❌#ازدواج_اشتباه_من
لینک قسمت اول👇
https://t.me/roshd_zendegi/17403
#قسمت_71
آروم رفتم جلو و همین که رفتم توی خرابه هه دیدم یکی وایساده داره
منو نیگا میکنه!! یه ثانیه نگاش کردم و بعدشم بدون اینکه بدونم این کیه... اصن این یارو یارمه یا تو گروه
مقابلمه؟؟!! چشمامو بسته بودم و تند تند تیر میزدم!! صدای آخ و اوخ بدبخت میومدا ولی من به روی خودم
نمیاوردم!! تا اینکه تیرم تموم شد!! تا اومدم به خودم بجنبم و فرار کنم یهو اسلحه شو که افتاده بود روی زمین
برداشت و یه دونه توپ زاررررت کوبید توی صورتم!! که البته کلاه سرم بود فقط سرم به شدت به عقب پرتاب شد!!
اون یارو که نفهمیدم کی بود رفت تو... اونم صد در صد نفهمیده بوده من کیم!! حالا همه اومدن دور من جمع شدن
ببینن چی شده... من این وسط نشسته بودم روی زمین و از ته دل میخندیدم!! هر چی میگفتن چی شد فقط
میخندیدم!! خداییش خیلی صحنه ی باحالی بود!! تا خودتون اون صحنه رو از نزدیک نبینید نمیفهمید من چی میگم!!!
همین که کارن کلاهمو از روی سرم برداشت یهو میلاد گفت:
-ای دهنت سرویس تو بودی منو گرفتی به رگبار؟؟!! همه جامو کبود کردی!!!
و بعدش همه زدیم زیر خنده!! از شدت خنده اشکم در اومده بود!! میلاد همونطوری که میخندید گفت:
-خوبه حالا یارت بودم!! اگه دشمتن بودم چیکارم میکردی!! دستشو گذاشته بود روی ماشه بر میداشت!! هی پشت
هم میزد!! ناقص شدم!!
کارن همونطوری که میخندید به طرفداری از من گفت:
-ناقص بودی!! ننداز گردن این فسقلی من!!
همه با هم گفتن:
-اوووو !!
من: زهرِ مار!!!
همه خندید و بلند شدیم و رفتم لباسامون عوض کردیم و دیگه قرار شد بریم خونه... توی ماشین کلی اذیت کردم و
از سرو کول کارن بالا رفتم!! هو وقت علاقه م فوران میزد اینجوری میشدم!! نزدیکای خونه بودیم که دستمو کشید و
با خنده گفت:
-بشین دیوونه...
-کارن بیشوور... امروز کلی سورپرایزم کردی... خیلی خری!!
-خیلی ممنون!!-خب هستی دیگه!!!
-خر خودتی توله!!
——————
❌برای خرید فایل pdf رمان به ایدی زیر مراجعه کنید👌👇
@cheshmak73
———-
با خنده گفتم:
-به من میگی توله؟؟!!و خیز گرفتم که دوباره بپرم رو سرش که سریع گفت:
-نه!! نگفتم توله که... گفتم گُله!!
-کی گله؟؟!!
-تو دیگه دیوونه!!
-تو آدم نمیشی!
و با خنده دوباره پریدم روی سر و کله ش و تا میتونستم کرم ریختم!!
دیگه نزدیک خونه مون که شدیم همه ی انرژی م تخلیه شده بود... پخش شده بودم روی صندلی از خستگی!! وقتی
رسیدیم کارن به زور جلوی خونه نگه داشت.. هر چی گفتم مامان میبینه برو سرکوچه گوش نداد و گفت:
-ساعت 9:51 ... دیروقته... بعدشم. الان دیگه اوضاع فرق کرده...
-چه فرقی...
-حالا رفتی خونه میفهمی...
یهو رفتم جلو و محکم بغلش کردم و گفتم:
-کارن خیلی خوبی!! واقعا ازت ممنونم... ا
🛑همراهان گرامي رمان ازدواج اشتباه من ساعت 11و23 در كانال گذاشته ميشود 🌹
لینک قسمت اول👇
https://t.me/roshd_zendegi/17403
#قسمت_71
آروم رفتم جلو و همین که رفتم توی خرابه هه دیدم یکی وایساده داره
منو نیگا میکنه!! یه ثانیه نگاش کردم و بعدشم بدون اینکه بدونم این کیه... اصن این یارو یارمه یا تو گروه
مقابلمه؟؟!! چشمامو بسته بودم و تند تند تیر میزدم!! صدای آخ و اوخ بدبخت میومدا ولی من به روی خودم
نمیاوردم!! تا اینکه تیرم تموم شد!! تا اومدم به خودم بجنبم و فرار کنم یهو اسلحه شو که افتاده بود روی زمین
برداشت و یه دونه توپ زاررررت کوبید توی صورتم!! که البته کلاه سرم بود فقط سرم به شدت به عقب پرتاب شد!!
اون یارو که نفهمیدم کی بود رفت تو... اونم صد در صد نفهمیده بوده من کیم!! حالا همه اومدن دور من جمع شدن
ببینن چی شده... من این وسط نشسته بودم روی زمین و از ته دل میخندیدم!! هر چی میگفتن چی شد فقط
میخندیدم!! خداییش خیلی صحنه ی باحالی بود!! تا خودتون اون صحنه رو از نزدیک نبینید نمیفهمید من چی میگم!!!
همین که کارن کلاهمو از روی سرم برداشت یهو میلاد گفت:
-ای دهنت سرویس تو بودی منو گرفتی به رگبار؟؟!! همه جامو کبود کردی!!!
و بعدش همه زدیم زیر خنده!! از شدت خنده اشکم در اومده بود!! میلاد همونطوری که میخندید گفت:
-خوبه حالا یارت بودم!! اگه دشمتن بودم چیکارم میکردی!! دستشو گذاشته بود روی ماشه بر میداشت!! هی پشت
هم میزد!! ناقص شدم!!
کارن همونطوری که میخندید به طرفداری از من گفت:
-ناقص بودی!! ننداز گردن این فسقلی من!!
همه با هم گفتن:
-اوووو !!
من: زهرِ مار!!!
همه خندید و بلند شدیم و رفتم لباسامون عوض کردیم و دیگه قرار شد بریم خونه... توی ماشین کلی اذیت کردم و
از سرو کول کارن بالا رفتم!! هو وقت علاقه م فوران میزد اینجوری میشدم!! نزدیکای خونه بودیم که دستمو کشید و
با خنده گفت:
-بشین دیوونه...
-کارن بیشوور... امروز کلی سورپرایزم کردی... خیلی خری!!
-خیلی ممنون!!-خب هستی دیگه!!!
-خر خودتی توله!!
——————
❌برای خرید فایل pdf رمان به ایدی زیر مراجعه کنید👌👇
@cheshmak73
———-
با خنده گفتم:
-به من میگی توله؟؟!!و خیز گرفتم که دوباره بپرم رو سرش که سریع گفت:
-نه!! نگفتم توله که... گفتم گُله!!
-کی گله؟؟!!
-تو دیگه دیوونه!!
-تو آدم نمیشی!
و با خنده دوباره پریدم روی سر و کله ش و تا میتونستم کرم ریختم!!
دیگه نزدیک خونه مون که شدیم همه ی انرژی م تخلیه شده بود... پخش شده بودم روی صندلی از خستگی!! وقتی
رسیدیم کارن به زور جلوی خونه نگه داشت.. هر چی گفتم مامان میبینه برو سرکوچه گوش نداد و گفت:
-ساعت 9:51 ... دیروقته... بعدشم. الان دیگه اوضاع فرق کرده...
-چه فرقی...
-حالا رفتی خونه میفهمی...
یهو رفتم جلو و محکم بغلش کردم و گفتم:
-کارن خیلی خوبی!! واقعا ازت ممنونم... ا
🛑همراهان گرامي رمان ازدواج اشتباه من ساعت 11و23 در كانال گذاشته ميشود 🌹