"مانیفست کمونیسم" که نخستين بار در ۱۸۴۸ به چاپ و انتشار رسید _همانند مکتب آنارشیزم که در آن دوران با مارکسیسم رقابت میکرد_ قویاَ از هواداران خود انتظار دارد که به اصول و ارکان عقیدتی مارکسیسم، بیچون و چرا ایمان بیاورند و آنها را با چشمان بسته سرلوحهی زندگی خویش قرار دهند. از این لحاظ مارکسیسم بیشتر به یک مکتب دینی/مذهبی میماند تا یک نظریهی علمی مستدل و با پشتوانه؛ و به همین دلیل، تعجبی ندارد که کلام مانیفست مارکسیستها عملاً در جوامع پیشاصنعتی همچون آفریقا، چین، خاورمیانه، آمریکایجنوبی و روسیه تا عمق جان نفوذ کرد و ریشه دوانید؛ یعنی در ممالکی که اتفاقاً مارکس و انگلس مردمانشان را به دلیل آنکه غالباً کشاورز و خردهدهقان بودند به تمسخر "ابلهان روستانشین" مینامیدند. مسلماً همان گونه که سالهای پایانی قرن بیستم در عمل به همگان ثابت کرد، صنعتی شدن روسیه و چین که تحت استیلای کمونیسم بر آن ممالک صورت پذیرفته بود، در نهایت فروپاشی و سقوط اقتصاد دستوری(دولتی/حکومتی) و بازگشت بدیلی بومی از نظام سرمایهداری را رقم زد.
@Renaissancetranslate
@Renaissancetranslate