پیرمرد با غصه پرسید چند وقتیه مثل همیشه نیستی، جواب سرراستی ندادم، که نداشتم که بدم، ادامه داد که به عمر رفته فهمیده که برای خیلی از گرفتاریها اونقدرا هم لازم نیست چارهای پیدا کرد، که گاهی مثل جریان آب خودشون راه خودشون رو پیدا میکنن و پیش میرن، میخواست بگه که نترسم، که بازم صبر کنم، باز هم صبر کنم، انگار که تا حالا غیر صبر کار دیگهای هم کردم، چی بگی وقتی هنوز تحملش از گفتنش سادهتره؟ صبر برای هرکس معنایی داره، برای اونکه زمین زیر پاش محکمه صبر یعنی نترسیدن، شجاعبودن و ادامهدادن، برای امثال ما اما، صبر بیشتر یهجور به روی خود نیاوردنه، یهجور از رو نرفتن، بستن دکمهی کتی که تا خرتناق غرق گهه