این باشه،ممکنه اون بچه ثابت کنه بی گناهیتو.توی این اوضاع خراب انگار اون بچه به کمکت اومده آرامش چرا می خوای ازش چشم پوشی کنی؟
و خوب یادم میاد در جواب تمام این حرف ها و منطق نهفته ی توش چطور پرخاش کردم :
_چون امکان نداره مارال فهمیدی؟این یک قلم امکان نداره.
_چرا ممکن نباشه؟این همه آدم با یک بار رابطه باردار میشن،تو چرا نشی؟
_می خوای عذابم بدی مارال ؟
_نه می خوام روشنت کنم،می خوام از خواب خرگوشی بیدارت کنم.
نگاهم با تردید روی بیبی چک می شینه،جواب این تست می تونست دنیامو نابود کنه،یا شاید هم برعکس،شاید به قول مارال یه بچه می تونست راه نجاتم باشه اما چطوری؟
بی خیال تمام فکر و آشفتگی ها،شاید بهتر بود این بار با تقدیرم مقابله کنم،چشمامو باز کنم و حقایق رو باور کنم.شاید بهتر بود کمی هم شده بزرگ بشم .
***
از دستشویی بیرون میام،مارال با نگرانی به قیافه ی مات بردم خیره می شه و می پرسه:
_چی شد ؟
بدون این که حرفی بزنم تست بیبی چک رو به سمتش می گیرم،تقریبا از دستم می قاپه و ناباور بهش خیره میشه.
کم کم لبخندی روی لب هاش میاد،در آغوشم می کشه و بغض دار و شاد میگه:
_تبریک می گم مامان کوچولو!
نه می تونم جواب بدم ،نه بخندم… مادر؟ اون هم من ؟ اصلا مگه من چند سالم بود که بخوام مادر بشم.یه بچه؟یه بچه که مادرش منم!فکرش هم غریب و دور به نظر می رسه.
مارال بی توجه به چهره ی ماتم زدم با هیجان بیشتری ادامه میده:
_فکرشو بکن من خاله میشم.
بی توجه به حرفش به هاکان فکر می کنم،مادر بچه منم و پدرش هاکان.همون هم بازی بچگی هام،همون پسرک شوخ و شر که بهترین دوستم بود.یه بچه،توی وجود من که از هاکان شکل گرفته.
زمزمه می کنم :
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_باید سقطش کنم،نباید به دنیا بیاد!
مارال عصبانی بهم پرخاش می کنه:
_غلط کردی،همینم مونده که به پرونده ی حماقتات اضافه کنی.
_نمیشه مارال،می فهمی نمی شه!من هر بار به صورت اون بچه نگاه کنم هاکان و می بینم ،اون شبو می بینم.چطور بچه ای رو بزرگ کنم که پدرش بهم تجاوز کرده؟هوم؟ اصلا اینا به کنار… هامون اگه بفهمه…!
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025