دلم یه رابـ.طه طولانی با شایانو میخواست اما چون تو شرکت بودیم نمیتونستیم!
وارد اتاق کنفرانس شدم و رو صندلی ای جا گرفتم
مانتوی تنگی که پوشیده بودم به خوبی تمام برجستگی هامو به رخ میکشید
نگاه مهندس اقبالی روی بالاتنه ام درحال گردش بود
بی توجه بهش به عمو چشم دوختم که تو راس نشسته بود و مشغول توضیح دادن پروژه جدید بود
با اون ابــ.ـی که من از کمر شایان گرفته بودم مطمئن بودم با نیم ساعت تاخیر میاد جلسه
با به یاد اوردن مـ.ردونگی بزرگ و بی نقصش بین پام خـ.یس شد بی قرارتر شدم!
دستامو توهم گره زدم و سعی کردم به چیزی فکرنکنم اما نمیتونستم!
من تو شرکت عموم مشغول به کار بودم که شایان پسرعموم از خارج برگشت و اومد شرکت پدرش
استارت رابطمون موقعی بود که من خونمون با یه لباس خواب نازک خواب بودم که شایان اومد خونمون
هنوز هم شیرینی اون رابـ.ـطه زیر زبونمه!
برخلاف خانواده ام که خیلی پایبند به اینجور مسائل بودن من دختر پایبندی نبودم و قبل شایان هم با دوست پسرام لاس میزدم!
اما شایان همه چیزش خاص بود
جنتلمن و با پرستیژ بود جوری که با دیدن اخمش ابـ.ـم راه میفتاد چه برسه اون ابنبات چوبی خوشمزه و سفیدش که بی نهایت برام لذت بخش بود
ادامش در چنل زیر🤤🍑
@roman_text_3x
وارد اتاق کنفرانس شدم و رو صندلی ای جا گرفتم
مانتوی تنگی که پوشیده بودم به خوبی تمام برجستگی هامو به رخ میکشید
نگاه مهندس اقبالی روی بالاتنه ام درحال گردش بود
بی توجه بهش به عمو چشم دوختم که تو راس نشسته بود و مشغول توضیح دادن پروژه جدید بود
با اون ابــ.ـی که من از کمر شایان گرفته بودم مطمئن بودم با نیم ساعت تاخیر میاد جلسه
با به یاد اوردن مـ.ردونگی بزرگ و بی نقصش بین پام خـ.یس شد بی قرارتر شدم!
دستامو توهم گره زدم و سعی کردم به چیزی فکرنکنم اما نمیتونستم!
من تو شرکت عموم مشغول به کار بودم که شایان پسرعموم از خارج برگشت و اومد شرکت پدرش
استارت رابطمون موقعی بود که من خونمون با یه لباس خواب نازک خواب بودم که شایان اومد خونمون
هنوز هم شیرینی اون رابـ.ـطه زیر زبونمه!
برخلاف خانواده ام که خیلی پایبند به اینجور مسائل بودن من دختر پایبندی نبودم و قبل شایان هم با دوست پسرام لاس میزدم!
اما شایان همه چیزش خاص بود
جنتلمن و با پرستیژ بود جوری که با دیدن اخمش ابـ.ـم راه میفتاد چه برسه اون ابنبات چوبی خوشمزه و سفیدش که بی نهایت برام لذت بخش بود
ادامش در چنل زیر🤤🍑
@roman_text_3x